ابویوسف قاضی، یعقوب بن ابراهیم
قاضى ابویوسف، يعقوب بن ابراهیم بن سعد بن بُجَير انصارى (113-182ق)، مشهور به ابویوسف قاضی، یکى از بنيانگذاران فقه حنفى، شاگرد ابوحنیفه و قاضی بغداد در دوره عباسی.اولین فقیهی است که رسالهای جامع پیرامون سیاست اقتصادی بهرشته تحریر درآورد.
نام | ابویوسف قاضی، یعقوب بن ابراهیم |
---|---|
نامهای دیگر | |
نام پدر | ابراهیم |
متولد | 113ق |
محل تولد | کوفه |
رحلت | 182 ق |
اساتید | ابواسحاق شيبانى
ابان بن ابىعياش داود بن ابىهند |
برخی آثار | الخراج |
کد مؤلف | AUTHORCODE10107AUTHORCODE |
نسب،ولادت
در سال 113ق به دنيا آمد.
نیای بزرگ او سعد بن بجیر از قبیلۀ بَجیله، در شمار اصحاب پیامبر (ص) و از نخستین كسانی بود كه از مدینه به كوفه مهاجرت كردند.
برپایۀ روایتی از خود ابویوسف، پدر وی آنگاه كه او كودكی بیش نبود، درگذشت و تنگدستی، مادرش را ناچار ساخت تا او را برای كار به گازری بسپارد، اما او با وجود گذران سخت زندگی از هر فرصتی برای فراگیری دانش بهره میجست.
تحصیلات، مشایخ
ابویوسف در طول تحصیل خود، محضر دو نسل از محدثان كوفه را دریافته كه ابن سعد در طبقهبندی خود آنان را در طبقۀ ۴ و ۵ از تابعین كوفه جای داده است. از سرشناسترین آنان در نسل كهن، منصور بن معتمر، عطاء بن سائب، سلیمان اعمش، ابواسحاق شیبانی، مطرِّف بن طریف، اسماعیل بن ابی خالد و مجالد بن سعید، و از شیوخ نسل بعد، حجّاج بن ارطاة، محمد بن سائب كلبی، ابوحمزۀ ثمالی و مسعر بن كدام را میتوان برشمرد.
ابویوسف از مشایخ بصره نیز حلقۀ تحدیث ابان بن ابی عیاش و داوود بن ابی هند از طبقۀ چهارم تابعین و حسن بن دینار و سعید بن ابی عروبه از طبقۀ بعد را درك كرد. همچنین او چندی نیز در حجاز به استماع حدیث گذرانده و از شیوخ مدینه چون عبیدالله بن عمر عمری و یحیی بن سعید انصاری، و شیوخ مكی چون ابن جُرّیج و حنظلة بن ابی سفیان بهـره گرفته است. او در این دوره به حفظ در حدیث شهرت داشت و در حلقۀ برخی از مشایخ خود، به عنوان مستملی حضور مییافت و گاه نیز به املای احادیث شنودۀ خود میپرداخت.
حلقۀ فقه ابوحنیفه
ابویوسف پس از چندی آمد و شد در مجلس محدثان، مجذوب حلقۀ فقه ابوحنیفه شد و ملازمت او را در اختیار كرد. بدین ترتیب وی وارد دورۀ جدیدی از تحصیل خود شد كه یكسره شخصیت علمی او را دگرگون ساخت و او را كه ممكن بود در زمرۀ عالمان اصحاب حدیث جای گیرد، به یكی از بزرگترین فقیهان اصحاب رأی مبدل ساخت. وی در این دوره از زندگی خود همچنان با فقر شدید روبهرو بود و به روایتی، از كمك مالی ابوحنیفه گذران زندگی میكرد.
برپایۀ برخی روایات، ابویوسف ۱۷ سال با ابوحنیفه مصاحبت داشت و این مدت با تاریخ بازگشت ابوحنیفه از حجاز به كوفه در ۱۳۲ ق و درگذشت او در ۱۵۰ ق هماهنگی دارد؛ لیكن به نظر میرسد كه كاهش دلبستگی ابویوسف به حلقههای درس محدثان و جذب شدن او به فقه رأی گرای ابوحنیفه، امری تدریجی بوده است. به هر روی، این دوره از تحصیل وی نیز با وفات ابوحنیفه پایان پذیرفت و از آن پس ابویوسف به عنوان برجستهترین شاگرد ابوحنیفه و به سان فقیهی مبرز در محافل علمی عراق نامبردار شد.
