از هرمنوتیک فلسفی به ادبیات

از هرمنوتیک فلسفی به ادبیات تألیف فرزاد بالو؛ این کتاب در ده نوشتار گرد هم آمده و برای اولین بار با چنین نظم و نسقی هم از جهت بنیاد نظری و هم کاربست و تفسیر متون ادبی در جامعۀ ادبی و فلسفی مجال طرح و شرح می‌یابد. این کتاب در دو بخش تدوین شده است.

از هرمنوتیک فلسفی به ادبیات
از هرمنوتیک فلسفی به ادبیات
پدیدآورانبالو، فرزاد (نویسنده)
ناشرخاموش
مکان نشراصفهان
سال نشر1401
شابک8ـ76ـ6942ـ622ـ978
موضوعهرمنوتیک‌,ermeneuticsB
کد کنگره
‏BD ۲۴۱/ب۲الف۴

ساختار

کتاب در دو بخش به نگارش درآمده است.

گزارش کتاب

به طور کلی برای نحله‌های هرمنوتیکی به اعتبارهای مختلف، تقسیم‌بندی‌های متفاوتی صورت گرفته است؛ برای مثال به اعتبار دوره‌های مختلف تاریخی (کلاسیک و مدرن)، به اعتبار قلمرو (عام، خاص و فلسفی)، به اعتبار رویکرد (روش‌شناختی، پدیدارشناختی، فلسفی و ....) و ... بر این اساس یکی از رویکردهای مهم هرمنوتیکی که در واقع مهم‌ترین و جریان‌سازترین و تأثیرگذارترین رویکرد هرمنوتیکی معاصر محسوب می‌شود، هرمنوتیک فلسفی است که گادامر و ریکور آن را نمایندگی می‌کنند. گادامر شاگرد هایدگر است و در اثر معروفش «حقیقت و روش» باب تأملاتش را در این‌باره گشود. ریکور فیلسوف فرانسوی که بعد از گادامر برجسته‌ترین نظریه‌پرداز هرمنوتیک فلسفی محسوب می‌شود، در عین حال که پاره‌ای از مبانی اصلی هرمنوتیک فلسفی را می‌پذیرد، از جمله «فهم، گونه‌ای از هستی است»، «هدف تفسیر متن نیت مؤلف نیست» و ...؛ اما با این وجود دستاوردهای تازه‌ای نیز در حوزۀ خوانش متن ارائه کرده است.

دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی در دو شاخۀ گادامری و ریکوری آن، در عرصۀ تفسیر افق‌ها و امکانات جدیدی را برای خوانش و تفسیر متون ادبی ـ اعم از کلاسیک و مدرن ـ می‌گشاید. نویسندۀ این کتاب در طول سالیان تلاش کرده تا در آغاز با عناصر و مفاهیم هرمنوتیکی در بنیاد فلسفی آن آشنایی حاصل کند و پس از آن بکوشد تا از این عناصر و مفاهیم در جهت کاربست و تحلیل متون ادبی بهره گیرد؛ در واقع پلی زده است از هرمنوتیک فلسفی به ادبیات.

این کتاب در ده نوشتار گرد هم آمده و برای اولین بار با چنین نظم و نسقی هم از جهت بنیاد نظری و هم کاربست و تفسیر متون ادبی در جامعۀ ادبی و فلسفی مجال طرح و شرح می‌یابد. این کتاب در دو بخش تدوین شده است. بخش اول جنبۀ تئوریک دارد و در آن به پاره‌ای از ملاحظات نظری در باب هرمنوتیک فلسفی پرداخته شده و بر این اساس در نوشتارهای اول تا چهارم این بخش، هرمنوتیک فلسفی را در نسبت با نقد ادبی، تفسیر متن و ساختارشکنی دریدایی بررسی شده تا ماهیت روشن‌تری از حدود و ثغور هرمنوتیک فلسفی و نقطۀ عزیمت و مقصودی که دنبال می‌کند به دست داده شود.

