مرگ در تفکر چخوف
مرگ در تفکر چخوف تألیف وحید مناجاتی، چخوف در هر داستانی، جهانی میآفریند که از بنیادیترین تقابلها صحبت میکند و تا بدانجا پیش میرود که جهان اموات را به پیوست همان جهان داستان بسط میدهد. در نظر او جهان اموات روی دیگر جهان همان داستان است و آدمی با مرگ وارد دالانهایی میشود که در همین سو بنیان گذاشته است.
مرگ در تفکر چخوف | |
---|---|
پدیدآوران | مناجاتی، وحید (نویسنده) |
ناشر | نقد فرهنگ |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۴۰۲ش |
شابک | 7ـ70ـ7919ـ622ـ978 |
کد کنگره | |
گزارش کتاب
چه مشخصهای در مرگ وجود دارد که آن را در این دورۀ تاریخی تا بدین حد اندیشناک ساخته است؟ قدرت مرگ؛ زیرا مرگ قدرتی است که تمامی قدرتها را نفی میکند. بشر مدرن با نیچه قدرت را بت معنا کرد و با پایهریزی و گسترش سوبژکتیویتیسم، «من» را بنیاد دانست؛ اما در برایند و فرجام منتج از ضعف تئوریک، باز هم مرگ را یگانه فاتح میدان دید؛ بنابراین از ویژگیهای عمدۀ علوم اخیر، پیوستگی و احتشاد آنان با مقولۀ مرگ است.
در درازنای تاریخ، ادبیات نیز از تلاطم میان حیات و مرگ کنار نگرفت و در یک ساماندهی عقلانی و ضمن آدابی لاجرم، اما با پرهیز از شیوههای بیدوام پیشین، به انکشاف در معنای مرگ پرداخت. در دوران معاصر، این رویکرد بدیع در بعضی از نویسندگان و شعرا و ادبا برجستهتر و عمیقتر است و آنتون پاولوویچ چخوف یکی از شمار آنان است.
چخوف در هر داستانی، جهانی میآفریند که از بنیادیترین تقابلها صحبت میکند و تا بدانجا پیش میرود که جهان اموات را به پیوست همان جهان داستان بسط میدهد. در نظر او جهان اموات روی دیگر جهان همان داستان است و آدمی با مرگ وارد دالانهایی میشود که در همین سو بنیان گذاشته است.
در تفکر چخوف، مرگ همچون پلی است که دو نگرش متمایز از هستی را به یکدیگر منتسب میسازد؛ از سویی جهان سرشار از هستندگان، روابط، پرسپکتیو و از سویی دیگر، جهانی پله که انسان از پس مرگ همواره در پی یافتن معنا در آن غوطه خواهد خورد و همین غوطهوری آن را از طغیان تکراری همچون این جهان منفک خواهد کرد. مرگآگاهی چخوف واضع بینش بخشندهای است که با آن فلسفۀ مرگ با بهرهگیری از انواع نشانهها، آسمان و رواق فیروزهای حیات را ضمن یک شمول محیلانه همچنان حفظ میکند. او در بیشتر آثار خود این امر را پی میریزد و به موهبت مرگ در مقام فسخ، آن را کیفی میسازد.
چخوف هستیشناسی خاص خود را بنا میکند و متناسب با معرفتشناسی خود قلم میزند. با او سیاق و محتوای داستانکوتاهنویسی پیشین کمرنگ میشود؛ زیرا با وی راهی برای دسترسی به محتویات حیات و ممات در قالبی موجز فراهم میآید. ذهن باردار و طناز او آموزههای اساطیری و تاریخی و قومی و اجتماعی رسوبکرده را بازاندیشی میکند و در مجرای ستبر آثار خویش به جریان میاندازد. چخوف فیلسوف نیست، اما اسلوب تفکر او گرفتار فلسفه است و همانند فلاسفه در جهانی وارونه زیست میکند. در نظر او مرگ بهمثابۀ افقی است که تمامی ارزشها و اصالتها را عیان میسازد و سرشت انسان را در جهت نیل به کشف معنای هستی سمت و سوق میدهد. دایرۀ شمول حلقههای اندیشگی ما، سرشار از تورم نظریه است، اما مرگآگاهی در یک درنگ جانانه، تمامی آنها را تعلیق کرده و به صلای تهنیت مرگ پاسخ میدهد. اندراج مرگ و مرگآگاهی در منطق مدنیت امروز، جدول زمانی مهیب زندگی بشر را دگرگون خواهد ساخت و با گسست از اقتباسهای ناموجه مدرن، انشای حقیقت خواهد کرد. از آن سو، طرد مرگآگاهی، مرز گفتمان انسان و هستی را گرفتار طغیانی خواهد ساخت که نهفت باغ هستی به محاق رود و شیوۀ بیدوام و نامتجانس زیست در زیر رواق فیروزهای آسمان، همچنان دچار حرمان و گرانجانی باقی ماند. حال اما فراموشی هولانگیزتر از مرگ است؛ زیرا افق مقنن هستی را به نفع نیروهای حاکم بر سرنوشت خواهد بست؛ چونان که عقلانیت تکنولوژیک بسته است. ابرام چخوف و متفکران و عرفا بر مرگ و مرگآگاهی، بدان دلیل است که اهتمام دارند اصول و احکام جزمی تبجیلی پیشین را در وجه آیرونی کمیک، آیرونی لفظ و آیرونی موقعیت عیان سازند.
داستانهای چخوف بهظاهر کوتاه هستند؛ اما صدانبان فهماند. وی در دفتر یادداشتهای خصوصی خود نیز با اشاره به کوتاهنویسی داستانهایش مینویسد: «کسی از پرندهای پرسید چرا آوازهای تو کوتاهاند؟ پرنده پاسخ داد سینه مالامال آواز است، میخواهم همه را آزاد کنم». در این کتاب مرگ در تفکر چخوف در خلال داستانهایی کوتاه از او بررسی شده است.[۱]
پانويس