مناصب، همراهی با خلفای عباسی
ابویوسف چندی بعد از كوفه به بغداد آمد و در روزگار خلافت مهدی عباسی (حك ۱۵۸- ۱۶۹ ق)، در بغداد منصب قضا یافت. در برخی از منابع، انتصاب ابویوسف بدین منصب را بیدرنگ پس از درگذشت ابوبكر بن عبدالله بن محمد بن ابی سیرة قاضی بغداد، در ۱۶۲ ق / ۷۷۹ م آوردهاند. در ۱۶۶ ق كه مهدی فرزند و ولیعهد خود موسی را به گرگان فرستاد، ابویوسف را با وی همراه ساخت و فرزند او یوسف را ــ كه خود فقیهی توانا بود ــ برجای پدر به قضای بغداد نشانید. تا زمانی كه موسی در گرگان بود، ابویوسف با او بود و منصب قضای آن سرزمین را برعهده داشت. وی در گرگان از فعالیتهای علمی نیز باز نایستاد و از جمله كسانی كه در آنجا از او دانش آموختند، محمد بن عواد بن راشد، فرزند میزبان وی، بود كه پاسخ سؤالاتی را در فقه از وی روایت میكرد.
آنگاه كه پیك بغداد به گرگان رسید و خبر درگذشت مهدی و به خلافت رسیدن موسی را آورد، ابویوسف همراه موسی رهسپار بغداد شد. موسی كه با لقب هادی به خلافت رسیده بود (حك ۱۶۹-۱۷۰ ق)، قضای بغداد را از نو به ابویوسف سپرد، ولی كمتر از دو سال نگذشت كه هادی وفات یافت.
هارون (حك ۱۷۰-۱۹۳ ق) نیز ابویوسف را مورد عنایت خاص خود قرار داد و بر منصب قضای بغداد ابقا كرد و او همچنان تا پایان عمر عهدهدار این سمت بود. هارون چندی بعد ابویوسف را لقب قاضی القضات داد و این نخستین بار در تمدن اسلامی بود كه چنین لقبی به كسی اعطـا میشد. هر چند به درستی دانسته نیست كه قاضی القضات در آن هنگام چه اختیارات و مسئولیتهایی داشته است، ولی از برخی حكایات پراكنده برمیآید كه ابویوسف عزل و نصب قاضیان ولایات را برعهده داشته است.
در این دوره ابویوسف بارها همراه هارون به سفر میرفت و در غیاب او فرزندش یوسف بر جای او مینشست. از جملۀ آنها میتوان از دو سفر او به بصره در ۱۷۶ ق و ۱۸۰ ق یاد كرد. وی همچنین به همراه خلیفه سفری (یا سفرهایی) به حجاز داشت كه مطابق روایات، در خلال همین سفر (یا سفرها) در مكه با امام موسی كاظم(ع) (امامت: ۱۴۸-۱۸۳ ق) دربارۀ برخی از مسائل مربوط به اِحرام، مناظره گونهای داشت و امام(ع) پیروی او از قیاس را مورد نكوهش قرار داد.
در منابع، همچنین از ملاقات ابویوسف و مالك بن انس از ائمۀ اربعۀ اهل سنت و گفتوگوی طعنهآمیز آن دو، در مدینه سخن رفته كه در همان سفر یا سفرها انجام گرفته است.
در ۱۸۰ ق نیز كه هارون به سبب شورش عطاف بن سفیان ازدی شخصاً راهی موصل شد و تصمیم به كشتار موصلیان گرفت، ابویوسف همراه او بود و با تدبیری مردم را از گزند خشم هارون رهانید.
در یك داوری كلی از شخصیت سیاسی ـ اجتماعی ابویوسف، میتوان گفت كه او فقیهی سیاستمدار بود كه با تیزهوشی و زبردستی تمام، از پیچیدگیهای فقهی برای رهانیدن خود ودیگران از تنگناها بهره میجست و با نفوذ سیاسی كه در دستگاه عباسی داشت، به عنوان عاملی حساس در برخی از پیشامدهای تاریخی ایفای نقش میكرد و گاه نیز زشتكاریها و هوسرانیهای خلیفه و درباریان عباسی را مشروع جلوه میداد برپایۀ روایات، ازجمله اقدامات ماندگار ابویوسف در روزگار تصدی قضا، مرسوم ساختن لباسی خاص برای قاضیان و عالمان دینی است كه آنان را در جامعه به عنوان یك گروه مشخص اجتماعی ممتاز میساخت.
وفات
ابویوسف سرانجام در بغداد درگذشت.
عقاید او
ابویوسف با توجه به پایگاه اجتماعی خاص خود سعی بر آن داشت تا ضمن حفظ نفوذ خود در جامعۀ حنفیان، اصحاب حدیث را نیز نسبت به خود خوشبین سازد. حصول به این مقصود نیازمند آن بود كه در آن اوضاع پرجنجال، ابویوسف از اظهارنظرهای صریح دربارۀ مسائل بحثانگیز تا حد امكان پرهیز نماید.
