نور الحقيقة و نور الحديقة

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

نور الحقيقة و نور الحديقة، اثر حسين بن عبدالصمد حارثى همدانى عاملى (متوفى 984ق) در علم اخلاق مى‌باشد كه توسط محمدجواد حسينى جلالى، در سال 1403ق، تحقيق، تنظيم و گردآورى شده است.

نور الحقیقة و نور الحدیقة
نور الحقيقة و نور الحديقة
پدیدآورانحسینی جلالی، محمدجواد (محقق) عاملی، حسین بن عبدالصمد (نویسنده)
ناشرفکر
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1387 ش
چاپ1
شابک978-964-96498-5-6
موضوعاخلاق اسلامی
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏247‎‏/‎‏6‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏2‎‏ن‎‏9
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

كتاب به زبان عربى نوشته شده و كتابت آن، در شعبان 945ق، پايان يافته است.

آنچه باعث اهميت كتاب حاضر مى‌شود، آن است كه اين كتاب، از جمله آثارى است كه باعث انتقال ميرات كهن اماميه از جبل عامل به ايران شده است[۱]

ساختار

كتاب با سه مقدمه از محمدحسين جلالى، محقق و نویسنده، آغاز و مطالب در بيست و دو باب و هر باب، در چندين فصل، تنظيم شده است.

اين كتاب در حقيقت تلخيصى از كتاب «أدب الدنيا والدين» ابوالحسن على بن محمد ماوردى (متوفى 450ق) است[۲]

نسخه‌هاى اساس چاپ كتاب نور الحقيقة، تحرير متأخر اين كتاب توسط خود نویسنده است. دليل اين امر، ياد كردن از شاه طهماسب صفوى است و مشخص است كه حارثى ديباچه اين كتاب را در ايران به نام شاه طهماسب تغيير داده است كه البته اين كار عملى رايج بوده است[۳]

متأسفانه اين ديباچه در متن فعلى موجود نيست. اين ديباچه دلالت دارد كه حارثى اين كتاب را در سفر به استانبول تلخيص كرده است و احتمالا غرض وى از اين كار نشان دادن توان علمى خود جهت اخذ اجازه تدريس در يكى از مدارس جبل عامل بوده است؛ امرى كه ميان عالمان، متداول بوده است[۴]

نویسنده در ذكر منابع و مصادر مورد استفاده خويش، فقط از دو كتاب زير نام برده است:

الف)- «بيان و تبيين»، اثر ابى‌عثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفى 255ق). از اين منبع، فقط در يك مورد، در ص 282، نام برده شده است.

ب)- «منشور الحكم»؛ در موارد فراوانى از اين كتاب، نقل شده است از جمله: ص 38، 100، 154 و..[۵]

نویسنده در تدوين مطالب كتاب، از كلمات حكمت‌آميز حكما و فلاسفه امم، ملل، قوميت‌ها، مذاهب و عقايد مختلف نيز استفاده نموده است، از جمله حكماى قبل از اسلام، مانند: اقليدس، اردشير، بزرگمهر، لقمان، پادشاه چين و هند، قيصر و اسكندر و همچنين مشاهير و حكماى اسلامى، از جمله: امام على(ع)، سلمان فارسى، عبدالله بن مسعود، صهيب بن سنان، ابن زبير، عدى بن حاتم، ابن عباس، ابوالأسود دئلى، عبدالله بن عمر، سفيان ثورى، يحيى بن خالد، فضل بن سهل و.[۶]

گزارش محتوا

در مقدمه محمدحسين جلالى، در ابتدا شرح حال نسبتا مفصلى از نویسنده و آثار وى ارائه شده و در ادامه، مطالبى پيرامون اثر حاضر بيان گرديده است[۷]

در مقدمه محقق، ضمن اشاره به جايگاه و اهميت تزكيه نفس، نسخ كتاب بررسى و در ادامه، روش تحقيق بيان شده است. محقق، معتقد است انسان به كمال نخواهد رسيد، مگر به‌واسطه تزكيه و تربيت اخلاق و انسان به ميزان بهره‌مندى از مكارم و محاسن اخلاقى خود، به كمال و شرافت انسانى خواهد رسيد[۸]

مقدمه مؤلف، مطالبى است مختصر پيرامون عقل، اهميت، ارزش و جايگاه آن در كمال انسان[۹]

باب اول، در مورد عقل مى‌باشد. نویسنده در ابتدا، عقل را به دو قسم غريزى و مكتسب، تقسيم كرده و پس از توضيح و تشريح هريك، در شش فصل زير، مطالب را دنبال كرده است:

در فصل اول، از حيله‌گرى و مكارى بحث شده و در مورد اينكه آيا شخص داهى و حيله‌گر عاقل ناميده مى‌شود يا خير، سخن به ميان آمده است[۱۰]

در مورد اينكه اگر كسى از عقل خويش در راه حيله‌گرى و شرارت استفاده كند، آيا مى‌توان اطلاق عقل نمود يا نه، اختلاف وجود دارد و نویسنده در اين باره، به دو عقيده زير، اشاره كرده است:

