أصول التربیة الإسلامیة
أصول التربیة الإسلامیة، تألیف سعید اسماعیل علی، نخستین اثر با این عنوان در کتب اسلامی به شمار میرود. در میان تربیت نگاشتههای اسلامى، این کتاب نخستین اثر با عنوان اصول تربیت اسلامى به شمار است که در سال 1976 در مصر به چاپ رسید و پس از آن عنوانهای مشابه آن فراوان شد. البته گفتگوى این کتاب از اصول تعلیم و تربیت نیست بلکه مراد نگارنده آبشخورها و منابع تربیت اسلامى است. در زبان فارسى کتابى که جداگانه دربارۀ منابع تربیت اسلامى نوشته شده باشد نداریم و تنها در کتاب «مباحثى چند پیرامون مبانى تعلیم و تربیت اسلامى» نوشتۀ دکتر سید على اکبر حسینى سردرى، از کتاب و سنت و اجماع و عقل بعنوان منابع تربیت اسلامى یاد شده است.
أصول التربیة الإسلامیة (سعید اسماعیل علی) | |
---|---|
پدیدآوران | سعید اسماعیل علی (نویسنده) |
ناشر | دارالفکر العربی |
مکان نشر | قاهره - مصر |
سال نشر | 1413ق/ 1993م |
چاپ | سوم |
موضوع | تعلیم و تربیت |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | |
آنچه در این کتاب اصل (منبع) شمارده شده است عقیده (کتاب و سنت نبوى)، سیرۀ صحابه، مصالح مرسله، عرف است. البته نگارنده این عنوانها را که از فقه اهل سنت گرفته تغییر داده است. گفتنى است این امور، منابع اصلى و ذاتى تربیت اسلامى است؛ اما نمىتوان نادیده گرفت که مقولات دیگرى هم هست که در ماهیت تاریخى تربیت اسلامى کمابیش دخیل افتاده است، از آنهاست: فرهنگ ایرانى و یونانى، اوضاع و احوال سیاسى و اجتماعى و اقتصادى جهان اسلام، که در این اثر از آنها یاد نشده است.
این اثر در نوع خود تازه و خواندنى افتاده است؛ اما، بىکاستى و نابایستى هم نیست؛ بمثل، در صفحۀ 10 و 11 با عنوان گیراى «نیاز به دین براى تربیت» و بویژه دین اسلام روبهرو مىشویم؛ اما شرح مطلب چیزى جز چند تعریف از دین نیست. فصل دوم این کتاب تنها گونهاى صحابهشناسى است و رنگ تربیتى آن بسیار اندک است. نگارنده در این فصل از عثمان نگفته و تن به توجیه رفتار او نداده است و این نشان از روح آزاد نگارنده دارد؛ اما، وى ستمى روا داشته و از اهلبیت علیهم السّلام یاد نکرده است، حال آنکه، بجا بود اگر از حسنین علیهم السّلام نمىگوید بارى از صادقین علیهم السّلام یاد کند. در فصل سوم آنچه در شرح مصالح اجتماعى آمده ربط چندانى به تربیت ندارد. نگارنده مطالب کتاب را در 5 فصل تنظیم و تحریر کرده است.
فصل نخست این کتاب دربارۀ اولین منبع و آبشخور تربیت اسلامى یعنى، عقاید (ایدئولوژى) اسلامى است. نگارنده براى واکاوى این بحث، از نیاز انسان به دین براى تربیت یاد مىکند، از معناى دین مىگوید، قرآن و سنت را از مصادر تربیت مىخواند و به شرح این نکته مىپردازد که چرا باید اسلام اساس تربیت انسان باشد؛ سپس به نگرش اسلام به خدا و هستى مىرسد، از تأثیر نوع نگرش افراد به هستى در نگرشهای تربیتى آنها یاد مىکند و با اشاره به دیدگاههای اسلام نسبت به خداوند و جهان، بحث انسان از نگاه اسلام را پیش مىکشد و از نفس در قرآن مىگوید و از حکمت وجود تفاوتهای فردى در افراد یاد مىکند تا مىرسد به بحث شناخت در اسلام و از لزوم آموزش علم مىگوید و لازمۀ تحقق تربیت اسلامى را دانش گسترده و همهجانبه مىخواند و از لزوم بهکارگیرى حواس براى فهم جهان یاد مىکند و به پارهاى از قواعد اسلامى که رعایت آنها موجب کسب معرفت درست و دورى از انحراف در شناخت است مىپردازد.