اگرچه گاه در منابع از دانش ابویوسف در كلام سخن رفته، اما او نه تنها برخلاف ابوحنیفه هیچ گاه به عنوان یك نظریهپرداز كلامی شناخته نشده است، بلكه در منابع اصحاب حدیث، از زبان ابویوسف عبارتهایی نقل شده است كه در آنها علم كلام نكوهش گردیده و با زندقه یا جهل برابر دانسته شده است. بغدادی نیز در روایتی آورده كه ابویوسف معتزله را زندیق میدانسته است.
همانگونه كه برخی از متعصبان اصحاب حدیث سعی داشتند تا ابویوسف را همچون استادش ابوحنیفه به جهمی بودن متهم نمایند، برخی نیز، برپایۀ تعصب بر آن بودند تا عقاید ابوحنیفه را از زبان ابویوسف مورد حمله قرار دهند و بدین ترتیب چنین بنمایند كه ابویوسف در نظام اعتقادی كاملاً از ابوحنیفه بریده بوده و صرفاً او را در فقه استاد خود میدانسته است. ابنحبان این نكته را به عنوان باور شخص خود در آثارش مطرح نموده است. در حالی كه عقیده نامهنویسان حنفی اهل سنت و جماعت چون ابوالقاسم حكیم سمرقندی در السواد الاعظم و ابوجعفر طحاوی در العقیده بر این پندار بودند كه ابویوسف و همتایش محمد بن حسن شیبانی در عقاید نیز با امام حنفیان همسو بودهاند.
با یك نظر تحلیلی میتوان گفت كه ابویوسف، همچون فقه، در عقاید نیز یك عالم حنفی است كه تا حد زیادی به مواضع اصحاب حدیث نزدیك شده است. میتوان چنین پنداشت كه ابویوسف در مسألۀ بحثانگیزی چون خلق قرآن با اصحاب حدیث همسو بود، یا دستكم نظری مخـالف آنان ابراز نمیداشت، ولی در مسألۀ اِرجاء كه از اصول مذهب ابوحنیفه در عقاید بود، به مخالفت با وی برنمیخاست. اعتقاد ابویوسف به ارجاء معتدل حنفی، در منابع گروههای مختلف از حنفیان، اصحاب حدیث و غیر آنان تأیید شده است.
همكاری ابویوسف با خلفای عباسی و قبول منصب قضا در حكومت آنان نشان از این حقیقت دارد كه وی در مسائل مربوط به شرایط امام بر حق و لزوم قیام در برابر حكومت جور، پیرو نظریات ابوحنیفه نبود، ولی برخی اظهارنظرهای او دربارۀ امام عادل و امام جائر در كتاب الخراج نشان میدهد كه وی آراء ابوحنیفه را در این باره از نظر دور نداشته است. به هر روی بلندی جایگاه ابویوسف در میان شاگردان ابوحنیفه از یك سو و محافظهكاری او در اظهارنظرهای اعتقادی موجب میگردید تا دو مذهب رقیب حنفی: حنفیان اهل سنت و جماعت و حنفیان عدلگرا، هر دو ابویوسف را از پیشوایان خود قلمداد كنند.
زمینههای فقه او
آن زمانی كه شخصیت علمی ابویوسف در كوفه شكل میگرفت، كاربرد رأی در فقه كوفی بسیار مورد توجه بود؛ ۳ تن از بزرگترین فقیهان كوفه در نیمۀ نخست سدۀ ۲ ق، ابن شُبرُمه، ابن ابی لیلی و ابوحنیفه، در واقع پیشگامان فقه اصحاب رأی به شمار میآمدند. با تكیه بر آنچه از زندگی ابویوسف در دست است، او در آغاز تحصیل در حلقههای درس اصحاب حدیث به فراگیری تعالیم آنان پرداخت و به تدریج به جانب اصحاب رأی گرایش یافت. در كوفه محضر ابن ابی لیلی و به ویژه ابوحنیفه را درك كرد و با ملازمت حلقۀ درس آنان بر فقه اصحاب رأی و در مذهب شاخص آن آگاهی عمیق یافت. در منابع گوناگون، ابویوسف همواره به عنوان یار ابوحنیفه شناخته شده و كمتر بر رابطۀ نزدیك او با ابن ابی لیلی تأكید شده است، ولی بامطالعه در آنچه از ابویوسف برجای مانده، آشكارا برمیآید كه تأثیر ابن ابی لیلی در نظام فقهی ابویوسف اندك نبوده است، و این سخن عمار بن ابی مالك كه ابویوسف نشر دهنده و رسانندۀ تعالیم ابن ابی لیلی و ابوحنیفه به آیندگان بود، با اینكه تا حدی اغراقآمیز به نظر میرسد، ولی دست كم دربارۀ ابن ابی لیلی چندان دور از واقع نیست.
