ابوالعلاء معری، احمد بن عبدالله
اَبوالْعَلاءِ مَعَری، احمد بن عبدالله بن سلیمان تنوخی (۲۷ ربیعالاول ۳۶۳- ۴۴۹ ق / ۲۶ دسامبر ۹۷۳-۱۰۵۷ م)، شاعر و اندیشمند برجستۀ نابینای عرب.
هر چند او زندگانی پرماجرایی نداشته و بیشتر عمر خود را در كنارهگیری از مردم و گوشهنشینی گذرانده است، اما آگاهی ما از زندگانی او اندك نیست.
زادگاه، نیاکان
ابوالعلاء در معرة النعمان، شهر كوچكی میان حلب و حماه، زاده شد. نیاكان وی همه از شخصیتهای برجسته و سرشناس به شمار میرفتهاند و اكثر آنان اهل حدیث و ادب و نیز قاضیان معرة النعمان بودهاند. پدرش (د ۳۹۵ ق / ۱۰۰۵ م) ادیب، لغوی و شاعر بوده است. وی ۳ پسر به نامهای ابوالمجد محمد بن عبدالله، ابوالعلاء و ابوالهیثم عبدالواحد داشته است.
نابینایی
ابوالعلاء در ۴ سالگی دچار آبله شد و در اثر آن چشم راستش از پردهای سپید پوشیده شد و چشم چپش به كلی گود افتاد و وی بینایی را از دست داد؛ چهرهاش نیز آبلهگون شد. گفته میشود كه ابوالعلاء پیكری نحیف داشته است.
تحصیلات
ابوالعلاء نخست قرآن را، به چندین روایت، نزد چند تن از شیوخ زمانش فراگرفت، لغت و نحو را نیز نزد پدر خود و نیز ابوبكر محمد بن مسعود بن فَرَج نحوی آموخت، در نوجوانی به حلب رفت و در آنجا نزد محمد بن عبدالله بن سعد نحوی، راوی اشعار مُتنبی (د ۳۵۴ ق / ۹۶۵ م) آموزش دید و احتمالاً همین برخورد با اشعار متنبی انگیزۀ وی شد كه بعدها از ستایشگران متنبی و شارح اشعار او شود. وی حدیث را نیز نزد پدر، جد و برادر خود ابوالمجد و چند تن دیگر آموخته بود. همچنین گفته میشود كه ادب و لغت را نزد چند تن از شاگردان ابن خالویه (د ۳۷۰ ق) فرا گرفته بود. ابوالعلاء در پی آموختن بیشتر، سفری به طرابلس شام كرد و از كتابخانههای آنجا بهره گرفت. وی بر سر راه خود از شهر لاذقیه نیز گذر كرد و در آنجا در «دیر فاروس» به راهبی برخورد كه با دانشهای یونانی آشنایی داشت و ابوالعلاء از وی سخنان و عقاید فیلسوفان یونان را شنید كه گویا در اندیشۀ او اثر نهاد و انگیزۀ برخی از عقاید انحرافی وی در اشعارش شد.