بدین منظور در نوشتار اول کوشیده شده در ذیل عنوان «هرمنوتیک: از نظریه تا نقد ادبی» با رجوع به منابع اصلی و شروحی که دربارۀ هرمنوتیک نوشته‌اند، به این پرسش پاسخ داده شده که آیا رویکردهای مختلف هرمنوتیکی صرفاً در مقام نظریه امکان طرح و تبیین می‌یابند یا پا را فراتر از آن توانند گذاشت و به کار نقد و به طور خاص، به کار نقد ادبی نیز می‌آیند. از این رو نشان داده شده هم رویکرد هرمنوتیکی مؤلف‌محور و هم رویکرد هرمنوتیکی فلسفی و هم رویکرد هرمنوتیک ادبی با حوزۀ نقد ادبی و ارزش‌گذاری قرابت دارد.

در نوشتار دوم به تصحیح و تنقیح کانونی‌ترین مفهوم هرمنوتیک فلسفی گادامری در عرصۀ تفسیر پرداخته شده که به اشتباه در نوشته‌های مختلف از آن با عنوان هرمنوتیک خواننده/ مفسرمحور یاد شده است؛ از این‌رو با ریشه‌یابی علل و دلایل چنین بدفهمی‌هایی، نشان داده شده که گادامر بر فراز دیدگاه‌های مؤلف‌محوری یا خواننده‌محوری می‌ایستد و با وضع اصطلاح امتزاج افق، تناظر سوژه (خواننده) سوژه (متن) را تعریف می‌کند و آمیزش افق خواننده و افق متن را با تمامی استلزاماتش یعنی افق درونی و بیرونی خواننده و معیار درونی و معیار بیرونی متن، نقطۀ کانونی تلقی خود را از فهم قرار می‌دهد.

‌در نوشتار سوم با برقراری تناظر مفهومی میان دو جریان مهم تفسیر معاصر، ضمن اشاره به تفاوت‌ها، همدلانه و با توجه به آثار و نوشته‌های گادامر و دریدا، بر همانندی‌ و همسویی‌های مفردات اندیشه‌هایشان تأمل و درنگ تازه‌ای شده است؛ بدین منظور به طرح و شرح تلقی گادامر و دریدا از مفاهیمی چون زبان و نشانه، حقیقت و معنا، تفسیر و روش پرداخته شده و نشان داده شده که گادامر و دریدا در احکامی چون: هستی فی نفسه دارای انشقاق و در خود متفاوت است، رد مدلول استعلایی، ظهور خودکفاترین وجه زبان در نوشتار، عدم باور به تفسیر و حقیقت واحد و .... از جهت مناسبات فکری به هم نزدیک می‌شوند و با یکدیگر هم‌داستان‌اند.

در نوشتار چهارم با نگاهی گذرا به تبیین اصل سویۀ کاربردی در هرمنوتیک فلسفی پرداخته شده و به ارتباط وثیف میان سویۀ کاربردی و ترجمه و استلزامات آن اشاره شده است.

در بخش دوم از کانونی‌ترین مفاهیم هرمنوتیک فلسفی برای تفسیر متون ادبی سود برده شده که در این میان، متون عرفانی مقصد تحقق عینی کاربست چنین مفاهیمی بوده‌اند. در این راستا در نوشتار پنجم با عنوان داستان «موسی و شبان» نمونه‌ای عینی از تحقق امتزاج افق‌ها در تلقی گادامری، ضمن آنکه با تأکید اصلی بر کتاب «حقیقت و روش گادامر» به تبیین نظام‌مند «امتزاج افق‌ها» کانونی‌ترین مفهوم هرمنوتیک فلسفی گادامری در اندیشۀ هرمنوتیکی گادامری پرداخته شده و اشاره شده فرایندی که گادامر در باب امتزاج افق‌ها قائل می‌شود، در مواجهه با هر متنی است، فارغ از آنکه در چه موضوع یا موضوعاتی باشند.

