فلسفه و اخلاق نقد
فلسفه و اخلاق نقد تألیف گروهی از نویسندگان به کوشش محمد اکوان، قدرتالله قربانی، چرا و چگونه باید نقد کرد؟ گوهر اندیشیدن به معنای واقعی، نقادی کردن است. اگر فلسفه به معنی اندیشیدن و تفکر دانسته شود، نه پرداختن به اندیشهها، آنگاه نقد و سنجش در فرایند شکلگیری تفکر صورت میپذیرد و این صورتپذیری نقد، عین تفکر و اندیشیدن است و ماهیتی جدا از آن ندارد. تفکر ـ خواه به معنی عام مدنظر باشد یا به معنی نوع معینی که تفکر فلسفی نامیده میشود ـ و نقد دو فرآیند مستقل نیستند که باید پس از تحقق در کنار یکدیگر قرار گیرند یا یکی بر دیگری عارض شود تا تفکر متصف به صفت انتقادی شود. این کتاب دربرگیرندۀ سیزده نوشتار دربارۀ نقد و فلسفه و اخلاق نقد است.
فلسفه و اخلاق نقد | |
---|---|
پدیدآوران | اکوان، محمد (نویسنده) قربانی، قدرتالله (نویسنده) |
ناشر | فرزانگی |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | 1400 |
شابک | 1ـ2ـ99492ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
ساختار
این کتاب سیزده نوشتار دربارۀ نقد و فلسفه و اخلاق نقد است. عناوین این نوشتارها عبارت است از:
سیر تاریخی شکلگیری مفهوم نقد در دوران مدرن/ سیدمصطفی شهرآیینی
اخلاق نقد قدرت سیاسی در ایران دورۀ مشروطه/ حسین آبادیان
نگاهی به جغرافیای «اخلاق نقد»/ علیاکبر عبدلآبادی
خوانشی تحلیلی ـ انتقادی از ملیگرایی ایرانی و اخلاقیات آکادمیک همبستۀ آن در آغازین دهههای قرن اخیر/ رضا ماحوزی
نقد و تجدد؛ نقد: حقیقت «حال» است و حال «حقیقت»/ علی مرادخانی
ابن سینا؛ نقد و فرانقد: مطالعۀ موردی کتاب المباحثات/ حامد آرضایی
موانع نقد در حوزۀ دین/ قدرتالله قربانی
موانع نقد در دنیای سیاست با تکیه بر ایران و جهان اسلام معاصر/ محمدحسین جمشیدی
موانع و معهدات تحقق نقد/ مهدی عباسزاده، حمید امیرچقماقی
نقد ساختارشکنانه بر «نقد» در ایران/ محمد اصغری
فقدان اخلاق نقد در گفتمان علمی و فرهنگی ایران امروز/ حسن مهرنیا
اخلاق نقد در قلمرو روشنفکری دینی/ جلال پیکانی
آسیبشناسی اخلاق نقد اندیشههای جدید در حوزۀ علمیۀ قم/ سیدشهابالدین حسینی
گزارش کتاب
چرا و چگونه باید نقد کرد؟ گوهر اندیشیدن به معنای واقعی، نقادی کردن است. اگر فلسفه به معنی اندیشیدن و تفکر دانسته شود، نه پرداختن به اندیشهها، آنگاه نقد و سنجش در فرایند شکلگیری تفکر صورت میپذیرد و این صورتپذیری نقد، عین تفکر و اندیشیدن است و ماهیتی جدا از آن ندارد. تفکر ـ خواه به معنی عام مدنظر باشد یا به معنی نوع معینی که تفکر فلسفی نامیده میشود ـ و نقد دو فرآیند مستقل نیستند که باید پس از تحقق در کنار یکدیگر قرار گیرند یا یکی بر دیگری عارض شود تا تفکر متصف به صفت انتقادی شود.