در مقایسهای بین فقه ابن ابی لیلی وابوحنیفه، بدیهی است كه فقه ابوحنیفه از نظام قانونمندتر و استوارتری برخوردار بود، ولی فقه ابن ابی لیلی نیز با توجه به سنتگرایی بیشتر و تجربۀ بلند مدت وی در امر داوری و برخی جهات دیگر، میتوانست جالب توجه باشد. شاید چنین مقایسههایی ابویوسف را بر آن داشته است تا در عین پذیرش نظام اصل فقه ابوحنیفه، در بسیاری از موارد فرعیتر، سبك ابن ابی لیلی را بر شیوۀ ابوحنیفه برتری دهد. همین گونه برخورد ابویوسف با فقه این دو فقیه اهل رأی است كه برخی را برآن داشته است تا فقه ابویوسف را جمع میان مذهب ابوحنیفه و ابن ابی لیلی برشمارند. اوج تقابل فقه این دو استاد در تألیف پرآوازۀ ابویوسف اختلاف ابی حنیفة و ابن ابی لیلی، خود مینماید كه وی در آن آزادانه با نظر آنان برخورد انتخابی كرده و مورد به مورد، قولی را بر قول دیگر ترجیح داده است.
اینكه ابویوسف فقیهی از اصحاب رأی بوده، هرگز از سوی صاحب نظری مورد تردید قرار نگرفته است، لیكن از مقایسه میان فقیهان رأیگرا میتوان دریافت كه ابویوسف گرایش آشكاری را به شیوههای اصحاب حدیث نشان داده است. این گرایش تا آنجا بودكه مُزَنی شافعی، ابویوسف را در میان فقیهان (رأیگرای(عراق، پایبندترین آنان به سنت شمرده است و عمرو ناقد از عالمان اصحاب حدیث، با عبارتی تعصبآمیز او را تنها پیرو سنت از اصحاب رأی دانسته است. همچنین ابن عدی از رجالشناسان اصحاب حدیث، چنین ابراز داشته است كه ابویوسف در بسیاری موارد از «اثر» پیروی كرده و از مخالفت یاران خود باكی نداشته است.
نگرش در آثار بازماندۀ ابویوسف، به ویژه كتاب الخراج و الرد علی سیر الاوزاعی نیز آشكار میسازد كه وی به شیوۀ همیشگی اصحاب حدیث، آثار و احادیث مورد استفادۀ خود را ذكر كرده و در بسیاری از آنها سند متصل خود را نیز به دست داده است. در حالی كه تجرید نوشتههای فقهی از متون احادیث خردهای بود كه از سوی حدیثگرایان براصحاب رأی گرفته میشد.
ویژگیهای فقه او
ابویوسف در یكی از نوشتههایش، شیوۀ فقهی خویش را چنین بیان میدارد كه نخست باید قرآن و سنتِ «معروف» را تكیهگاه قرار داد و در صورت فقدان نص در كتاب و سنت معروف، به قیاس عمل كرد. این قاعدۀ كلی در فقه ابوحنیفه نیز مطرح بود، و تنها خصوصیتی كه میتوان در ادلۀ فقهی ابویوسف یافت، نظر داشتن بر پارهای جزئیات چون محدود دانستن سنت قابل استناد، به سنت معروف است. با رجوع مستقیم به منابع فقه حنفی و به ویژه آثار ابویوسف، و با نگرشی تحلیلی بر موارد اختلاف میان ابویوسف و ابوحنیفه میتوان خطوط كلی مورد نظر ابویوسف در استنباط احكام فقهی را برداشت نمود. از آنجا كه در چارچوب فقهی ابویوسف تا حد زیادی برپایۀ نظام فقهی ابوحنیفه استوار است و در واقع دنبالۀ فقه ابوحنیفه شناخته میشود، در اینجا صرفاً به بررسی وجوه امتیاز میان شیوههای فقهی ابویوسف با فقه ابوحنیفه پرداخته شده است. یكی از مهمترین وجوه تمایزی كه در فقه ابویوسف نسبت به ابوحنیفه دیده میشود، دوری از شذوذ و سعی در همراه شدن با اكثریت تا حدّ امكان است. علاوه بر آنچه در سطور بعد دربارۀ پرهیز ابویوسف از پیروی اخبار شاذّ خواهد آمد، به طور كلی در جنبههای مختلف فقه او گرایش به دوری از شذوذ دیده میشود. در واقع ابویوسف، در آن دسته از فتاوای تند ابوحنیفه كه مورد مخالفت شدید دیگر مكاتب فقهی قرار گرفته است، با وی هم رأی نیست. با اینهمه، ابویوسف در عین تمایل به گریز از موضعگیریهای شاذ موجود در فقه ابوحنیفه، به شدت به نظام قانونمند فقهی كه ابوحنیفه بنیاد نهاده، پایبند بوده و در مواردی كه تغییری قابل ملاحظه در عضوی از اعضای این نظام پدید آورده، تفكر نظام یافتۀ دیگری را جایگزین آن ساخته است. اما باید بر این نكته اشاره كنیم كه از یك دیدگاه حقوقی، در برخی از مسائل مورد اختلاف، نظریات ابویوسف نسبت به دیدگاه ابوحنیفه از پختگی، مصلحتاندیشی و ژرفنگری بیشتری برخوردار است، ولی در مقابل، مواردی كه ابویوسف از نگرش پختۀ ابوحنیفه، به یك دیدگاه كهنهتر و سطحیتر روی آورده است، نیز اندك نیست.