سفر به بغداد
ابوالعلاء در ۳۹۸ ق راهی بغداد شد و در ۳۹۹ ق به آنجا رسید و یك سال و ۷ ماه در آن شهر ماند. گفته میشود كه انگیزۀ سفر وی به بغداد شكایت بردن از بعضی نواب حلب بوده كه به وقف موروثی او دست درازی كرده بودند، اما ظاهراً قصد واقعی ابوالعلاء از سفر به بغداد فراگیری بیشتر دانشهای ادبی و بهویژه دستیابی به كتابخانۀ بزرگ آنجا بوده كه سرپرستی آن را عبدالسلام بصری، معروف به واجكا (د ۴۰۵ ق) برعهده داشته است. گفته میشود كه وی همچنین از بزرگان بغداد برای رفع دستاندازی به موقوفۀ خود یاری خواسته، اما نتیجهای نگرفته بود. اكنون حقیقت امر را میتوان در گفتار خود ابوالعلاء جستوجو كرد: وی از یك سو، در نامهای كه پس از آگاهی از مرگ مادرش، از بغداد به دایی خود، ابوالقاسم علی مینویسد، میگوید كه وی گمان میكرده است كه بتواند در بغداد بماند، زیرا در آنجا علم را بیشتر از سنگریزهها در مناسك عقبه یافته است. سپس از مردمان بغداد به نیكی یاد میكند و مهربانیها و حوشرفتاریهای ایشان با خودش را میستاید، اما از سوی دیگر، میافزاید كه برای طلب ادب یا مال از اهل بغداد به آنجا نرفته است، زیرا از ۲۰ سالگی، دیگر نیازی به آموختن از یك عراقی یا شامی نداشته، بلكه آنچه وی را به سوی بغداد كشانده، كتابخانۀ آنجا بوده است. وی در نامۀ دیگری كه برای اهالی معرةالنعمان فرستاده، ولی به دست ایشان نرسیده بوده است، مینویسد كه سفر وی به بغداد برای دستیابی به مال فراوان یا دیدار با مردمان نبوده، بلكه او ترجیح میداده است كه در دارالعلم اقامت كند. وی بار دیگر از مردمان بغداد به نیكی یاد میكند كه در ستایش از او و فضل او غلو میكرده و اموالشان را بیدریغ در اختیار او مینهادهاند. نام ابوالعلاء در بغداد مشهور شده بود و دیوان سقط الزند را نزد او میخواندند. وی در آنجا همچنین با شریف رضی و سید مرتضی معاشرت داشته است و آن دو، دانش و تیزهوشی وی را میستودهاند.
بازگشت به زادگاه
ابوالعلاء در ۴۰۰ ق / ۱۰۱۰ م از بغداد به معرة النعمان بازگشت و از آن زمان تا پایان عمر خانهنشین شد. وی خود را «گروگان دو زندان» ــ زندان نابینایی و زندان خانهنشینی و گوشهگیری ــ نامیده است. ابوالعلاء خود در همان نامه كه از بغداد برای اهالی معرةالنعمان فرستاده بود، تصمیمش را به خانهنشینی اعلام میدارد و میگوید كه تلخ و شیرین روزگار را چشیده و نیك و بد آن را آزموده و به این نتیجه رسیده است كه پسندیدهترین كاری كه میتواند در زندگی انجام دهد، عزلت گزیدن و از مردمان كناره گرفتن است. وی مینویسد كه این تصمیم خود را با گروهی مورد اعتماد در میان نهاده بوده است و همگی این دوراندیشی را پسندیده بودهاند. سپس میافزاید كه این تصمیم را ناگهانی نگرفته، بلكه این امر زاییدۀ اندیشۀ سالهای متمادی و طولانی بوده است.
وفات
ابوالعلاء در ۸۶ سالگی، پس از ۳ روز بیماری كه در اثر آن نیروی فكری خود را از دست داده بود و در املا به پیرامونیانش دچار خلط و اشتباه میشد، در ۱۳ ربیعالاول ۴۴۹ درگذشت. گور وی همچنان در معرة النعمان بر جای مانده است.
