الأصول في النحو
الأصول في النحو اثر عربى ابن سراج ابوبكر محمد بن سرى بن سهل (316ق/ 929م) در علم نحو و قواعد مربوط به آن مىباشد.
الأصول في النحو | |
---|---|
پدیدآوران | عثمان، محمد (محقق) ابن سراج، محمد بن سری (نویسنده) |
ناشر | مکتبة الثقافةالدينية |
مکان نشر | قاهره - مصر |
سال نشر | 1430 ق |
چاپ | 1 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
هدف نویسنده از نوشتن این كتاب، ذكر اصول و مواردى است كه در كلام عرب شيوع داشته و اشاره به علتى كه بعضى از قواعد تكرار مىشوند.
ياقوت دربارۀ این كتاب گفته است: «اصول و قواعد نحوى پراكنده و غير قابل فهم بود تا اينكه ابن سراج آنها را در كتاب اصول خود گردآورد و قابل فهم گردانيد».
شرحهایى كه علماى بعد از او بر این كتاب نوشتهاند، مؤيد ارزش و اهميت كتاب است.
ساختار
در ابتداى كتاب، مقدمهاى از محقق ذكر شده و بعد از آن، مقالهاى از ابوالحسين احمد بن فارس آمده كه در آن بيان مىكند كه علم عرب، اصل و فرعى دارد كه فرعِ آن، معرفت اسماء و صفات است و اصل آن، قولِ به وضع لغت، اولیتِ آن و منشأش بر رسوم عرب در مخاطباتشان مىباشد كه مورد حقيقت يا مجاز بوده است. این مقاله شامل هفت مبحث مىباشد.
در ادامه، به شرح حال مؤلف پرداخته شده و از آثار و مصنفات وى نام برده شده است. سپس عملياتى كه محقق در این كتاب انجام داده، معرفى شده است.
در ادامه، با مقدمهاى از مؤلف كتاب، به متن اصلى كتاب، اشاره مىشود.
روش كتاب بدين صورت است كه متن اصلى، بالاى صفحه آمده است و در پاورقى، شرح و تعليقات محقق درباره متن، ذكر شده است.
به درستى معلوم نيست اطلاق نام «اصول» بر این كتاب نحوى، چه وجهى داشته است. نویسنده هر جا كه به هدف خود در تأليف این كتاب اشاره كرده، از «ايجاز» نيز سخن رانده است. گويى وى از آغاز بر آن بوده كه كتاب آشفته و بىنظام سيبويه را (كه احتمالاً از حفظ مىدانسته) سروسامانى بخشد، آنچنان كه هر موضوع نحوى از آن تشتت و پراكندگى كه در «الكتاب» به آن دچار شده، رهایى يابد و ذيل یک عنوان نشيند. در نتيجۀ این كار، واحدهاى دستورى در چارچوبى تكامل يافته جلوهگر مىشوند و در چنين حالى است كه مىتوان پس از بررسى همۀ شكلها جمله يا كلمه، در هر باب قواعد عامترى در نحو يا صرف زبان به دست آورد. بىگمان این امر موجب گرديده كه برخى ابن سراج را پایهگذار «علم اصول نحو» به شمار آورند.
اما ابن سراج تنها در جمعآورى موضوعهاى نحوى و تبويب آنها موفق بوده و بدينسان كار پژوهندگان این وادى را اندكى آسان ساخته است: اينك هر موضوع را مىتوان در باب معينى يافت، اما وى هرگز نتوانسته است قوانينى عام كه در زبان عربى شمول تام داشته باشد، بيابد و به عنوان «اصول» نحو عرضه كند. به این جهت بررسى تغييرات ظاهرى كلمات، بدون توجه به نقش نحوى آنها و يا تغييرات صرفى خالص و نيز بيان مسائل آواشناختى در كتاب او، بسى بيشتر از آن چيزى است كه نحو به معناى اخص مىناميم. این امر را ابن جنّى نیک دريافته و در خصائص خود آشكارا از پذيرفتن این كتاب به عنوان كتابى در اصول نحو سرباز مىزند. وى حتى هوشمندانه چنين ابراز نظر مىكند كه تا زمان وى هيچكس، چه در مكتب كوفه و چه در مكتب بصره، نتوانسته است كتابى در این باب بنويسد. البته این موضوع به معناى انكار ارزش و اهميت والاى این اثر و تأثير بسزاى آن در مكتبهاى نحوى نيست.