اختلاف نظر بین ابویوسف و ابوحنیفه در سراسر كتب فقه حنفی به چشم میخورد، ولی موارد آن در ابواب مربوط به نماز و زكات از عبادات، و نیز به رغم محدود بودن دایرۀ بحث، در مباحث حجر، اجاره، وكالت و وقف از معاملات، بیشتر است. خصوصیتی كه در مبحث زكات دیده میشود، این است كه در غالب مواردی كه ابویوسف نظری برخلاف ابوحنیفه ابراز كرده، شافعی نیز پس از ابویوسف موضعی مشابه وی اظهار داشته است.
آنچه آشكارا در فقه ابویوسف دیده میشود، گرایش بسیار او در عمل به اخبار آحاد است. در مورد حجّیت خبر واحد، دیدگاه ابویوسف از نظر تاریخ علم اصول شایان توجه است. او به هنگام بحث از مسألهای در بابِ «سیر» و در مقام رد نظر حدیثگرایان شام، حدیث مورد تمسك آنان را «حدیث واحد» شمرده و اظهار داشته است كه «حدیث واحد» نزد او «شاذ» محسوب میگردد و قابلیت استناد فقهی ندارد. اینكه تا چه حد میتوان این گفتۀ ابویوسف را به سان یك قاعدۀ حاكم در سراسر فقه از عبادات و معاملات و دیگر احكام تلقی كرد، خود جای بررسی دارد؛ ولی آنچه از ابویوسف به عنوان یك قاعده در دست است، مخالفت او با استناد به احادیثی است كه وی آنها را «شاذ» مینامیده است. او آن دسته از روایات را حجت میشمارد كه نزد اكثریت اهل علم «معروف» (شناخته شده) است و روایات «شاذ» را در خور استناد نمیداند. ابویوسف در عین حجت شمردن حدیث به سبب شهرت آن، سنتهایی را كه نزد مردم حجاز و شام پذیرش عمومی داشته و سند برای اثبات كاشفیت آن از سنت پیامبر (ص) ارائه نشده است، مورد حمله قرار داده و فقیهان حجاز و شام را به دلیل حجت شمردن این سنتها به انتقاد گرفته است. در مقایسهای كلی بین فقه ابوحنیفه و ابویوسف، باید گفت كه در فقه ابوحنیفه نیز میتوان از استحسان سراغ یافت، ولی كاربرد استحسان در فقه ابویوسف دامنهای گسترده دارد. در واقع در موارد بسیاری كه ابوحنیفه بر قیاس عمل كرده، ابویوسف از قیاس به استحسان عدول كرده است.
بسط قاعدۀ تغییر احكام
یكی از نتایج فقه استحسانی ابویوسف بسط قاعدۀ تغییر احكام است كه در دورههای متأخر حتی از سوی فقیهان غیر حنفی چون ابن عبدالسلام و ابن قیم جوزیه نیز مورد توجه قرار گرفته است. قاعدۀ یاد شده بر این مبناست كه تكالیف شرعی به تغییر زمان و مكان و احوال تغییرپذیرند و ابویوسف با تكیه بر اینكه اگر حكم شرعی برپایۀ عرف و عادت بوده باشد، با تغییر یافتن عرف قابل تغییر خواهد بود، این امكان را مطرح میكند كه در چنین مواردی، حكمی برخلاف منطوق ظاهری دلیل شرعی و در واقع بر وفق علت تشریع صادر گردد. بارزترین نمونه از این دست، نظر ابویوسف در مورد میزان خراج است كه به عقیدۀ او باید بسته به مقتضیات زمانی و مكانی تعیین گردد و پیروی از منطوق دلیل منقول در این باره را توصیه نمیكند.
