درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی

درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی تألیف گئورگ لوکاچ، مترجم زیبا جبلی؛ گئورگ لوکاچ، فیلسوفی زیرک و کاردان که در این کتاب درباره ی هستی شناسی وجود اجتماعی، فعالیت پرشاخه ی هگل و دستآوردهای فلسفی دامنه دارش به طور برجسته ای سخن گفته است و کوشیده تا با کمند سخن، دیالکتیک او را در سیر پرتضاریس (پردندانه و سراسر بریدگی) عرصه ی اجتماعی و اقتصادی نشان دهد.

درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی
درباره هستی‌شناسی وجود اجتماعی
پدیدآورانلوکاچ، گئورگ (نویسنده) جبلی، زیبا (مترجم)
ناشرنشر شفیعی
مکان نشرتهران
سال نشر۱۳۹۷ش
شابک7-57-7843-964-978
کد کنگره

گزارش کتاب

گئورگ لوکاچ، فیلسوفی زیرک و کاردان که در این کتاب درباره ی هستی شناسی وجود اجتماعی، فعالیت پرشاخه ی هگل و دستآوردهای فلسفی دامنه دارش به طور برجسته ای سخن گفته است و کوشیده تا با کمند سخن، دیالکتیک او را در سیر پرتضاریس (پردندانه و سراسر بریدگی) عرصه ی اجتماعی و اقتصادی نشان دهد. در همین مفهوم گرتسن، اندیشمند بزرگ قرن نوزدهم روسیه خاطرنشان می سازد : «دیالکتیک هگل، به رغم چهره ی دوگانه و نشان کلاهخود نظامی پروسی پروتستانی اش، دژکوب هشتناکی است؛ هر چیزی را باطل می سازد و هر آنچه که بازدارنده ای از عقل و خرد باشد را از میان بر می دارد».

همان طور که می دانیم هگل در فنومنولوژی روح خود با نقل قول از دیدرو مدلل می سازد که دیالکتیک به مثابه ی غنای آگاهی ذهنی نه تنها نتیجه ی فلسفه ورزی انتزاعی، بلکه در عین حال محصول آگاهی اجتماعی است و در علم منطق خود تأکید می کند که حقیقت، چیزی جز پروسه ی منطقی (به عبارت دیگر : تاریخی) نیست که در تکامل خود به ایده ی مطلق ختم می شود. این ایده ی مطلق در آثار مارکس و انگلس، تجسم خود را در رسالت تاریخی پرولتآریا می یابد.

پرداختن تفننی به فلسفه و دیالکتیک هگل، شبیه به نقش قالی های ایرانی و خطوطی می باشد که در این قالی‌ها در هر جهت در حرکت اند، اما هرگز به مقصدی یا معنایی نزدیک نمی شوند و این به آن خاطر است که درک دیالکتیک هگل برای جماعت عالم نمایان که فاقد دیدی تاریخی اند و در غرض ورزی های خود نمی خواهند تکامل خود - آگاهی انسان در پویه ی تاریخ را به طور علمی دنبال کنند، ناممکن است. ریشارد واگنر و بیسمارک نیز از جمله کسانی بودند که بدون اینکه توفیقی در این راه بیابند کوشیدند چیزی از او دستگیرشان شود.

لوکاچ در این کتاب در ادامه ی بررسی خود، استنباط هگل از نقش کار در پیدایش فردیت انسان که سرانجام در جامعه ی مدنی تبلور می یابد را دنبال می کند. لوکاچ در عین حال نشان می دهد: ژرف ترین، عینی ترین و انکار ناپذیرترین ضابطه، مبین آنست که پیشرفت جوامع باید با رشد بارآوری کار اجتماعی سنجیده شود و سرمایه داری که به مرحله ی گندیدگی و طفیلی گری خود پانهاده است امروزه به بزرگ ترین مانع چنین بارآوریی تبدیل شده است.

لوکاچ در تصنیّف حاضر فقط افسانه ی روزگار خود را نمی گوید، بلکه با کند و کاو در تکاملی آتی جامعه ی بشری در پرتو ارزش اضافی، خواننده را با گالری زنده ای از مقولات اجتماعی و اقتصادی که از رصدخانه ی حقیقت و تکامل تاریخی به آن نگریسته شده است، آشنا می سازد.[۱]

پانويس


منابع مقاله

کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران

وابسته‌ها