زبان، فرهنگ و شناخت

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

زبان، فرهنگ و شناخت تألیف گروهی از نویسندگان، مترجم لیلا اردبیلی، ویراستار فرزاد شریفیان، هانیه رضایت‌بخش، این کتاب دربرگیرندۀ یازده مقاله از کتاب «راهنمای زبان و فرهنگ» راتلج است. در این کتاب تأکید بر این بوده است که مقالاتی انتخاب شود که در آنها به سه‌گانۀ فرهنگ، زبان و شناخت پرداخته شده باشد.

زبان، فرهنگ و شناخت
زبان، فرهنگ و شناخت
پدیدآورانگروهی از نویسندگان (نویسنده)

اردبیلی، لیلا (مترجم) شریفیان، فرزاد (ویراستار)

رضایت‌بخش، هانیه (ویراستار)
ناشرپژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
مکان نشرتهران
سال نشر۱۴۰۱
شابک5ـ374ـ452ـ600ـ978
کد کنگره

ساختار

کتاب پس از سخن ناشر و مقدمه، در یازده فصل به نگارش درآمده است. عناوین فصل‌های کتاب عبارت است از:

فصل اول: بدن‌مندی، فرهنگ و زبان

فصل دوم: فرهنگ و پردازش زبان

فصل سوم: زبان، فرهنگ و پیش‌نمونگی

فصل چهارم: زبان رنگ، اندیشه و فرهنگ

فصل پنجم: زبان، فرهنگ و شناخت فضایی

فصل ششم: فضا، زمان و فضا ـ زمان استعاره‌ها، نگاشت‌ها و امتزاج‌ها

فصل هفتم: فرهنگ و رشد زبان

فصل هشتم: زبان و طرح‌واره‌های پویای فرهنگی

فصل نهم: فرهنگ و زبان عواطف

فصل دهم: زبان و فرهنگ در زبان‌شناسی اجتماعی

فصل یازدهم: زبان و فرهنگ در انسان‌شناسی شناختی

گزارش محتوا

امروزه با بررسی یافته‌های موجود در تحقیقات انجام‌شده در رشته‌هایی همچون زبان‌شناسی، علوم اجتماعی و علوم شناختی می‌توان با قاطعیت از ارتباط زایای میان زبان، فرهنگ و شناخت (ذهن) سخن گفت و این ادعا را داشت که مطالعۀ جامع و مؤثر هر کدام از آنها بدون دیگری تقریباً امری غیرممکن است. اینکه چگونه فرهنگ بستری برای پرورش زبان فراهم می‌کند و در مقابل زبان با کمک نظام‌های خاص خود، ارزش‌ها و مفاهیم فرهنگی را مفهوم‌سازی کرده و در طول زمان چونان گنجینه‌ای ارزشمند از آنها پاسداری می‌کند و از همه مهم‌تر قوۀ شناخت و ذهن کنشگران زبانی ـ فرهنگی در ایجاد مقوله‌ها، طرح‌واره‌ها، مفهوم‌سازی‌ها و مدل‌های فرهنگی ـ زبان چه نقشی در این میان ایفا می‌کند، همگی مسائل و پرسش‌های درخور توجهی هستند که باید مورد بررسی و مطالعۀ دقیق قرار بگیرند تا از طریق آنها بتوان سازوکار اندیشه و نظام فکری ـ شناخته مردم یک جامعه را به‌خوبی درک کرد.

در این کتاب کوشیده است مقالاتی انتخاب شود که در آنها هم‌زمان به مسائل شناختی، زبانی و فرهنگی پرداخته شده باشد؛ به این دلیل هدف این کتاب رسیدن به فهم بهتری از نقش ذهن و ظرفیت‌های شناختی، به‌ویژه در مفهوم جمعی و موقعیت‌مند آن مانند شناخت توزیعی، بازنمایی‌های جمعی و شناخت بدن‌مند و موقعیت‌مند در شکل‌گیری فرهنگ و زبان است.

