امام خمینی(قدسسره) و خودآگاهی تاریخی
امام خمینی و خودآگاهی تاریخی، اثر اصغر طاهرزاده (متولد 1330ش)، امام خمینی به عنوان مسلمانی ژرفاندیش و عارفی حماسی، ناظر به منظری بود که چشم فرهنگ مدرنیته سالها نسبت به آن نابینا شده بود و از ساحتی سخن میگفت که فرهنگ مدرنیته امکان درک آن را نداشت و لذا مدرنیسم همچون نابینایی بیخرد با انقلاب اسلامی درگیر شد و راز شکستهای پی درپی غرب از انقلاب اسلامی را باید در این نکتهی مهم جستجو کرد، زیرا فرهنگ غربی خود را از امکانهای معنوی عالم هستی بیرون انداخته است، انقلاب اسلامی، حماسهی عارفان شیدایی است که هنر نزدیکی به پیامبران و اولیاء الهی را یافتهاند و لذا وقتی نسیم فنای (فیالله) غرش گلولهی خمپارهها وزیدن میگیرد، به جای آن که به سنگر خانقاه پناه برند تا از هر گزند احتمالی مصون بمانند، پیراهن خود را در میآورند و با سینهی برهنه در میدان جنگ قهقههی مستانه میزنند.
امام خمینی(قدسسره) و خودآگاهی تاریخی | |
---|---|
پدیدآوران | طاهرزاده، اصغر (نویسنده) |
ناشر | لبالمیزان |
مکان نشر | اصفهان |
سال نشر | 1388 |
شابک | 2-22-2609-964-978 |
موضوع | خمینی، روحالله، رهبرانقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران، ۱۲۷۹ -۱۳۶۸ – نظریه درباره انقلاب اسلامی، خودآگاهی، جنبههای مذهبی، تاریخ. |
کد کنگره | DSR 1388/۱۵53 77 الف 2 ط |
ساختار
کتاب در 5 فصل نوشته شده که فصل اول مربوط به امام خمینی و خودآگاهی تاریخی و فصل دوم مربوط به عهد امام خمینی و در فصل سوم مربوط به امام خمینی مقام نایب عصر و فصل چهارم نقش امام خمینی در احیای حکومت دینی در جهان معاصر و در پایان قرائت امام خمینی از اسلام، گوهر حیات آینده جهان سخن رفته است.
گزارش محتوا
فصل اول:
آنچه میتوان از حضرت امام خمینی نسبت به اسلام و انقلاب اسلامی آموخت، ایجاد خودآگاهی نسبت به اسلام است. در این حالت است که میتوان برکات مسلمانی و انقلابی بودن را در زندگی خود وارد کرد و از بی تفاوتی نسبت به حق و حقیقت خود را رهانید و گرفتار زندگی سرد و رفاه زده نشد.
لازم به ذکر است که علت آن که بعضیها در مسیر انقلاب احساس خستگی میکردند، ولی امام با آن کهولت سن اصلاً خستگی به خود راه نمیدادند به جهت ورود به شور وظیفه و دل آگاهی ایشان بود.
فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی
امام خمینی اصل انقلاب اسلامی را به همین صورتی که ملاحظه میکنید، با آن شعور الهی که داشتند و با توجه به فهمی که نسبت به امروز جهان دارا بودند، مطرح کردند. ایشان خیلی زود متوجه شدند هر چه بشر امروز ضربه خورده و به انحطاط افتاده به جهت آن است که از حکومت دینی فاصله گرفته است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه خود میفرمایند: «دشمن ما حاضر است ما یک آخوند مسئله گو باشیم،دشمن از حکومت دینی میترسد، او نمیخواهد دین حکومت کند».
عهد امام خمینی
عهد با امام خمینی آن نوع عهدهایی است که انسانها با خدا بستهاند و این عهد در هر شرایطی، ظهور خاص پیدا میکند و تنها آنهایی که بر عهد الهی خود پایدارند، عهد با امام خمینی را می شناسند و گفتار و حرکات او را وسیلهی تذکر و تجدید عهد با خدا میدانند.
امام خمینی که سالها خود را در عهد الهی و عهد محمدی پرورش داده بود، در دورانی که میرفت تا بشر به کلی از عهد الهی خود محروم شود،به صحنه آمد تا با تذکر به عهد محمدی و تأکید بر اسلام، عهد الهی انسانها را احیاء کند. انسان عهدی با خدا دارد که از طریق اسلام بر آن عهد پایدار می ماند، به نهضت امام خمینی عمیقا فکر می-کنیم، به این نتیجه میرسیم که انقلاب اسلامی شرایط ظهور اًسلام است در قرن معاصر، تا مسلمانان بدون آن که از فرهنگ غربی متاثر شوند، بتوانند به دینداری خود ادامه دهند و بر عهد خود با پروردگارشان پایدار بمانند.
امام خمینی و زبان تفکر دوران معاصر
امام با بصیرت و خودآگاهی و دلآگاهی تمام در آن برهه از تاریخ آمد تا چند نکته را با ما در میان بگذارد.
نکته اول: این که در حکومت غیردینی فقط سفلگان آزاد و راحت اند و نه روح های بزرگ و آزاده، روح یک انسان آزاده نمیتواند در حکومت غیردینی احساس آزادی کند.
نکته دومی که امام خمینی روشن نمودند، توجه به عدم توانایی حکومتهای غیردینی در حل ابتداییترین امور و مسائل جامعه است، در حالی که با حیله گری تمام، ناتوانی خود را پنهان میکنند و با انواع نهضتها دین خدا را در سر و سامان دادن جامعه ناتوان نشان میدهند.