پس از این به اخلاق نظر مىکند و در شرح آن به نقش تربیت اخلاق در تمدن اشاره مىکند، ابعاد سهگانۀ آن را بازمىشکافد، رفتار اخلاقى در اسلام را مطرح مىکند و به شروط مسؤولیتآور بودن عمل مىپردازد. فرجامین بحث این فصل دربارۀ تحول فرهنگى و اجتماعى است که براى توضیح آن از مفهوم درست پیشرفت و تحول مىگوید، به رشد فرهنگى اشاره مىکند، از انقلاب فرهنگى در قرآن یاد مىکند، تحول نفسانى را شرط تحقق تحول اجتماعى مىخواند، از مراحل چهارگانۀ تحول نفسانى که مورد تأیید اسلام است مىگوید، به تعاون اجتماعى اشاره مىکند و با برشماردن ویژگیهای رشد و توسعه در اسلام، نیمنگاهى هم به شورا در اسلام مىکند و فصل را به پایان مىبرد.
فصل دوم. صحابه رسول اللّه صلّىاللّهعلیهواله: فصل اول، اشارتى تلویحى بود به کتاب و سنت بعنوان دو منبع اصیل تربیت اسلامى. نگارنده در این فصل به گفتار و رفتار صحابه رسول اللّه صلّىاللّهعلیهواله بمثابه منبع بعدى مىنگرد و براى روشن شدن موضوع، ابتدا از طبقات دوازدهگانۀ اصحاب رسول اللّه صلّىاللّهعلیهواله یاد مىکند و ضوابط و معیار و ملاک عام صحابه بودن را برمىشمارد و به ویژگیهایى که خاص برخى از اصحاب است اشاره مىکند؛ سپس، این نکته را وامىشکافد که اصولا چرا گفتار و رفتار اصحاب رسول اکرم صلّىاللّهعلیهواله از منابع تربیت اسلامى است؟ وى براى توجیه لزوم پیروى از آنها، به قرآن و قول نبى مکرم صلّىاللّهعلیهواله و دیدگاه متفکران مسلمان و نظر ائمه اربعۀ اهل سنت استناد مىکند و پس از اشاره به دیدگاه مخالف دیدگاه اول، به جنبههای تربیتى در گفتار و کردار صحابه مىپردازد و در این راستا از ابو بکر، عمر، على علیهالسّلام و عایشه و ابو ذر یاد مىکند؛ آنگاه، به تلاش صحابه و تابعین براى یادگیرى و یاددهى سنت نبوى مىرسد و به آداب تضارب آرا در میان صحابه و نیز عوامل اختلاف دیدگاههای آنها اشاره مىکند.
فصل سوم. مصالح اجتماعى: مراد نگارنده از مصالح اجتماعى، بواقع همان مصالح مرسله در لسان فقهای اهل سنّت است. وى در واکاوى این موضوع، نخست مصلحت را از زبان اهل لغت و برخى از اصولیان تعریف مىکند؛ سپس، به تقسیمبندى مصالح به اعتبارات گوناگون مىپردازد و از دو تقسیمبندى یاد مىکند: یکى مبتنى بر اهمیت و قوت مصالح و دیگرى براساس امضاى شرع. در تقسیمبندى اول مصالح را به ضرورى و مورد نیاز و تکمیلى تقسیم مىکند که نگارنده هریک را شرح داده است؛ به اعتبار دوم نیز مصالح را به سه دسته تقسیم مىکنند: آنچه در شرع معتبر است، آنچه شرع آن را معتبر نمىداند و آنچه شرع در باب اعتبار یا عدم اعتبار آن سکوت کرده است.
مصالح مرسله در میان خود اهل سنت هم، مخالف و موافق داشته است؛ لذا، نگارنده در ادامه به برخى از مخالفان این مقوله چون ابو حامد محمد غزالى و نیز پارهاى از موافقان آن و اقوالشان اشاره مىکند و استدلالهای آنها را به اجمال مىآورد؛ و به چگونگى تشخیص مصلحت مرسله مىرسد و از تعارض میان مصلحت و نص و دیدگاههای سهگانه در رفع این تعارض مىگوید و دیدگاه خود را در نهایت مىآورد و شروط عمل به مصلحت مرسله را برمىشمارد و گریزى مىزند به مصلحت اجتماعى و مىافزاید اسلام عمل به مصالح اجتماعى را معتبر مىداند. نگارنده در بازشکافت این نگرش اسلامى، از نکات زیر یاد مىکند: رابطۀ آزادیهای فردى و مصالح اجتماعى و لزوم رعایت حقوق و آزادیهای فردى در عین اقدام به مصالح اجتماعى و نیز ضرورت اهتمام به مصالح اجتماعى در ضمن حفظ حرمت آزادیهای فردى، لزوم توجه به تحولات اجتماعى و لحاظ کردن این امر در مصالح اجتماعى و امکان تغییر احکام به تناسب زمان و مکان با حفظ اصول و نصوص شرعى؛ لزوم عمل به وظایف و اعمال اقتصادى و توجه اسلام به آن، صحابه مصالح اجتماعى را پاس مىداشتند، نمونههایى از رعایت مصالح اجتماعى در سیرۀ عمر، ابو بکر و على علیهالسّلام، قاعده لاضرر و قواعد فرعى برگرفته شده از آن، وظیفه اجتماعى حکومت، اساس مصلحتآمیز مجازات و عقاب در اسلام، فراخواندن افراد جامعه به آنچه صلاح جامعه در آن است خود وظیفهاى اجتماعى است.
نگارنده در ادامه بحث به نقش تربیت در تحقق مصالح اجتماعى مىپردازد و از تربیت افراد آزاد و داراى انضباط اجتماعى مىگوید و از لزوم توجه نظامهای تربیتى به جنبۀ روحى، فردى و اجتماعى افراد یاد مىکند و از لزوم سازگارى و همراهى تربیت با اوضاع و احوال متغیر مىگوید و با اشارتى به نقش تربیت در پرورش نیروهای فنى شایسته براى مشارکت در رشد و توسعۀ اقتصادى و توجه اسلام به این مقوله، فصل را به فرجام مىبرد.
فصل چهارم. فرهنگ: نگارنده از فرهنگ، مفهومى نزدیک به عرف در لسان فقیهان را خواسته است؛ بههرحال در این فصل با مطالب زیر آشنا مىشویم:
معناهای گوناگون فرهنگ، ویژگیهای فرهنگ (فرهنگ آموزشى و اکتسابى است، پیوسته در حال تحول پیشرونده و مثبت است، مقولهاى کاملا انسانى است، مستمر است و حتى گاه پس از نابودى زمینه و علت آن، در میان مردم استمرارى مىیابد، پیوسته در تحول است، داراى دو لایۀ پوشیده و آشکار است، مقولهاى اجتماعى است، در عین وحدت متنوع است، و بالاخره فرهنگ قابل گسترش و اشاعه است)، نقش و اثر فرهنگ در شکلگیرى شخصیت شهروندان، اثرات تربیت بر فرهنگ (انتقال، گسترش، تطهیر و تهذیب، اصلاح و همکارى اجتماعى)، عناصر فرهنگ و تقسیمبندى فرهنگ، ارزشها و عادتهای اجتماعى، عرف و شرح مبناى مادى و اعتقادى آن، اهمیت عرف در اسلام، میزان توجه و تلبس آموزش اسلامى به ارزشها و عادتهای اجتماعى.
فصل فرجامین این کتاب، تلاشى است براى نشان دادن، سهم تفکرات فلسفى، کلامى، صوفیانه و فقهى در تربیت اسلامى. نگارنده این چهار حوزۀ معرفتى را از مصادر تربیت اسلامى مىداند و از همۀ آنها با عنوان عام اندیشۀ فلسفى اسلامى یاد مىکند و براى بازشکافت موضوع ابتدا به فلسفه در اسلام مىپردازد و از پارهاى مسائل که ابن رشد یاد کرده و در فلسفۀ تربیت اهمیت فراوان دارد یاد مىکند (واقعیت بمثابه منبعى از منابع شناخت، روش عقلانى، گرایشات و رویکردهای اجتماعى ابن رشد، دعوت شریعت به عقلانیت و تفکر فلسفى و آزادى اراده)؛ سپس به پارهاى از اندیشههای ابن سینا مىپردازد و از تقسیمبندى علوم از نگاه وى مىگوید و به پیوند روح با تن در فلسفۀ او اشاره مىکند و از معرفت کسبى و فطرى، معناى عقل و تربیت اخلاقى، مراحل تعلیم و تربیت و معلم شایسته در آثار او بکوتاهى یاد مىکند؛ سپس، به اخوان الصفا و گرایشات تجربى در رسائل آنها مىپردازد و از اهمیت منطق و معرفت اکتسابى و نقش علم در تحقق سعادت جاوید در فلسفه اخوان الصفا مىگوید و با اشارتى به داستانهای آموزشى و تمجید انسان و ضرورت دانش در اندیشۀ آنها به علم کلام مىرسد و از رهگذر آن کلام را تعریف مىکند و از عوامل پیدایش آن مىگوید و به معرفت و امر به معروف و نهى از منکر و آزادى انسان مىپردازد. نگارنده در شرح تصوف، از معناى آن و پیدایش تصوف مىگوید؛ به سهم صوفیه در تربیت اشاره مىکند و از جهاد با نفس و ضرورت وجود شیخ و آداب شاگردى و مبانى تربیت اخلاقى از نگاه برخى از صوفیان یاد مىکند؛ به فقه مىپردازد و آن را معنا مىکند و از پیدایش مکتبهای فقهى مىگوید و به سهم فقه و فقیهان در تربیت اشاره مىکند و از ابن حجر هیثمى و عبدرى بعنوان نمونهاى از فقیهان صاحب رأى در تربیت مىگوید[۱]
پانویس
- ↑ رفیعی، بهروز، ص168-172
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی تحلیلی توصیفی تعلیم و تربیت در اسلام (گزیده منابع عربی)، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، قم، چاپ یکم، 1381ش