این کتاب دربرگیرندۀ یازده مقاله از کتاب «راهنمای زبان و فرهنگ» راتلج است. در این کتاب تأکید بر این بوده است که مقالاتی انتخاب شود که در آنها به سه‌گانۀ فرهنگ، زبان و شناخت پرداخته شده باشد.

در فصل نخست نینگ‌یو به یکی از مهم‌ترین مسائل مطرح در علوم شناختی به‌ویژه زبان‌شناسی و انسان‌شناسی شناختی یعنی تأثیر ساختمان و حواس بدن انسان در درک و حس یافت جهان اطراف پرداخته است و اینکه چگونه راست‌قامت‌شدن انسان در طول تاریخ تطور توانسته است بر شیوۀ تجربۀ او از جهان اطراف و مفهوم‌سازی‌های فرهنگی‌اش تأثیر بگذارد.

روبینسون آلتاریبا در دومین نوشتار این کتاب به تحقیقات انجام‌شده در زمینۀ رابطۀ میان فرهنگ و پردازش زبانی پرداخته است. او تحقیقاتی را بررسی کرده است که بر روی دوزبانگی و عواطف و نیز زبان و حافظه انجام شده‌اند و نتایج برآمده از همۀ آنها نشان می‌دهد «رفتاری که از طریق پردازش‌های زبانی هدایت می‌شود، در بیشتر موارد تحت کنترل بافت فرهنگی گویشور قرار دارد».

پولتسنهاگن و شیا در فصل سوم تحقیقات در زمینۀ زبان، فرهنگ و الگوی پیش‌نمونگی را که در رشته‌های مختلف از جمله روان‌شناسی و زبان‌شناسی شناختی انجام شده‌اند، بررسی می‌کنند. نویسندگان خاطرنشان کرده‌اند نقش فرهنگ و بافت در مقوله‌بندی همواره مورد تأکید اندیشمندان علاقمند به انسان‌شناسی فرهنگی و نظریۀ پیش‌نمونه بوده است.

فصل چهارم به قلم ددریک است. در این مقاله او تحقیقات انجام‌شده بر روی زبان رنگ‌ها، تفکر و فرهنگ را بررسی می‌کند. مسئله‌ای که در این حوزه مورد سؤال واقع می‌شود آن است که آیا تفاوت‌هایی که در رنگ‌واژه‌های زبان‌های مختلف دیده می‌شوند به معنای آن‌اند که گویشوران این زبان‌ها به شکل متفاوتی دربارۀ رنگ‌ها می‌اندیشند و آیا زبان رنگ بر شناخت تأثیر می‌گذارد؟ نویسنده با بررسی پیشینۀ تاریخی این تحقیقات بر آن است تا نشان دهد نتایج آنها چه دلالت‌هایی بر رابطۀ میان زبان، ذهن، زیست‌شناسی و فرهنگ داشته است.

پنه‌لوپه براون در فصل پنجم رابطۀ متقابل میان زبان، فرهنگ و شناخت فضایی را بررسی کرده است. او معتقد است مفهوم‌سازی فضایی یکی از ظرفیت‌های شناختی نوع بشر است که به او کمک می‌کند تا دربارۀ اشیاء و رویدادها و مفاهیم انتزاعی مانند زمان، اعداد و خویشاوندی صحبت کند. او این سؤال را طرح می‌کند که آیا زبان فضایی بر شیوۀ اندیشۀ افراد دربارۀ روابط فضایی تأثیر می‌گذارد یا نه؟ او معتقد است نه‌تنها واژگان به‌کاررفته در زبان‌های مختلف برای توصیف فضا و معناهای فضایی با هم تفاوت دارند، بلکه نظام‌های انتظام‌بخش به فضا نیز در زبان‌های مختلف متفاوت هستند.

کریس سینها و انریک برناردز در نوشتار ششم کتاب به بررسی مفاهیم زبانی و فرهنگ زمان و فضا پرداخته‌اند. آنها با مطالعۀ تحقیقات اخیر در زمینۀ تنوعات بی‌زبانی در خصوص زمان و فضا نشان داده‌اند که استعارۀ مفهومی زمان ـ فضا برخلاف ادعای برخی از اندیشمندان استعاره‌ای همگانی نیست و زبان‌هایی را می‌توان یافت که در آنها افراد برای بیان مفاهیم زمانی الزاماً از نگاشت‌های فضایی استفاده نمی‌کنند.