سرچشمههای حقوق عمومی در فقه او
ابویوسف در كتاب الخراج كه به عنوان راهنمای خلیفه هارون در ادارۀ برخی امور كشور نوشته است، مباحث بسیاری را مطرح كرده كه از نظر تقسیمات امروزی علم حقوق در حیطۀ حقوق عمومی جای میگیرند. اگرچه بخش عمدۀ مباحث كتاب را عواید مالی دولت و در حد محدودتر مقررات مربوط به جنگ و مجازاتها تشكیل میدهد، اما در این كتاب برخی نكات ریز و پراكندهای هست كه از نظر بررسی تاریخچۀ نظریۀ حقوق عمومی در تمدن اسلامی و پذیرش یك شخصیت حقوقی برای دولت در فقه اسلامی بسیار حائز اهمیت است. ابویوسف به هنگام بحث از شخص اول مقتدر در حكومت اسلامی، از «امام عادل» و «والی مهدی» سخن رانده و او را در جامعۀ مسلمانان دارای اختیارات و مسئولیتهایی شمرده است. اگرچه ابویوسف از تكلیف مسلمانان در صورت تسلط یافتن «امام جائر» بر آنان سخن نگفته و موضوع خود را در قبال نظریۀ «قیام در برابر امام جائر» كه استادش ابوحنیفه بر آن تأكید داشته است، مشخص نكرده، ولی با نصایح خود خطاب به خلیفه هارون در جای جای كتاب، گاه به تندی او را از مبادرت به جور بیم داده است . ابویوسف در مواضعی چند از كتاب دیگر خود، الرد علی سیر الاوزاعی به ترسیم خطوط كلی نظریۀ خود دربارۀ حكومت پرداخته و میان پیامبر (ص) و امامان (در اصطلاح او به معنی خلفا) از حیث اختیارات، تفاوت عمدهای قائل شده و از باب نمونه برخی تصرفات امام را در غنایم جنگی جایز نشمرده و موارد منقول را از اختصاصات پیامبر (ص) دانسته است. وی همچنین در مواضعی از كتاب الخراج با پای فشاری بر حقوق مالی خدشهناپذیر مردم، به صراحت یادآور شده است كه امام حق ندارد مالی را از چنگ احدی بیرون آورد، مگر آنكه حق ثابت و مشروعی در میان باشد.
ابویوسف در جملهای پراهمیت دركتاب الخراج كه میتوان آن را به سان قاعدهای تلقی كرد، اختیارات امام را به نگاهبانی از «مصلحت» و «منفعت» مردم محدود دانسته و حتی در جهت منافع مردم، اقدام برای اموری عام المنفعه چون لای روبی رودهای بزرگ را از وظایف و تكالیف امام شمرده است. یكی از نكات جالب توجه در كتاب الخراج، كاربرد اصطلاحات «حلال» و «حرام» در امور كشورداری است؛ چنانكه وی مثلاً تحمیل خراجی افزون بر خراج واجب بر مردمان را «غیرحلال» دانسته و در جایی استخدام عناصر فاسد و خائن را بر امام «حرام» شمرده است.
ابویوسف حكومت را از ورود در اموری كه الزاماً به آن ارتباطی نمییابد، پرهیز داده است، چنانكه در مسألۀ احیای موات، او برخلاف ابوحنیفه، بر آن است كه اذن امام در تملك زمین مورد احیا شرط نیست و امام چنین حقی ندارد كه بر مالیكت زمین احیا شده خدشهای وارد سازد. او احیای موات را با تمسك به اطلاق حدیث نبوی «من احیا ارضاً مواتاً فهی له»، حق هر فرد میشمارد و جز در مواردی كه استفاده از این حق موجب تجاوز به حقوق دیگران است، محدودیتی از جانب حكومت برای آن نمیپذیر.د گفتنی است كه ابویوسف در جای جای كتاب الخراج، پارهای توصیههای كاربردی نیز دربارۀ چگونگی انتخاب كارگزاران و نظارت بر درستكاری آنان و نیز دربارۀ برخی اصلاحات در امور قضایی، عمرانی و دیگر جنبههای كشورداری ارائه كرده است.