نکته سوم که امام از طریق آن حجّت را بر ما تمام کردند، به صحنه آوردن انسان دینی بود که در عین مذهبی بودن، برای خود نقشی تعیین کننده در معادلات جهانی قائل است. غرب سعی کرده بود مذهبی بودن را یک نحوه عقب ماندگی از زمان معرفی کند و بدین شکل بدون حملهی مستقیم به مذهب نگاه مذهبی به امور را به حاشیه براند.
امام خمینی عهدی است از نوع عهدهایی که بنی آدم با پروردگار خود بسته، یعنی عهد با حقایق، چیزی است فوق زمانه، یک مقام قلبی است که با شعور باطنی انسان ارتباط دارد، به عبارت دیگر یک نوع بقاء است.اگر کسی بتواند خود را در عهد امام قرار دهد در شعور و نگاه جامعی قرار گرفته است که به همان اندازه از اشراقات و ادراکات معنوی بهرهمند میگردد.
حضرت امام خمینی معنی انقلاب اسلامی را در 15 خرداد روشن کردند، نشان دادند مردی به صحنه آمده است که اسلحههای مدرنیته را به چیزی نمیگیرد و مصمم است با فرهنگ مدرنیته مقابله کنند. حتی بدون اسلحه و میداند با چه فرهنگی درگیراند، حال اگر فرهنگ قیام 15 خرداد درست بحث و بررسی میشد معنای تعبیر امام از پیروزی انقلاب اسلامی را که فرمودند: «پیروزی نور بر ظلمت بود» بهتر میفهمیدیم و جایگاه ثابت عصر بودن حضرت امام بهتر تبیین میشد.
فصل سوم: در احیای حکومت دینی در جهان معاصر
امام خمینی راز شکست فرهنگ مدرنیته را که همان دوری از فرهنگ انبیاء بود، اعلام کرد و فرمود: «حتی روابط سیاسی جوامع را باید دین تنظیم کند و جهت دهد.» طرح ولایت فقیه طرحی است مقابل فرهنگ مدرنیته که چهار صد سال بشر را به بازی گرفت و متذکر درمان بیماری جهان امروز است. البته آن طرح باید در حوزهی اسلامی به گونهای و در حوزه غیراسلامی به گونهای دیگر اجرا شود، عمده توجه بشر است بر این که باید احکام الهی بر امورات بشر حاکم باشد.
امام خمینی با طرح ولایت فقیه اعلام کردهاند حکومتها باید در تنظیم روابط انسانها و در جهت دادن به جامعه، نظر به حقیقت داشته باشند و نه به منابع احزاب و یا نظر به هوس های افراد و این همان طرح ولایت فقیه است که با سر و صدای زیاد سعی میکنند اگر توانستند آن را بد معرفی کنند و اگر نتوانستند آن را نادیده بگیرند، ولی تا کی میتوان آن را نادیده گرفت؟
طرح امام خمینی با تأسی به فرهنگ انبیاء بر دو خصوصیت تأکید دارد: یکی این که تمام روابط اجتماعی، سیاسی، آموزشی و اقتصادی بشر باید دینی باشد، دیگر این که حیات دنیایی یک حیات موقت است و انسان باید سعی کند به حداقل رفاه راضی شود تا زندگی صحیح برایش ممکن گردد و از زندگیاش سود ببرد.
قرائت امام از اسلام، گوهر حیات آینده جهان
حضرت روحالله در زمانی که فرهنگ سراسر شرک مدرنیته با آن همه ادعاها دورهی ناکامی خود را نمایان ساخت، صدای توحید خود را بلند کرد تا بشر را از سرگردانی غفلت از دین به خود آورد. انقلاب اسلامی هرگز مسیحیت را دعوت به اسلام نمیکند، همچنان که اهل سنت را دعوت به شیعه شدن نمینماید، بلکه پیام آن این است که با قرائتی که امام خمینی دارد، سرمایههای دینی خود را بازخوانی کنند و نگاه خود را به نظام زندگی با توجه به نگاهی که انقلاب اسلامی به زندگی انداخته است، تصحیح نمایند.
با توجه به قطب بندیهایی که در جهان بوجود آمده اسلام به قرائت امام خمینی در این قطببندی نقش اساسی دارد و اسلام بر اساس منطقیترین تفکر، یعنی حاکمیت حکم خدا بر مناسبات فردی و اجتماعی انسان به صحنه آمده است.
اگر تصور کنیم حضرت امام خمینی یک شخصیت کاریزمایی است و پیرو آن، انقلاب اسلامی هم صرفا ظهور احساسات مردم وفادار به امام خمینی است، دیر یا زود از وفاداری به انقلاب باز می مانیم.
نتیجه آنکه: تا زمانی که از درون تغییر نیافته باشیم و تصمیم نداشته باشیم حقیقتا خود را از ظلمات دوران نجات دهیم، ارتباط ما با امام خمینی و انقلاب اسلامی، ارتباطی گسسته و ناهماهنگ است، نه امام خمینی را به عنوان یک شخصیت جدّی و پایدار میپذیریم و نه انقلاب اسلامی را درست میفهمیم.[۱]
پانویس
- ↑ ر.ک: بینام، ص27-29
منابع مقاله
بینام، طوبی اندیشه (سطح دوم)، سیر مطالعاتی اندیشههای حضرت امام خمینی(ره)