در فصل هفتم لائورا استرپونی و پل اف.لای با بررسی رابطۀ میان زبان و فراگیری زبانی از دیدگاهی شناختی بر این نکته تأکید کرده‌اند که در تحقیقات مربوط به این حوزه مفهوم فرهنگ دارای دو معنای متفاوت است که باید به آنها توجه داشت. در معنا اول فرهنگ سازوکاری است که انسان‌ها از طریق آن پرورش می‌یابند؛ ولی در معنای دوم فرهنگ به عنوان بافت اجتماعی در نظر گرفته شده است که کودک با قرارگرفتن در این بافت نظام‌های فرهنگی معنایی را فرا می‌گیرد.

آنا ویرتسبیکا در فصل هشتم با توجه به طرح‌واره‌های پویای فرهنگی و زبانی به بازنمایی هنجارهای فرهنگی که در زبان رمزگذاری شده‌اند می‌پردازد. او معتقد است این روش با استفاده از تعداد معدودی آغازۀ مفهومی که در همۀ زبان‌ها وجود دارند، می‌تواند طرح‌واره‌های پویای فرهنگی ـ زبانی را به‌خوبی مطالعه کند.

در فصل نهم جین مارک دواله به بررسی رابطۀ میان فرهنگ و زبان عواطف در رشته‌هایی مانند روان‌شناسی فرهنگی و شناختی و نیز زبان‌شناسی کاربردی پرداخته و به این نتیجه رسیده است که در زبان‌شناسی کاربردی تحقیقات بیشتر متمرکز بر تفاوت‌های موجود میان بیان/ درک عواطف توسط دوزبانه‌ها و چندزبانه در زبان‌های مختلف هستند؛ در‌حالی‌که روان‌شناسان فرهنگی به بررسی بیان احساسات در جوامع فردگرا و جمع‌گرا علاقمندند و درنهایت روان‌شناسان شناختی در تحقیقات خود در این زمینه به این نکته توجه دارند که دو/ چندزبانه‌ها چگونه واژه‌های مربوط به عواطف را پردازش می‌کنند.

مارا در فصل دهم کتاب تلاش کرده است تا گزارشی از تحقیقات انجام‌شده در حوزۀ زبان‌شناسی اجتماعی بر روی فرهنگ را ارائه دهد. او خاطرنشان می‌کند فرهنگ مفهومی بنیادین در زبان‌شناسی اجتماعی تعاملی است که طبق آن، زبان به‌مثابۀ تعامل اجتماعی در نظر گرفته می‌شود. او در این مقاله خاطرنشان می‌کند تغییر پارادایمی در زبان‌شناسی اجتماعی، از زبان‌شناسی اجتاعی تعاملی به برساخت‌گرایی اجتماعی، موجب شد این مفهوم فرهنگ مورد بازنگری قرار گیرد و به مفهومی پویاتر و منعطف‌تر از پیش تبدیل شود.

در فصل پایانی کتاب مقالۀ کلودیا استراوس آمده است که در آن او تحقیقات زبان‌ و فرهنگ در انسان‌شناسی شناختی را بررسی کرده است. او معتقد است تحقیقات انجام‌شده در انسان‌شناسی شناخت در جایگاه رشته‌ای که به رابطۀ میان ذهن و جامعه علاقمند است را می‌توان به دو حوزه تقسیم کرد: یکی تحقیقاتی که به نحوۀ اندیشیدن می‌پردازند و دیگری آنهایی که اندیشه‌ها را بررسی می‌کنند. او اظهار می‌دارد در تحقیقات دستۀ دوم مفهوم «فرهنگ» بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.[۱]

پانويس


منابع مقاله

کتابخانه تخصصی ادبیات

وابسته‌ها