ویژگیهای اخلاقی
تقریباً همۀ منابع مربوط به ابوالعلاء دربارۀ چند ویژگی وی، همزبانند: خانهنشینی و مردمگریزی، قناعت، استغنا، زهد و پرهیزگاری، احتراز از گوشتخواری و بسنده كردن به خوراكهای گیاهی و امتناع از ازدواج. گفته میشود كه ابوالعلاء از دارایی دنیایی بهرۀ زیادی نداشت و از درآمد موقوفهای كه به ارث به او رسیده بود و خویشاوندان وی نیز در آن سهیم بودند، ارتزاق میكرد. در سال، ۳۰ دینار از آن موقوفه درآمد داشت؛ نیمی از آن را به خدمتكاران خود میداد و با بقیۀ آن زندگی را به قناعت میگذراند. خوراكش عدس پخته، شیرینیش انجیر، جامهاش از پارچهای خشن پنبهای و فرشش در زمستان نمد و در تابستان حصیری از نی بود. در بخش جهانبینی ابوالعلاء در همین مقاله نظریات او دربارۀ گیاهخواری، قناعت و پرهیزگاری بررسی شده است. در اینجا باید گفت كه آنچه ناصرخسرو در سفرنامه، در شرح عبورش، از معرة النعمان دربارۀ ابوالعلاء گزارش میدهد، یا گزافهای است از راه شنیدههایش، یا تحریف نوشتۀ او از سوی دیگران. در آنجا گفته میشود كه ابوالعلاء «نعمتی بسیار داشت و بندگان و كارگزاران فراوان، و خود همۀ شهر او را چون بندگان بودند»، درست این است كه میافزاید «خود، طریق زهد پیش گرفته بود، گلیمی پوشیده و در خانه نشسته، نیم من نان جوین راتبه كرده، و جز آن هیچ نخورد». دربارۀ استغنای ابوالعلاء گفته میشود كه المستنصر بالله، خلیفۀ فاطمی مصر (د ۴۸۷ ق)، مال حلالی از بیتالمال به ابوالعلاء بخشید، اما وی نپذیرفت و در شعری گفت كه او ارزاق را طلب نمیكند، زیرا خدا رزقش را به وی میرساند و وی میداند كه اگر قوتی به او داده میشود، آن نیز بیشتر از حق اوست. همچنین آمده است كه ابونصر هبةالله بن موسی المؤید فی الدین، داعی الدعاة فاطمیان مصر، به ثمال بن صالح، فرماندار حلب و معرة النعمان نامهای نوشت و از او خواست كه مال كافی برای تهیۀ همۀ وسایل زندگانی، از جمله لذیذترین خوراكها، در اختیار ابوالعلاء بگذارد، اما وی نپذیرفت.
ابوالعلاء از معدود شاعرانی است كه در مدح و ستایش صاحبان مال و جاه ــ جز برای دو سه تن، آن هم در شعرهای دوران جوانیش ــ شعر نسروده است. وی در مقدمۀ دیوانش «سقط الزند» صریحاً میگوید كه هرگز سرودههای خود را به گوش رئیسان نرسانده و در طلب پاداش، مدح كسی را نگفته است، نوشتهاند كه علی بن جعفر بن فلاح (فلاحی)، وزیر خلیفۀ فاطمی الحاكم بامرالله (خلافت ۳۸۶-۴۱۱ ق / ۹۹۶-۱۰۲۰ م)، به عزیزالدوله ابوشجاع فاتك بن عبدالله (د ۴۱۳ ق) فرماندار حلب از سوی الحاكم، نامهای نوشت و از او خواست كه ابوالعلاء را به مصر ببرد تا در آنجا برای او «دارالعلمی» بنا كند و خراج معرة النعمان را در اختیار او نهد. عزیزالدوله به معرة النعمان رفت و با ابوالعلاء دیدار كرد و آن پیشنهاد را با وی در میان نهاد. ابوالعلاء از او مهلت خواست و نامهای برای فلاحی فرستاد و از پذیرفتن پیشنهاد وی عذر خواست. عزیزالدوله خود ابوالعلاء را محترم میداشت و از او خواسته بود كه برایش كتابهایی تصنیف كند. ابوالعلاء، كتاب الصاهل و الشاحج و كتاب القائف را به نام وی املا كرد كه كتاب دوم با مرگ عزیزالدوله ناتمام ماند.