ابویوسف و اصول فقه
در نیمۀ نخست سدۀ ۲ ق / ۸ م، برخی مسائل اساسی در استنباط احكام، نظیر مسألۀ قیاس و رأی میان فقیهان مورد بحث و نظر بوده است. در همین روزگار، ابن مقفع (مق ۱۴۲ ق) در نوشتهای كوچك، ولی ارزشمند با عنوان رسالة الصحابة كه خطاب به منصور عباسی نوشت، با اشاره به وضع آشفتۀ داوری در آن روزگار، خلیفه را ترغیب كرد تا شیوههای قضایی و راههای استنباط حكم را مدون سازد و آن را به سان دستور عملی به همگان ابلاغ نماید. با اینهمه، گزارشی در دست نیست كه نشان دهد پیش از ابویوسف این كار جامۀ عمل پوشیده باشد. ابویوسف با تألیف كتاب ادب القاضی كه نخستین كتاب دربارۀ شیوۀ صحیح دادرسی در تمدن اسلامی دانسته شده، توانست تا حدودی مقررات قضا را تدوین نماید، ولی اینكه ابویوسف تا چه حد در تدوین شیوههای استنباط احكام فقهی یا به عبارت دیگر در تدوین علم اصول فقه نقش داشته، سخنی دیگر است. ابویوسف در الرد علی سیر الاوزاعی، مخالفان حدیثگرای مكتب خود را به جهت ناآگاهی بر آنچه وی «اصول فقه» نام نهاده، مورد نكوهش قرار داده است و بیتردید مراد او از «اصول فقه»، نوعی نگرش نظری و عمومی در استنباطات فقهی بوده است. البته كاربرد تعبیر «اصول فقه» با مفهومی تقریباً معادل «ادلۀ فقه» حتی در آثار سدۀ ۴ ق / ۱۰ م، حكایت از آن دارد كه تثبیت تعبیر «اصول فقه» برای عنوان این علمِ بخصوص به تدریج صورت گرفته است و از این رو نباید در تكیه بر عبارت یاد شده از ابویوسف مبالغه كرد.
به هر تقدیر، این یك واقعیت تردیدناپذیر است كه ابویوسف در ادامۀ راه ابوحنیفه، در شكلگیری مبانی اصول فقه نقش بسزایی ایفا نموده و به سهم خود راه برای مطالعات محمد بن حسن شیبانی و شافعی هموار كرده است. آثار بازماندۀ ابویوسف از نظر دربرداشتن نكات اصولی درخور توجه است و در بسیاری از مباحث اصولی چون مسائل مربوط به قیاس و استحسان و نیز اخبارآحاد را به طور جسته و گریخته در بردارد. در كتب اصولی كه در سدههای بعد توسط عالمان حنفی تدوین شده است، بسیاری از نظریات اصولی به عنوان دیدگاه ابویوسف مطرح گردیده و با آراء ابوحنیفه و محمد بن حسن شیبانی مقایسه شده است، ولی این نظریات نه منقول از آثار ابویوسف، بلكه استنباط و انتزاع شده از خلال آثار آراء فقهی اوست. به هر حال، با وجود اینكه در برخی منابع، ابویوسف را به عنوان نخستین نویسندۀ كتاب در موضوع اصول فقه شمردهاند، ولی باید در صحت این روایات تردید داشت.
ابویوسف بر قانونمند بودن استدلالات فقهی تأكیدی ویژه داشته و در خردهگیریهای خود بر اوزاعی، بارها ناهماهنگی استدلالات فقهی او را به انتقاد گرفته و بر نمونههایی از تناقض و پریشانی فقه وی تأكید كرده است گفتنی است كه ابویوسف در استدلالات جدلی خود، پارهای شیوههای خاص را بارها به كار گرفته است كه یكی از شاخصترین آنها با «برهان خُلف» منطقیان شباهت دارد.
جایگاه ابویوسف در فقه حنفی
ابویوسف پس از ابوحنیفه، در حقیقت دومین پایهگذار مذهب حنفی به شمار میآید و این دو با محمد ابن حسن شیبانی اركان سه گانۀ فقه حنفیان را تشكیل میدهند. در تمامی كتب مربوط به فقه حنفیان، در طول ۱۲۰۰ سال، همواره آراء فقهی این دو تن در كنار آراء ابوحنیفه مطرح بوده و اختلافات آنان گوشزد میشده است. فقیهان سدههای میانی كه در موارد اختلاف نیازمند بودند تا یك نظر را به عنوان قول مختار بپذیرند، ناچار به وضع ضوابطی برای چنین انتخابی دست یازیدند. در اینجا شایستۀ ذكر است، با وجود اینكه محمد بن حسن شیبانی تنها ۷ سال پس از ابویوسف درگذشته است و همچون ابویوسف از درس ابوحنیفه بهرهمند شده است، ولی خود به سان شاگردی به تعالیم فقهی ابویوسف گوش فرا داده و خود مهمترین و پراعتبارترین راوی فقه ابویوسف شده است؛ همانگونه كه گفته شد، آثار شیبانی از اصلیترین منابع دستیابی بر آراء فقهی ابویوسف به شمار میروند.