گزارش محتوا
نویسنده در ابتداى كتاب، به شرح اسم پرداخته و مىگويد كه اسم آن چيزى است كه دلالت بر معناى مفرد مىكند و این معنا گاهى شخصى است و گاهى غير شخصى.[۱]
وى درباره فعل مىگويد كه آن چيزى است كه دلالت بر معنا و زمانى بنمايد و آن زمان يا ماضى است يا حاضر و يا مستقبل.[۲]
همچنين به شرح حرف پرداخته و اشاره مىكند كه حرف آن چيزى است كه نمىشود از آن خبر داد و همچنين نمىتواند خبر واقع شود، همچنين از خصوصيات حرف این است كه اگر در كنار حرف ديگرى قرار بگیرد، از تركيب آنها كلامى صورت نمىپذيرد. همچنين از تركيب فعل و یک حرف، معنايى محقق نمىشود.
وى در باب بعدى، از مواقع حروف سخن رانده و بيان مىدارد كه حرف از هشت موضع خالى نيست: يا داخل بر اسم مىشود يا فعل، يا ربط برای اسم و اسمى ديگر و گاهى بر اسم به تنهایى داخل مىشود مثل لام تعريف، گاهى بر فعل به تنهایى داخل مىشود مثل سوف و سين و گاهى رابط دو اسم است مانند جاء زيد و عمرو. گاهى رابط دو فعل است مثل قام و قعد. گاهى رابط اسم و فعل است، مثل مررت بزيد. گاهى داخل بر كلام تام و جملهها مىشود و گاهى رابط بين دو جمله است و گاهى نيز به عنوان حرف زائد استفاده مىشود مثل «فبما رحمه من الله».
وى در باب بعدى، از اعراب، معرب و بناء و مبنى سخن رانده و بيان مىدارد كه اعراب، چيزى است كه ملحق به اسم مفرد سالم متمكن مىشود و متمكن، يعنى كلامى كه شبيه حرف نباشد.
وى عوامل در كلام را سه امر اسم، فعل و حرف دانسته و در ادامه، به شقوق این بحث اشاره كرده است.[۳]
در ادامه، به مباحثى چون ذكر افعالى كه صرف نمىشوند، اسمائى كه عمل فعل را انجام مىدهند، صفت مشبه به اسم فاعل، مصدر و مسائل آن، همچنين به معرفه و نكره و مسائل آن پرداخته شده و سپس به اسماء منصوب اشاره شده است. همچنين مفعول به، فعلى كه به سه مفعول متعدى مىشود، مفعول فيه، اسم مكان، مفعول له، مفعول معه، منصوبات، امورى كه منصوب فيه از جهت معنايى مرفوع باشد، امورى كه شبيه مفعولند و فعل حقيقى در آنها عمل مىكند، تمييز، استثناء، نداء، نفى با لاء، جر و اسماء مجروره، حروف جر، رُبّ و مسائلش، اسماء مخفوضه در قسم و...
در جلد دوم هم به اعراب افعال و بناى آن پرداخته شده و مطالب با بحثى در امورى كه شاعر در مواقع اضطرار، زيباست آنها را حذف نمايد، خاتمه يافته است.
وضعيت كتاب
پاورقىها مربوط به ذكر اسانيد و شرح و تعليقاتى است كه محقق برای متن نوشته است.
فهرست مطالب كتاب در پایان هر جلد ذكر شده است.
پانويس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج3، ص671.