در بیشتر منابع از استعدادهای ویژۀ ابوالعلاء سخن رفته است. در یك جا گفتۀ ابوالحسن مصیصی شاعر نقل میشود كه در معرة النعمان یكی از شگفتیهای روزگار را دیده و آن شاعری نابینا بوده است كه شطرنج و نردبازی میكرده و در هر فنی از جدّ و هزل سخن میگفته و خدا را سپاس میگزارده كه وی را نابینا كرده و از دیدن بدخویان نفرتانگیز آسوده ساخته است. گزارشهای بسیاری نیز دربارۀ نیروی حافظۀ بیمانند ابوالعلاء آمده است. ابوالعلاء عمر خود را در دوران پرآشوبی گذراند. وی از كنج عزلت خود، با دیدۀ دل به همۀ رویدادهای جهان پیرامون خود، بهویژه به آنچه در زادگاهش و اطراف آن میگذشت، مینگریست. دوران عمر وی سرشار از درگیریها و كشاكشهاست: درگیریهای خلفای عباسی با ایرانیان و تركان، از یك سو و درگیریهای فرمانروایان محلی و قبایل عرب بدوی و نیز كشاكش و رقابت عباسیان با خلفای فاطمی مصر و نفوذ قرمطیان و فاطمیان در دمشق و حلب، از سوی دیگر، و سرانجام مهاجمات امپراتوری بیزانس و نفوذ آن در آن نواحی. این رویدادهای تاریخی همواره با تاریخ حلب و معرةالنعمان درآمیخته بوده است و برخی از آنها در اشعار ابوالعلاء معری منعكس شدهاند.
شاگردان و كاتبان ابوالعلاء
با وجود اینكه ابوالعلاء معری خانهنشینی و گوشهگیری گزیده بود و چنانكه خود بارها در اشعارش بیان میكند، تنهایی را بر معاشرت بر مردمان ترجیح میداده، اما از چنان شهرتی برخوردار بوده است كه دیگران را به سوی او میكشانده تا نزد او درس بخوانند و چیزهایی را كه تنها او میدانسته است، از وی بیاموزند. هر یك از شاگردان او، خود از قاضیان، ادیبان و راویان برجستۀ روزگار خویش بودهاند. ابنعدیم ۴۹ تن از اینان را نام میبرد. از برجستهترین این شاگردان، ابوزكریا یحیی بن علی خطیب تبریزی (د ۵۰۲ ق / ۱۱۰۹ م)، مؤلف كتاب تهذیب اصلاح المنطق و ابوالمكارم عبدالوارث بن محمد بن عبدالمنعم ابهری بودهاند. ابن عدیم نقل میكند كه این دو از برجستگان ادب و متبحر در علوم عرب و از وابستگان به ابوالعلاء بوده و چندی را به بهرهگیری از او گذراندهاند. كاتبان ویژۀ ابوالعلاء ۴ تن بودهاند كه نامههای وی و نیز آثار نظم و نثر او را مینوشتهاند: ۱. برادرزادهاش ابومحمد عبدالله بن محمد، كه به عمویش شفقت داشته، به او خدمت و در بیماری از او پرستاری میكرده است. خود او نیز دیوان شعر داشته و در۴۴۳ ق قاضی معرة النعمان بوده است. ابوالعلاء در چند بیت او را ستوده و از خدمات او سپاسگزاری كرده است. ۲. برادرزادۀ دیگرش ابوالحسن علی بن محمد، كه او نیز در ۴۵۱ ق منصب قضای معرة النعمان را داشته است. وی همۀ آثار ابوالعلاء را از او شنیده و آنها را نوشته است. ۳. جعفر بن احمد بن صالح، كه از خویشاوندان سببی وی بوده و خطی خوش و استوار داشته و بسیاری از كتابهای ادبی را بر ابوالعلاء میخوانده و آثار وی را مینوشته است. ۴. ابوالحسن علی بن عبدالله، متولی اوقاف جامع معرة النعمان، كه همۀ آثار ابوالعلاء و هر یك را در چندین نسخه با خطی خوش مینوشته است. چند تن دیگر از شخصیتهای معرة النعمان نیز كاتبان ابوالعلاء بودهاند.