این کتاب دربرگیرندۀ سیزده نوشتار دربارۀ نقد و فلسفه و اخلاق نقد است. در نخستین نوشتار، نویسنده درصدد آشکارسازی بستر شکلگیری مفهوم نقد در دوران نوزایی و دوران جدید و نسبت آن با شک و شکاکیت تا پیش از ظهور فلسفۀ نقادی کانت است و در این راه بیشتر تلاش کرده بر بزنگاههایی از تاریخ اندیشه انگشت بگذارد که در کلاسهای دانشگاهی و در متون درسی متعارف در زبان فارسی کمتر بدانها پرداخته میشود.
در نوشتار دوم، نویسنده نخست معیارها، ضوابط و الزامات نقد قدرت سیاسی را مورد بحث قرار داده و سپس با مطالعۀ موردی برخی نقدها در مقطع زمانی مشروطه، نسبت بین نقد به مفهوم دقیق کلمه را با برخی رفتارهای سیاسی آن روزگار ارزیابی کرده است. در این راستا نهتنها برخی منابع تاریخی آن دوره، بلکه متون فلسفی هم مورد استفاده واقع شدهاند تا تحریر محل نزاع به گونهای دقیق انجام پذیرد.
علیاکبر عبدلآبادی در نوشتار سوم بر این باور است که یکی از مشکلات مربوط به اخلاق نقد، فقدان یا دستکم ضعف «نگاهی از چشم پرنده» ـ اصطلاحی که مؤلف از ریچارد پوکر کرانت فیلسوف بریتانیایی وام گرفته است ـ به جغرافیای «اخلاق نقد» است. نویسنده در این نوشتار پس از بیان مقصود خود از واژههای اخلاق و نقد و عبارت «اخلاق نقد» کوشیده تا با نگاهی به جغرافیای ممکن اخلاق نقد، نخست سلسلهای از فضایل را که هر ناقدی باید در مقام نقد افکار و دلایل دیگران به آنها آراسته گردد، بیان نماید. سپس سعی نموده از سلسلهای از قواعدی که هر ناقدی در مقام نقد افکار و دلایل دیگران باید به آنها پایبند باشد، سخن گوید.
در چهارمین نوشتار این کتاب، نویسنده نخست مفهوم ملیگرایی و بازتاب آن را در سنت آموزشی آلمان به عنوان نمونهای از ملیگرایی مدرن اروپایی معرفی کرده و سپس تلاش نموده تا به کمک آن، فضای حاکم بر ملیگرایی ایرانی و اخلاقیات ارزشمدارانه و آکادمیک حاکم بر روابط دانشگاه و جامعه در ایران دورۀ پهلوی نخست مورد بررسی قرار دهد. سرانجام نویسنده به این نکته توجه داده که این ایدئولوژی با وجود امتیازات فراوان، در نهایت راه را بر تعدد و تکثر و نقد و دیگرپذیری بسته و کشور را وارد دورۀ جدیدی از تقابلهای فرهنگی و اجتماعی نمود.
علی مرادخانی در نوشتار پنجم این کتاب، با تلقی خاصی از تجدد آن را با نقد یکی دانسته است. به اعتقاد او تجدد یک نظم و انتظام خاصی در زندگی است که از قرن هجدهم به بعد بسط پیدا کرده است. تکوین این نظم و انتظام از امور با نقد قرین شده است.
در مقالۀ ششم، نویسنده کوشیده با تأکید بر یکی از آثار ابن سینا، کتاب المباحثات که در آن بررسی و نقدهای بوعلی و معاصران وی انعکاس یافته است، مباحث اخلاق نقد از دیدگاه بوعلی را بازخوانی کند.
نویسنده در نوشتار هفتم معتقد است حوزۀ دین شامل دینداری و معرفت دینی مؤمنان، از فقدان نقدهای اصولی و مشفقانه رنج میبرد. او در این نوشتار این موارد را از موانع عمدۀ نقد در این حوزه دانسته است: عدم تفکیک دین از معرفت دینی و دینداری، نگرش انحصاری نسبت به دین، تقدسگرایی افراطی، گسترش عوامگرایی دینی، محوریت احکام و شعائر نسبت به باورهای دینی، شخصمحوری دینی و غفلت از پیام اصلی دین و .... .
