جستارهایی درباره توماس مان

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

جستارهایی درباره توماس مان تألیف جرج لوکاچ، ترجمه اکبر معصوم‌بیگی، این مجموعه دربردارندۀ زبدۀ مقاله‌ها و جستارها و نوشته‌ها و تأملات لوکاچ است دربارۀ توماس مان و کار و هنر او، و هر آنچه را که لوکاچ دربارۀ مان نوشته است در این مجموعه گرد آورده است.

جستارهایی درباره توماس مان
جستارهایی درباره توماس مان
پدیدآورانلوکاچ، جرج (نویسنده) معصوم‌بیگی، اکبر (مترجم)
ناشرنگاه
مکان نشرتهران
سال نشر1397
شابک1ـ324ـ376ـ600ـ978
موضوعما‌ن‌، توما‌س‌، ۱۸۷۵-۱۹۵۵م‌
کد کنگره
‏PT ۲۶۳۷/الف۸/ی۵۷

ساختار

کتاب در سه بخش و چهار پیوست تدوین شده است.

گزارش کتاب

رابطۀ توماس مانِ رمان‌نویس و جرچ لوکاچ منتقد و نظریه‌پرداز ادبی، که به تعبیری «رابطۀ عاشقانۀ فکری» وصف شده، بسیار پرگره و آکنده از ابهام‌هایی است که اگر روزی مجموعۀ نامه‌های این دو بزرگ منتشر می‌شد، شاید پرتوی بر آن می‌افکند. توماس مان یکی از قهرمانان رمان بزرگ خود «کوه جادو» را از روی شخصیت و سلوک فکری و رفتاری لوکاچ در هیئت لئونفتا قالب‌ریزی کرد. سراسر رمان کوتاه اما بسیار بلندآوازۀ خود «مرگ در ونیز» را بر شالودۀ جستار «شیوۀ زندگی بورژوایی وهنر برای هنر» ـ از مجموعۀ جستارهای لوکاچ، روح و شکل ـ نوشت و با ذوق‌زدگی گفت که گویی لوکاچ این جستار را دربارۀ من نگاشته است و حتی یک بار در این نوشته آشکارا از من نام برده است؛ و لوکاچ، متقابلاً نوشت که اگرچه دو سنخ اصلی هنرمندِ خلاق و منتقد، دو قطب مخالف‌اند در عین حال یکدیگر را تکمیل و تتمیم می‌کنند و آنچه آنها را به عنوان نمایندگان راستین یا در واقع نمونه‌نمای این دو وجه مخالف و متضاد ممتاز می‌کند این است که شاعر همواره از خود سخن می‌گوید و هیچ اهمیت نمی‌دهد که چه می‌سراید؛ منتقد افلاطونی مشرب هرگز یارای آن ندارد که دربارۀ خود با صدای بلند بیندیشد؛ او زندگی خود را فقط می‌تواند از رهگذر آثار دیگران بیازماید و با فهم و دریافت دیگران به خویشتن خود نزدیک می‌شود؛ با همۀ این احوال، دریغ که این مایه نزدیکی فکری، آن هم در عصری که نیروهای تاریکی و تباهی مکنون در فرهنگ آلمانی با قوت هر چه تمام‌تر سر بر می‌آورند، سبب نشد که این پیوند درونی صورت رابطۀ بیرونی و نزدیک به خود بگیرد. با همۀ عشق شیفته‌واری که لوکاچ به کار و هنر توماس مان می‌ورزید و با وجود احترام بی‌حد اما با فاصلۀ توماس مان به کار و بار لوکاچ، با آنکه توماس مان در دو نویت مانع از استرداد و اخراج لوکاچ تبعیدی از آلمان و اتریش و تحویل او به حکومت فاشیستی دریاسالار هورتی در مجارستان شد، گرچه تومان مان استعداد درخشان لوکاچ را در جستارنویسی و نقد و تفسیر ادبی می‌ستود و او را مهم‌ترین منتقد روزگار می‌نامید، اما جز یک دیدار کوتاه در 1922 و مکاتبه‌هایی که به طور معمول از جانب توماس مان مقرون به احتیاط و دوراندیشی بود، این رابطه آن قوام و دامنه را نیافت که درخور این نزدیکی فکری عمیق و عشق‌ورزی اندیشه‌ها بود.

از اینجاست که لوکاچ در جایی می‌نویسد: «باید بپذیرم که رابطۀ من با توماس مان تنها نقطۀ تاریک زندگی من است. غرضم از نقطۀ تاریک، به هیچ‌وجه چیزی منفی نیست، بلکه مرادم این است که عنصری گنگ و نامشخص و توجیه نشده در رابطۀ ما در کار است. و چون از نظر شخص من این موضوع بیشترین اهمیت را دارد و سخت علاقه و توجه مرا به خود جلب می‌کند، قابل فهم است که بخواهم این وهلۀ درهم و کور و توجیه نشده روشن شود». و مان در جایی نوشت: «این کمونیست که سخت دل‌بستۀ میراث بورژوایی است و می‌تواند با افسوس و هوشمندی دربارۀ [ویلهلم] را به، [گوتفرید] کلریا [تیودور] فونتانه بنویسد، پیش از این، در سلسله مقاله‌های خود در باب ادبیات آلمان در عصر امپریالیسم، با تیزهوشی و حرمت دربارۀ من سخن گفته است». با این همه، از آنجا که رابطۀ مان و لوکاچ پیوندی فکری و معنوی بود و به گفتۀ خود توماس مان «نقدی که از خصیصۀ اعترافی بی‌بهره باشد، بی‌ارج است؛ نقد به راستی عمیق و پرشور و شَغَب، به تعبیر اییسن، همان شعر است: نهادن نفس خود در بوتۀ آزمایش»، نقد لوکاچ، خاصه از کار مان، نوعی خود ـ اعترافی صریح بود. پنداری این دو بزرگ جهان رمان و نقد ادبی آیینه‌های روبه‌رو بودند، خاصه که در «مرگ در ونیز» این تشبّه طابق النعل بالنعل یک سر در یک طراز قرار می‌گیرد.

این مجموعه دربردارندۀ زبدۀ مقاله‌ها و جستارها و نوشته‌ها و تأملات لوکاچ است دربارۀ توماس مان و کار و هنر او، و هر آنچه را که لوکاچ دربارۀ مان نوشته است در این مجموعه گرد آورده است.

این بررسی‌ها، گرچه گرد هم آورده شده‌اند تا کتاب کوچکی را فراهم آورند، ادعا نمی‌کنند که تصویر عمومی جامعی از سیر تحول فکری و هنری توماس مان به دست می‌دهند. مقصود از همۀ این بررسی‌ها البته افکندن پرتوی بر مسائل اساسی کار و بار اوست. بررسی نخست، به افتخار هفتاد سالگی او، نگرش دیالکتیکی هم‌تافتۀ توماس مان را به طبقۀ متوسط روشن می‌سازد، نگرشی که به عقیده نویسنده انگیزۀ اصلی اجتماعی و از این‌رو محرک اصلی سراسر دورۀ کاری اوست. بررسی دوم به موضع او در قبال فرهنگ و هنر طبقۀ متوسط در رمان فاؤست او می‌پردازد و نیز پرتوی که این رمان بر سراسر تحول او می‌افکند.

بررسی سوم می‌کوشد سبک مان، پیوستگی و انسجام این سبک و نیز فاصله و اختلاف آن را با گرایش‌ها و روندهای معاصرش با دیدگاه تام او پیوند دهد. این رویکرد تعیین‌کنندۀ تأکیدهای ویژۀ این جستارها است. در شرحی نظام‌مند از کار توماس مان، «لوته دروایمار» و به ویژه مجموعۀ رمان‌های «یوسف»، فقط اگر بخواهیم از مهم‌ترین آثار او یاد کنیم، باید با تفصیل بیشتری مورد بررسی قرار گیرند.[۱]

پانويس


منابع مقاله

پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

وابسته‌ها