در نوشتار ششم به یکی دیگر از مفاهیم مهم هرمنوتیک فلسفی گادامری با عنوان فرونسیس پرداخته شده و نشان داده شده که این مفهوم (حکمت عملی) که ریشه در فلسفۀ ارسطو دارد، با اصطلاح سویۀ کاربردی در هرمنوتیک گادامری پیوند وثیقی پیدا می‌کند.

در نوشتا هفتم دو تلقی متفاوت از افق در اندیشۀ نیچه‌ای و گادامری نشان داده شده است. گادامر در «حقیقت و روش» تلقی نیچه از افق را بسته و محدود ارزیابی می‌کند؛ چراکه فراروی از آن امکان‌پذیر نیست. جالب اینجاست که در مثنوی معنوی حکایت‌هایی چون «اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل» و «قصۀ جوحی و آن کودک که پیش جنازۀ پدر خویش نوحه می‌کرد» از نمونه‌های تحقق عینی افق در تلقی نیچه‌ای آن به حساب می‌آیند؛ چراکه در این حکایات، شخصیت‌ها مقهور افق‌های ذهنی و بستۀ خود هستند.

در نوشتار هشتم با ذکر این نکته که گادامر و ریکور با وجود همانندی‌هایی که در نظام هرمنوتیکی‌شان به چشم می‌خورد، تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای نیز با هم دارند، به تفاوت دو اصطلاح کلیدی «سویۀ کاربردی» و «به خود اختصاص دادن» در هرمنوتیک گادامری و ریکوری پرداخته شده است. با این توضیح که گادامر در جریان فرایند فهم، به دو عنصر «فهم» و «تفسیر» رکن سومی به نام «سویۀ کاربردی» نیز می‌افزاید. در میان متون عرفانی اعم از نظم و نثر، شاهد تحقق عینی این دو رویکرد تفسیری در مقام عمل هستیم؛ چنان‌که نمونه‌های آن را نویسنده در این کتاب در مثنوی معنوی، کشف الاسرار، نامه‌های عین القضات و ... نشان داده است.

در نوشتار نهم نویسنده پس از طرح و تبیین یکی از بنیادی‌ترین اندیشه‌های هرمنوتیکی ریکور، یعنی قوس هرمنوتیکی در شکلی نظام‌مند، با برقرارکردن تناظر میان قوس هرمنوتیکی ریکور و نوبت‌های سه‌گانۀ تفسیری میبدی به تحلیل رویکرد تفسیری میبدی در پرتو قوس هرمنوتیکی ریکور پرداخته و نشان داده است میبدی در تفسیر «کشف الاسرار» بر اساس مدل و الگویی تفسیری عمل می‌کند که شایستگی طرح به عنوان یک مدل و الگوی تفسیری را در تحلیل متون اعم از دینی و غیردینی داراست.

در نوشتار پاینی که در بخش ضمیمه و پیوست کتاب آمده است، به طور مستند و تحلیلی نشان داده شده که تأثیر اصول مکتب رمانتیسیسم در آرای هرمنوتیکی شلایرماخر در مفاهیم و بن‌مایه‌های بنیادینی چون «امکان بدفهمی یا سوءفهم در وصول به حقیقت»، «فردیت و نبوغ» و «تکیه بر تخیل و کشف و شهود» بیشتر جلوه‌نمایی می‌کنند. بن‌مایۀ نخستین نقطۀ عزیمت هرمنوتیک رمانتیک در فهم و تفسیر محسوب می‌شود و بن‌مایه‌های دوم و سوم به‌ویژه در تأویل روان‌شناختی ظهور و بروز پیدا می‌کنند و فردیت و نیت مؤلف را در سپهرروان جستجو می‌کنند.[۱]


پانويس


منابع مقاله

پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

وابسته‌ها