آثار
ابوالعلاء آثار بسیار دارد كه گاه شمار آنها را بالغ بر ۱۰۰ عنوان تخمین میزنند، این آثار كه در موضوعات گوناگون نقد، ادب و لغت گرد آمده، عموماً همراه با التزام صنایع ادبی، مراعات ترتیب الفبایی و نوعی تقید در نگارش است. در بسیاری از كتب وی به شیوهای غریب و از زبان پدیدهها و موجودات مختلف چون سور قرآن، ملائك و گاه حیوانات مختلف به نقد و بررسی مسائل گوناگون پرداخته شده است. برخی از آثار وی در پی جنگهای صلیبی و سقوط معرة النعمان از میان رفته است و برخی از آنها كه امروز به دست ما رسیده، اینهاست:
چاپی
1. الاوزان و القوافی فی شعرالمتنبی. ۲. البشری بالجهاد، ۳. حدیث الاسلام، ۴. رسالة الغفران. ۵. الزجر النابح، ۶. سقط الزند. ۷. شرح دیوان ابنابی حصینة. ۸. ضوء السقط، ۹. عبث الولید، ۱۰. الفصول و الغایات۱۱. لزوم مالایلزم، یا لزومیات، ۱۲. مُلقَی السبیل۱۳. منار القائف،
همچنین رسائل فراوانی از ابوالعلاء در موضوعات مختلف از لغت و نحو و نقد و اخوانیات به طور مستقل و در مجموعههای مختلف بارها به چاپ رسیده است كه برخی از آنها عبارتند از: ۱. رسائل ابی العلاء مع داعی الدعاة، ۲. رسالة الاخرسین؛ ۳. رسالة الاغریغیة، ۴. رسالة الی صاحب الدواوین؛ ۵. رسالة الی قاضی صدیق؛ ۶. رسالة التذكرة ۷. رسالة الشیاطین؛ ۸. رسالة الصاهل و الشاجح، ۹. رسالة العصا، ۱۰. رسالة المنیح الی وزیر المغربی؛ ۱۱. رسالة الهنا، ۱۲. رسالة فی تعزیة ابی علی بن ابی الرجال، ۱۳. رسالة فی التوسط لآل منیر بن الحسن؛ ۱۴. رسالة الملائكة،
خطی
1. اختیارات الاشعار فی الابواب، ۳. الرسالة الفلاحیة ۴. الریاش المصطفی، ۵. اللامع العزیزی،
دربارۀ زندگی شخصی و علمی ابوالعلاء كارهای بسیاری انجام گرفته است.
علوم ادبی و هنرهای شعری ابوالعلاء
ابوالعلاء نه تنها شاعر و اندیشمند بلكه همچنین در علوم ادبی (صرف و نحو، عروض و ... ) چنان چیرهدست و نوآور بوده است كه میتوان وی را فخر زبان عربی دانست. گلدسیهر او را نوآورترین چهرۀ ادبیات عربی وصف میكند. طه حسین نیز دربارۀ وی میگوید: ابوالعلاء نابغۀ بیرقیب و یگانۀ ادبیات عربی است؛ نه پیش از خود مانندی داشته است، نه پس از خود. این داوریها گزافه نیست؛ نگاهی به آثار شعر و نثر ابوالعلاء گواه برآنهاست. وی مهمترین منابع ادب و لغت عرب را به یاد سپرده و در آثار خود از آنها بهره برده و به آنها استشهاد كرده است، همچنین در موارد بسیار گفتهها و داوریهای استادان پیشین لغت، نحو و عروض را نقد كرده و برخی را نادرست شمرده است. بدینسان، بعضی از آثار به جای ماندۀ او نمونههای درخشانی از نقد ادبی است.
ابوالعلاء از مهمترین كتابهایی كه در زمینۀ لغت عرب، تا زمان او تألیف شده بود، بهره برده و محتویات آنها را همواره در حافظه داشته است.
ویژگیهای ادبی
ابوالعلاء در آثار خود دو خصلت علمی و ادبی را درهم میآمیزد، چنانكه خواننده از آنها هم بهرۀ علمی میگیرد و هم لذت ادبی میبرد. آثار او، به ویژه اشعارش آكنده از هنرهای گوناگون ادبی، عروضی، صرفی و نحوی است. بارزترین ویژگی وی كه زاییدۀ حافظۀ بیمانند او بوده، گنجینۀ واژههای اوست. خطیب تبریزی، در این باره گفته است: «من واژهای نمیشناسم كه عرب بر زبان رانده و معری آن را ندانسته باشد».