هدف نوشتار هشتم این کتاب، ارائۀ نگرشی نظری برای فهم موانع نقد در دنیای سیاست با تکیه بر ایران و جهان اسلام معاصر است. دنیای سیاست، عرصۀ زیست عمومی و در نتیجه مهمترین عرصۀ زندگانی است. عرصهای که با محوریت قدرت و اقتدار سیاسی تعینبخش و معناگر سایر حوزههای زندگانی بشر است و به همان اندازه محل سوءاستفادۀ جباران و دنیاطلبان و عوامفریبان نیز است. بر همین مبنا، در عین تأثیر انقیادپذیری عقلانی و منطقی بیش از هر حوزۀ دیگری نیازمند نقد و انتقاد مستمر و دائمی است.
نویسنده در نهمین نوشتار این کتاب معتقد است نقد فعالیتی مهم، ضروری، قدرتمند و پیچیده است. وی نخست تعریفی اجمالی از نقد عرضه میکند و بر این باور است که نقد: عبارت است از ارزیابی و نکتهسنجی روشمند و بیطرف و بازگویی نقاط قوت و ضعف یک یا چند گفتار، نوشتار یا اثر در نسبت با دیدگاه دیگری.
در گفتار دهم سعی شده به ارزیابی انتقادی از نقد در بستر جامعۀ روشنفکر ایرانی پرداخته شود و در این راستا از روش ساختارشکنی دریدایی استفاده شده است. فرضیۀ نویسنده مبتنی بر آن است که منتقدان و روشنفکران ایرانی همواره اسیر نوعی متافیزیک حضوری بوده و هستند و تمایلی به پرسش دربارۀ مفروضات مسلم خود ندارند و آنها را به عنوان سنگهای زیرین نظام فکری خود برگزیده و نقد خویش را بر آن استوار کردهاند.
نویسنده در نوشتار یازدهم خاطرنشان میکند نقد و انتقاد از گذشتههای دور در محافل علمی و ادبی و در فضاهای دینی و آکادمیک مورد توجه جدی بوده و همواره با نگرشی مثبت و همدلانه به منظور تعالی فرد و جامعه به کار میرفته است؛ اما متأسفانه با پیشرفت علم و دانش و آگاهی بشری و شروع مدرنیته، بهتدریج این رویکرد بنا به ملاحظات سیاسی و اقتصادی و شاید به دلیل افول بسیاری از ارزشهای انسانی و اخلاقی این مهم به فراموشی سپرده شد. بهگونهای که امروزه کمتر کسی را میتوان یافت که حاضر باشد ضمن رعایت اخلاق نقد، به نقد اخلاقی گفتار، نوشتار و عملکرد فرد و جامعه یا یک ساختار و نظام بپردازد.
در نوشتار دوازدهم نویسنده کوشیده تا نشان دهد که در نزد روشنفکران دینی منتخب، یعنی عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان و محمد مجتهد شبستری، اخلاق نقد در مقام یک بحث اصلی و محوری مطرح نشده و صرفاً به طور پراکنده و در لابلای پاسخ به منتقدان مورد اشاره قرار گرفته است. نویسنده معتقد است که هر سه متفکری بهگونهای زمینه را برای عدم رعایت اخلاق نقد توسط منتقدان خویش فراهم کردهاند.
در نوشتار پایانی کتاب نویسنده به موضوع اخلاق نقد در خصوص اندیشههای جدید در حوزۀ علمیۀ قم و آسیبشناسی آن پرداخته است. به باور او یکی از مهمترین نشانههای شکوفایی اندیشه و نیز از علایم پویایی یک جامعه، رونق مباحثات، تبادل افکار و تضارب آراء و طرح اندیشههای جدید در مراکز علمی بهویژه حوزههای علمیه است. مؤلف این گفتار درصدد است که با روش نظری و تحلیلی اخلاق نقد اندیشههای نو در حوزۀ علمیۀ قم را که از بزرگترین مراکز علمی و دینی است، آسیبشناسی کند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات