أيام العرب في الجاهلية

أيام العرب في الجاهلية، نوشته ادیبان و پژوهشگران معاصر مصری؛ محمد احمد جادالمولی (1300-1363ق)، علی محمد بجاوی (1903-‌1978م) و محمد ابوالفضل ابراهیم (متوفای 1981م)، غارت‌ها و جنگ‌ها و حوادث تلخ و گاه شیرین تاریخ عرب در دوران جاهلی را بر اساس ایام مشهور و مهم آن عصر بیان می‌کند و با ارائه نمونه‌هایی از سروده‌های شاعران به ترسیم نیم‌‌رخی از فضای اجتماعی فرهنگی جاهلیت می‌پردازد.

أيام العرب في الجاهلية
أيام العرب في الجاهلية
پدیدآورانجادالمولی، محمد احمد (نويسنده)

بجاوی، علی محمد (نويسنده)

ابراهیم، محمد ابوالفضل (نويسنده)
ناشردار الجيل
مکان نشرلبنان - بیروت
سال نشر1408ق - 1988م
چاپ1
شابک-
موضوععربستان - تاریخ - پیش از اسلام
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
1408 ‎‏/‎‏ج‎‏2‎‏الف‎‏9‎‏ 231 DS
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

هدف و روش

  • نویسندگان، با بیان اینکه «ایام العرب» (روزهایی که در تاریخ عرب، ثبت و ماندگار شد)، با وقایع و نظم و نثری که دارد، از منابع باارزش تاریخ‌نگاری و سرچشمه روشن ادبیات این دوره است [۱]، افزوده‌اند: چون این ایام، تاکنون در کتاب مستقلی گردآوری نشده و یا به دست ما نرسیده، در کتاب حاضر کوشیدیم این خلأ را برطرف کنیم و محور تقسیم‌بندی آن را بر طبق تعصّب قبیله‌ای رایج در آن عصر قراردادیم و فقط روزهای مشهور را مطرح کردیم که جزئیات حوادث و عوامل و اشعار و قصیده‌هایش در دسترس ماست[۲]

ساختار و محتوا

این کتاب از 10 فصل به ترتیب ذیل تشکیل شده است:

  1. ایام عرب و ایران
  2. ایام قحطانیان در بین خودشان
  3. ایام قحطانیان و عدنانیان
  4. ایام ربیعه در بین خودشان
  5. ایام ربیعه و تمیم
  6. ایام قیس در بین خودشان
  7. ایام قیس و کنانه
  8. ایام قیس و تمیم
  9. ایام ضبه و دیگران
  10. ایام گوناگون.

نمونه مباحث

  • در روز «زُباله (مكانی در راه مکه به کوفه)»، قتل و غارتی صورت گرفت و سرانجام، کار به حکمیت انجامید و از جمله، دو اسیر در اختیار «بسطام بن قیس شیبانی» قرار گرفت که ضرب‌المثل چیره‌دستی در سوارکاری و دلیری بود. در بین اسیران، شخصی از بنی‌یربوع بود؛ «بسطام» شنید که این اسیر در دل شب، شعری می‌خواند و خود را دلداری می‌دهد و «بسطام» را با «مِنعام» (بسیار کریم و بخشنده) قافیه قرار داده و می‌گوید: «قربان مادرم شوم که چقدر به من مهربان است و اگر بداند که من نزد انسان بخشنده‌ای گرفتار شده‌ام؛ دلش آرام می‌گیرد. مادرم! آن کسی که امید داری برگردد، نزد «بسطام» است.» بسطام با شنیدن این شعر، جوان‌مردانه به او گفت: «هیچ کسی بهتر از خودت، این خبر را به مادرت نخواهد رساند.» و او را آزاد کرد[۳]

پانویس

  1. مقدمه کتاب، صفحه ط
  2. همان، صفحات ي-ل.
  3. متن کتاب، ص206.

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.

وابسته‌ها