شعر معری آكنده از ویژگی2ها و نوآوریهای عروضی است. ویژگی دیگر آثار ابوالعلاء به كار بردن واژههای غریب، شاذ و نادر است كه ناشی از ثروت عظیم واژگانی او و اشتیاق شدیدش به صنایع لفظی است. وی همچنین در تعبیرات خود، اعتماد زیاد به اصطلاحات علمی و به ویژه اصطلاحات زبانشناسی و لغت دارد.
از ویژگیهای دیگر معری، نوآوری فراوان در كنایات و نیز به كار بردن «فعیل» به معنای «مفعول» قیاساً و گسترش دادن واژهها برپایۀ قیاس و ضرورت تعبیر است. وی از به كاربردن واژههای مبتذل سخت بیزار است، نیز رغبت شدیدی به بهرهگیری از واژههای غریب و ناآشنا دارد. معانی متعدد یك واژه را بررسی میكند؛ به ریشه و اشتقاق و كشف معنای نخست آن میپردازد؛ در این راه اجتهاد، و گاه از نظریات زبانشناسان پیشین انتقاد میكند و معناهای تازهای به برخی واژهها میدهد.
در صرف و نحو نیز ابوالعلاء به داوری اهمیت بسیار میدهد و از تكلف در قیاس و تعلیل و دورشدن از اصول ادبی و تقلید از تعبیرهای نادر بیزار است و به آنچه حس را گواراتر است و بر زبان آسانتر میآید، گرایش دارد. وی در قضایای صرفی و نحوی نیز اجتهاد میكند. در زمینۀ نحو، ابوالعلاء از مكتب كوفی و بصری هر دو بهره میگیرد، هرچند غالباً گفته میشود كه گرایش او به مكتب كوفی بیشتر است، اما در این زمینه نیز دارای استقلال رأی و اندیشۀ آزاد است و از تقلید و تعصب میپرهیزد.
در مباحث عروضی نیز، معری از «غریزه» داوری میجوید؛ به موسیقی شعر اهمیت بسیار میدهد و وزن و غریزه و حس را به هم میپیوندند. وی به واژههای ویژه و ویژگی واژهها كه در واقع روح شعر را تشكیل میدهد، سخت پابند است. وزنهای شعر برای او تنها قالبهایی نیستند كه نظم با آنها سنجیده میشود، بلكه پیش و بیش از همه، آهنگهای منظمی هستند كه غریزه و احساس آنها را دلپذیر مییابد و این از آن روست كه معری، شعر یعنی سخن موزون را زائیدۀ غریزه و طبع میشمارد، نه ناشی از تمرین و تجربه.
در مورد قافیهها نیز، معری از احساس، طبع و غریزه پیروی میكند. وی بنای قافیه بر حروف نیرومند را ترجیح میدهد و از این لحاظ با پیشینیانش مخالفت میكند و در برخی از داوریهای خود كه از طبع و ذوق الهام میگیرد، دارای رأی مستقل و ویژۀ خود است. سرانجام معری بر سلامت واژهها تأكید می كند و آن را بر سلامت وزن برتری میدهد و واژۀ ناسالم را آفت شعر میشمارد.
شایان گفتن است كه دلبستگی معری بر عروض و قواعد آن، چندان است كه گاه خصال خویش، بدیها و گناهانش را با شكلهای گوناگون شعر و وزنهای آن منطبق میكند.
بر همۀ این ویژگیها باید خصلت تعلیمی شعر و نثر معری را نیز افزود. وی همواره میكوشد كه در شعر و نثرش، به خواننده آموزش دهد و اندیشه و احساس خود را در ذهن و دل وی بگنجاند.
رسالة الغفران
شاید در ادبیات ۰۰۰‘۱ سالۀ اخیر جهان، رسالة الغفران نخستین نمایشنامهای باشد كه صحنههای آن، «جهان دیگر» و پس از روز رستاخیز است. دانته شاعر بزرگ ایتالیایی (۱۲۶۵-۱۳۲۱ م)، كمدی الهی را دویست و اندی سال پس از رسالة الغفران پدید آورد و احتمالاً از آن تأثیر پذیرفت، اما با اینكه همانندیهایی میان اثر دانته و رسالة الغفران دیده میشود، با مقایسۀ دقیق این دو اثر، میتوان به این نتیجه رسید كه میان روح، جوهر و هدف آنها تفاوتهای آشكار و بسیار است.