در مقایسه میان آراء فقهی ابویوسف و محمد بن حسن شیبانی، هماهنگی بسیاری بین این دو به چشم میخورد. با یك نگرش آماری به اختلافات اركان سه گانۀ فقه حنفی، دیده میشود كه محمد بن حس در بسیاری از موارد در كنار ابویوسف قرار گرفته و در موضعگیری وی در برابر استاد، هم رأی او بوده است. در این هماهنگی، باید نكاتی چون مقتضیات زمانی، محیط مشترك بغداد و پارهای اشتراكات فكری و اجتماعی مؤثر بوده باشد.
شاگردان
بجز محمد بن حسن شیبانی، در شمار دیگر فقیهانی كه از ابویوسف دانش آموخته و به نقل آراء فقهی او پرداختهاند، میتوان ابوسلیمان جوزجانی و معلّی بن منصور رازی راویان كتب و امالی وی، ابوعبدالله محمد بن سماعه راوِی نوادرِ ابویوسف، بشر بن ولید كندی راوِی امالی او، هشام بن عبیدالله رازی، حسن بن ابی مالك، بشر بن غیاث مریسی، ابراهیم بن جراح قاضی مصر و هلال بن یحیی معروف به هلال الرأی را یاد كرد. نمونههایی از روایات خاص این فقیهان از ابویوسف را میتوان در آثاری چون اختلاف الفقهاء طحاوی بازیافت .
ابویوسف و اصحاب حدیث
پرهیز ابویوسف از اظهار نظر صریح بر ضد اصحاب حدیث دربارۀ عقاید دینی از یك سو، و نزدیكی بیشتر نظام فقهی او به فقه اصحاب حدیث، موجب میشد تا حدیثگرایان نسبت به شخصیت علمی او برخوردی نسبتاً خوشبینانه از خود نشان دهند. ابویوسف خود نیز به مقتضای جایگاه اجتماعی خویش، سعی بر آن داشت تا نسبت به اصحاب حدیث نظری مساعد داشته باشد و آنان را به خود نزدیك سازد. گروهی از برجستهترین محدثان بغداد چون احمد بن حنبل، یحیی بن معین، علی بن جعد و احمد بن منیع از ابویوسف حدیث شنیدند و حتی احمد بن حنبل او را نخستین شیخ خود در حدیث میشمرد. این محدثان با وجود اینكه در نشر احادیث ابویوسف چندان رغبتی نشان نمیدادند، ولی بر وثاقت و صداقت او معترف بودند و او را با نگرش خاص خود دربارۀ اصحاب رأی، استثنایی در میان رأیگرایان میشمردند.
در سدههای بعد، رجالیان اصحاب حدیث نیز دو دیدگاه مختلف دربارۀ شخصیت ابویوسف داشتهاند: برخی چون نسائی، ابوحاتم رازی و ابن شاهین او را توثیق كرده، یا به نحوی بر احادیث او اعتماد نمودهاند و برخی چون بخاری، جوزجانی و دارقطنی او را ضعیف دانسته و دور از اعتماد شمردهاند.
روایات ابویوسف در كتب حدیثی شیعه
معدودی از روایات ابویوسف در كتب حدیثی شیعه، ازجمله در برخی از كتب اربعه نیز راه یافته و نمونۀ شاخص آن به روایت ابوالقاسم كوفی نامی از ابویوسف از لیث بن ابی سلیم(در برخی نسخ به اشتباه سلیمان) است كه سند آن به حضرت علی(ع) باز میگردد و بازگو كنندۀ حكمی از احكام فرائض (مبحث ارث) است.
علوم دیگر
آوردهاند كه ابویوسف بجز فقه و حدیث، در برخی دیگر از علوم نقلی چون تفسیر، مغازی و ایام عرب نیز آگاهی وسیعی داشته است
آثار
- الآثار؛ كه مجموعهاى از روايات فقهى او از ابوحنيفه است و به همین سبب گاه «مسند ابى حنيفه» نيز خوانده مىشود.
- اختلاف ابى حنيفه و ابن ابى ليلى.
- الخراج؛ كه مهمترين اثر وى و كهنترين کتاب تفصيلى و نظرى موجود در موضوع خراج است.
- الرد على سير الاوزاعى
- ادب القاضى
منابع مقاله
دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، تهران،1373، ج6، ص441-450، نوشته: احمد پاکتچى.