تهراننامه
تهراننامه تألیف داریوش شهبازی؛ تهران نامه مجموعه ایست جامع در حوزه تهران شناسی که ناظر بر تمامی جنبه های تاریخی، جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگ و غیره این حوزه می باشد. این تألیف به ثبت و ضبط وقایع تاریخی و هر آنچه که به فرهنگ مردم این سامان تعلق دارد و در معرض ویرانی و نسیان است می پردازد. ثبت و ضبط آنچه را که به طور یکجا در چهارچوب بسیاری از فرهنگ ها یا کتب دیگر نمی گنجد. در حقیقت این مجموعه موزه ای تمام نما از گذشته تهران و تهرانیان (بلکه ایرانیان) است.
تهراننامه | |
---|---|
پدیدآوران | شهبازی، داریوش (نویسنده) |
ناشر | نشر ماهریس |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۳۹۸ش |
شابک | 1-19-9929-600-978 |
کد کنگره | |
گزارش کتاب
این کتاب دانشنامه ایست دربارهی تهران که در آن سخن قناعت به حدود جغرافیایی این ابرشهر نکرده است بلکه مجموعه ایست از مسائل جامعه شناسی و مردم شناسی این کلان شهر که از خواص جغرافیایی کنونی آن در امروز بدون حدود در بعد و به ظاهر با فزونی روزانه کوچه ها و خیابانهای نوین آن هم بدون وقفه رو به نهایت ندارد و خواننده با انصاف تصدیق خواهد کرد که فراهم آوری این همه اطلاعات از چنین شهری که منابع اطلاعاتی آن در پاره ای از مواضیع صفر و در پارهی دیگر آنقدر نارساست که در نزد اهل تحقیق به صورت سند ارزشی ندارد. چنین کوششی برای تألیف و تدوین چنین مجلداتی همت عالی می خواهد و آگاهان به این مسائل خوب می دانند که چه رنجی مؤلف آن باید برده باشد تا مطالبی چنین سند پسند عرضه کند.
باری به قول منطقیها بهتر است که بدانیم این تهران که موضوع این مجلد است چیست و به چه صورت می توان عوارض ذاتی آن را عرضه کرد تا بتوان مسائل تهران شناسی را از آن به دست آورد. تهران به ظاهر رونق خود را از فتنه خانمان برانداز مغول فراگرفته و هرچه مغولان بالفعل در براندازی ری کوشیدند بالقوه در احیای رونق تهران اثر گذاردند. باستان شناسان در دههی چهل همین قرن در دامنهی شرقی تپه های قیطریه یعنی در غرب جاده ای که قیطریه با به دهکدهی دروس وصل می کرد با حفاری های خود به آثار باستانی رسیدند و آن را در منظر عام قرار دادند و با تشخیص خود این آثار را به قومی نسبت دادند که پیوند فرهنگی آن به فرهنگ قومی می خورد که در «سیالک» به حدود هزار و پانصد سال قبل از میلاد زندگی می کرد و فرهنگی شکوفا داشت و بدین ترتیب این اثر باستانی می رساند که این قوم اثر باستانی گذارندهی هزار و پانصد ساله و مقیم در قیطریه از حوالی تهران کنونی در امروز، باید تهران را با تاریخ سه هزار و پانصد ساله قرین با «ری» قدیم کند که در تورات موسی و تواریخ کهن یونانیان نام «ری» می درخشد. آنچه مبهم مانده این است که نام تهران در کتاب های مسالک و ممالک تدوین شدهی بعد از اسلام تا آنجا که در دست است دیده شده و کتب انساب محدثین، محمد بن حماد تهرانی دولابی را معرفی می کند معروف به ابو عبدالله که به سال 261 یا 271 هجری قمری درگذشته است. این ترکیب «تهرانی دولابی» خوشبختانه سرنخی به دست برای شناخت تهران می دهد، یعنی با شناختن «دولاب» شاید بتوان تهران را از «دولاب» شناخت. در اینجا تاریخ بیهقی به وقت ذکر حمله سلطان محمود غزنوی به ری دولاب را معرفی می نماید چه این تاریخ می گوید محمود در «دولاب» ری به قول امروزیها جایی برای استاد لشکر خود تعیین کرد و از آنجا برای غارت ری و خشنودی خلیفهی فاسد بغداد به نام اسلام با جنایاتی بس مخوف تر از حملهی مغولان چهارصد سال بعدی به شیعیان با فرهنگی ری زد. این ترکیب «تهرانی دولابی» می رساند چنان ری مشهور و چنان تهران حقیر بوده که معرف آن باید «دولاب» می گردید که از آن اجلی و اشرف باشد و تهران بدین ترتیب به وسیلهی دولاب شناخته شود و به «ری» بپیوندد. در ضمن به گردش ایام بنگرید که چگونه گذشته روزگار دولاب را به این روزها به وضعی اند که آن را در وسعت گسترهی تهران کنونی حتی به نام محلی از آن نام نمی برند.
به ظاهر پس از خرابی ری، تهران رو به آبادی گذاشت و آنچه به فهم نمی آید این است که چرا از نواحی اطراف ری تهران درخشید شاید علت آن باشد که خود ری زندگی کنندگان اول به این ناحیت روی آوردند و سپس غیر ری زیست کنندگان به آنجا روی آوردند و آنچه مسلم است تهران از ناحیت شرق رو به آبادی گذاشت و مورد زیست واردشوندگان قرار گرفت چون منطقه ای خوش آب و هوا بود. تهران پس از یورش مغولی تا زمان صفویان برج و بارویی نداشت تا آن که شاه اسماعیل اول صفوی با کشتار بی دریغ خود به نام شیعه گری، سلطنت صفوی شیعی را در ایران تأسیس کرد. او به هنگام بازگشت از هرات در تهران چند روزی اقامت کرد و مثل آن که این اقامت او در تهران به مذاق این شاه صفوی خوش آمد، چه او در سال های بعد چون از قزوین پایتخت خود به شاهزاده عبدالعظیم برای زیارت جد خود امامزاده حمزه می رفت و از تهران گذر می کرد، خوش آب و هوایی این شهر یک باره چنان نظر او را جلب کرد که در سال 961 هجری قمری دستور داد که بر دور این شهر حصاری کشند با 114 برج که در پای هر برجی سوره ای از قرآن دفن کنند. علاوه بر حصار در سوی بیرونی حصار خندقی عمیق حفر نمایند به وجهی که شهر دارای خندق باشد. فاصلهی برج ها از هم 53 قدم بود و تهران دارای چهار دروازه شد: دروازه شمیران، دروازه دولاب، دروازه حضرت عبدالعظیم، دروازه قزوین. بدین ترتیب تهران با این اعمال که یکی از حوادث مهم آن بود صاحب هویت شد و به دوران صفویان، خارجی هایی چند بدین شهر آمدند و در سفرنامهی خود ویژگی هایی از این شهر درج کردند. از همه مهم تر سفرنامه پیترو دلاواله ایتالیایی است. او از آب و هوای خوش تهران و میوه های فراوان این شهر سخنهای خوش گفته است و بنابر قول هربرت انگلیسی که ده سال بعد از این شهر دیدن کرده است می گوید تهران سه هزار در خانه دارد و این می رساند که تهران به کلی از قصبه بودن درآمده و حتی شهرک بودن را در پس پشت گذارده و خود شهری شده که دارد به جای ری بزرگ کم کم می نشیند....
نویسندهی محترم این مجلد، با دقت بسیار یکایک تحولات شهر تهران را حتی بعد از پایتخت شدن به صورت الفبای دانشنامه ای هرچه دقیق تر توضیح داده است. این تألیف به ثبت و ضبط وقایع تاریخی و هر آنچه که به فرهنگ مردم این سامان تعلق دارد و در معرض ویرانی و نسیان است می پردازد. ثبت و ضبط آنچه را که به طور یکجا در چهارچوب بسیاری از فرهنگ ها یا کتب دیگر نمی گنجد. در حقیقت این مجموعه موزه ای تمام نما از گذشته تهران و تهرانیان (بلکه ایرانیان) است.[۱]
پانويس