ابوالعلاء رسالة الغفران را در ۶۱ سالگی، در پاسخ به نامهای از شاعر و ادیب حلبی به نام ابن قارح املا كرده است.
ابوالعلاء نامۀ ابن قارح را انگیزهای میشمارد تا یكی از برجستهترین شاهكارهای ادب عربی را پدید آورد. وی در كنج حجرۀ خود در معرة النعمان نشسته و در فضای خیال خلاق خود، همراه شبح ابن قارح، عروجی درونی و سفری خیالی را به جهانی دیگر كه بهشت و دوزخ در آنند، آغاز میكند و سپس رویدادها، دیدهها و شنیدههای خود را، در شكل نمایشنامهای، تصویر میكند. اشخاص این نمایشنامه كه صحنههای آن در بهشت و دوزخ است، انسانهای معمولی نیستند، بلكه بیشتر، شاعران، ادیبان، راویان و واژهشناسان نامدار عربند. جنها و عفریتهای شاعر نیز در شمار این بازیگرانند. گروهی از اینان در بهشت و گروهی در دوزخند.
میتوان گفت كه هدف اصلی ابوالعلاء در این اثر، از یك سو عرضه كردن هنرها و تواناییهای خود در زمینۀ لغت، شكلهای گوناگون شعر و ظرایف ادبی، و از سوی دیگر، ارضای خواهشها، آرزوها و شهوتهای سركوب شدۀ خود اوست. مردی كه همواره از زندگی و لذتها، شادیها و شهوتها رویگردان است و از شعر و نثرش عطر زهد و پارسایی و پرهیزگاری میتراود، در رسالة الغفران چنان صحنههایی را در بهشت، از باغها، جویبارها، میگساریها، حور و غلمان تصویر میكند كه از خیال كمتر شاعر و نویسندهای میگذرد كه عمری همۀ زیباییها، شهوتها و لذتهای گوناگون زندگی را آزموده و با آنها زیسته است. رسالة الغفران از این جنبه نیز شایستۀ بررسی روانشناسانه است، زیرا آیینۀ درون ناآرام، حرمان زده و پرآرزوی شاعری نابیناست كه از همۀ خوشیها و لذتهای زندگی آگاه بوده، اما از آنها چشم پوشیده و خود را به محرومیت و خوراك بدطعم و جامۀ خشن عادت داده است، همانگونه كه خود میگوید تا ۳۰ سالگی همچنان در امید و انتظار خیری از زندگی بوده است، اما زمان پر از شر است، و چون از ۳۰ سالگی میگذرد، خود را مانند كسی مییابد كه دیگ خود را بر آتش كرمشبتاب نهاده است و آنگاه پی میبرد كه خیر زندگانی از او دور است. ابوالعلاء پس از گذشت سالیان، همچنان اعتراف می كند كه «زندگی را دوست میدارم، اما ابزار آن را ندارم و از رسیدن به آن نومید شدهام و نومیدی آسودگیآور است» و سرانجام از درون دل پر آرزویش فریاد میزند كه «من مانند مردی تشنهام كه نه بهرهای از آب دارد، نه راه به آبشخوری و جاودانه تشنه است». معری دردمندانه خود را چونان مرغی شكسته بال میشمارد كه هرگاه برخاسته است، او را برخیزاندهاند. زندهای است مانند مرده و مردهای است مانند زنده. هنگامی عزلت گزیده كه جد و هزل هردو را آزموده و پی برده است كه توانایی انجام دادن هیچ یك را ندارد، با این زمینۀ فكری، ابوالعلاء در رسالة الغفران، چهرۀ دیگری به خود میگیرد.
در اینجا اشاره به این نکته لازم است که بهشت و دوزخی که ابوالعلاء در رسالة الغفران تصویر میکند، از یک سو الهام گرفته از قرآن، اشعار و اسطورههای باستانی عرب، و از سوی دیگر آفریدۀ خیال خلاق و ذوق و طبع هنرمند اوست.
جهانبینی
معری بیگمان یکی از برجستهترین شاعران اندیشمند یا اندیشمندان شاعر در تاریخ ادبیات جهان است. اما پیش از هرچیز باید به یاد داشت که وی نخست یک شاعر است، نه یک فیلسوف. او اندیشمند است، ولی اندیشهاش از نظم و پیگیری منطقی اندیشههای فیلسوفان به دور است، حتی میتوان گفت که وی از چنین نظمی بیزار است. راهنمای اندیشۀ او احساس اوست: احساس او از خودش، از این جهان، از آن جهان، از آدمیان و از تاریخ، رفتار و کردار، پندارها و باورها، ایمان و عشق آدمیان و از همۀ آنچه آدمیان خود را بدان آدمی میدانند. ابوالعلاء هنرمند است. هنر او شعر است. شعر او همۀ وجود اوست. واژههای شعری، قالبهایی است که او همۀ وجود عاطفی و عقلی خود را در آنها ریخته و در این قالبها تندیسهایی بیمانند، تقلیدناپذیر و ماندگار آفریده است. شعر ابوالعلاء ــ در زمانی نزدیک به ۶۰ سال ــ آیینۀ تمامنمای جهان پیرامونی او و جهان درونی اوست؛ شعرهای او واکنشهای اوست، همچون واکنشهای هر شاعر خلاقی در برابر جهان بیرونی و درونیش.
برجستهترین نشانۀ شخصیت معنوی معری را، باید در تسلط عقل او بر همۀ وجودش جستوجو کرد، حتی احساس او نیز که بدان اشاره شد، گویی از صافی عقل او میگذرد و به بیان میآید. واژۀ عقل نزد ابوالعلاء مرادف با اندیشه است. از سوی دیگر، ویژگی عقل او در شکاکیت آن است، چنانکه خودش میگوید: یقینی وجود ندارد. بیشینه کوشش من این است که گمان ببرم و حدس بزنم. گویی شعار معری، همان است که رنهدکات، فیلسوف بزرگ فرانسوی (۱۵۹۶-۱۶۵۰ م) نزدیک به ۶ سده پس از وی، به میان آورد و آن را نخستین گام در مسیر تفکر فلسفی اعلام کرد: «هیچ چیز یقینی نیست» و «در همه چیز باید شک کرد». همین شکاکیت عقلی معری، انگیزۀ موضعگیریهای مخالف، یا موافق، در برابر شخصیت، اشعار و اندیشههای او در دورانهای بعدی شده است. معری نزد شاگردش خطیب تبریزی، آشکارا اعتراف میکند که شکاک است. درگیری میان اعتقاد و شک، انسان را دچار تناقضاندیشی، و در نتیجه، تناقضگویی میکند و بدینسان داوری دربارۀ او را دشوار، و غالباً داوران را گمراه میکند. معری نیز چنین انسانی است. اما باید به این نکته توجه داشت که شکاکیت وی، پیش از هرچیز زاییدۀ بدبینی اوست. معری به همه چیز بدبین است، حتی به خودش! سرانجام باید به این نکته نیز اشاره شود که شیوۀ ویژۀ زندگانی معری، نیز در شکل بخشیدن به جهانبینی وی مؤثر بوده است: پرهیزگاری، پارسایی، گیاهخواری، حتی خودداری از خوردن شیر، عسل، تخممرغ و آنچه از حیوان حاصل میشود.
در ادامه، مقاله منبع، فشردهای از آراء و اندیشههای معری باتوجه به کل جهانبینی او، در چند موضوع عرضه شده است: ۱. زندگانی و احوال شخصی؛ ۲. خدا؛ ۳. دنیا؛ ۴. انسان، سرنوشت، مرگ، روح و معاد؛ ۵. عقل؛ ۶. دینها و مذهبها؛ ۷. زناشویی و نسل[۱].
پانویس
- ↑ خراسانی، شرفالدین، ج6، ص24-10
منابع مقاله
خراسانی، شرفالدین، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.