عده‌اى معتقدند به علت وجود عقل در چنين شخصى، مى‌توان او را عاقل ناميد، اما برخى ديگر، بر اين باورند كه اطلاق عاقل بر چنين شخصى، صحيح نمى‌باشد؛ زيرا خير و دين، از مقتضيات عقل بوده و عقل را با شرارت، كارى نيست[۱۱]

در فصل دوم، از شرافت عقل سخن به ميان آمده و در اين زمينه، به اقوال برخى از حكما، علما، صلحا، بلغا و شعرا، اشاره شده است[۱۲]

در فصل سوم، به دورى از مجالست و مصاحبت با احمق، توصيه شده و در فصل چهارم، به اضداد عقل اشاره شده است كه از جمله آن‌ها عبارتند از پيروى از هواى نفس[۱۳]

در فصل پنجم، به اثر هوى‌پرستى و همچنين عدم پيروى از هواى نفس در عقل اشاره شده و در فصل ششم، اين امر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است كه تقواى الهى، نافع‌ترين چيز در رشد و پروش عقل مى‌باشد[۱۴]

باب دوم، در مورد علم مى‌باشد. نویسنده در ابتدا، به بيان شرافت و فضيلت علم پرداخته و به اين نكته اشاره مى‌كند كه فضليت اهل علم، قابل كتمان نيست، مگر نزد جاهلين و سپس اقدام به بيان موانع طلب علم از جمله، مشكلات مادى، سخت بودن تعلم، كندذهن بودن و... كرده است[۱۵]

از جمله مباحث مطرح‌شده در اين باب، عبارتند از: شرافت تمامى علوم؛ قصد و نيت طالب علم؛ لزوم ابتدا از اول علوم تا آخر آن نه بالعكس؛ موانع حظ از علم پس از تصور و فهم آن؛ استقثال حفظ علم و كوتاهى متعلم در آن؛ شروط كمال؛ آنچه كه طالب علم، ملزم به رعايت آن مى‌باشد؛ ضرورت اعتدال در رأى؛ آداب علماء؛ كثرت و قلت علم؛ وجوب عمل به علم؛ بذل علم و بخل از آن؛ فراست عالم و..[۱۶]

در باب سوم، مطالب مختصرى در رابطه با كتابت و عوارض خط[۱۷] و در باب چهارم، مباحثى پيرامون الفاظ پيچيده و رازآلود و برخى از رموز، مطرح شده است[۱۸]

باب پنجم، در نه فصل، در مذمت دنيا و متعلقات آن مى‌باشد. عناوين اين فصول، عبارتند از: زهد؛ قناعت؛ رياضت نفس؛ ناتوان و نيازمند آفريده شدن مردمان، يكى از حكمت‌هاى خداوند است؛ آنچه كار دنيا با آن سامان مى‌يابد؛ آنچه كه باعث بهبودى حال انسان در دنيا مى‌شود؛ حال انسان در مكسب و حب مال و حرص و بخل[۱۹]

باب ششم، در رابطه با ادب نفس مى‌باشد. نویسنده، معتقد است كه ادب نفس و مزين شدن آن به آداب، صفات، افعال و اقوال نيكو، بر انسان واجب بوده و نفع آن، يا در دنيا و آخرت به او مى‌رسد، مانند صدق، سخاوت و... يا در دنيا، مانند: مشورت، كتمان سر و..[۲۰]

به اعتقاد نویسنده، اگر انسان زبان نداشت، مانند حيوانات و بهايم بود، زيرا زبان، از ضمير و مكتومات آدمى خبر داده و وسيله‌اى براى ارتباط با هم‌نوع مى‌باشد. در باب هفتم، مطالبى پيرامون زبان و فوايد سكوت بيان شده است[۲۱]

عنوان ساير ابواب، عبارت است از: صدق و كذب؛ كتمان سر؛ مشورت؛ كبر و عجب؛ حلم و غضب؛ صبر و جزع؛ سخا و بخل؛ حسن خلق؛ حيا؛ مصاحبت و رفاقت؛ مزاح و شوخى؛ حسادت؛ طيره و تفأل؛ آرزو و اميدوارى و مرگ.

وضعيت كتاب

فهارس كتاب، شامل فهرست مطالب، آيات، احاديث، مصطلحات؛ اقوال و امثال عرب؛ قوافى، كتب و مصادر تحقيق، در انتهاى كتاب جاى گرفته است.

در پاورقى‌ها بيشتر به ذكر منابع و اشاره به اختلاف نسخ پرداخته شده است.

پانويس

  1. رحمتى، محمدكاظم، 1383، ص 24
  2. رحمتى، محمدكاظم، 1383، ص 26
  3. همان
  4. همان، ص 27
  5. مقدمه محمدحسين جلالى، ص 10
  6. همان، ص 13
  7. مقدمه محمدحسين جلالى، ص 5 تا 21
  8. مقدمه محقق، ص 22 تا 30
  9. مقدمه مؤلف، ص 33 تا 35
  10. متن كتاب، ص 40
  11. همان
  12. همان، ص 42
  13. همان، ص 45 تا 47
  14. همان، ص 50 تا 52
  15. همان، ص 64
  16. همان، ص 68 تا 104
  17. همان، ص 107
  18. همان، ص 114
  19. همان، ص 117
  20. همان، ص 159
  21. همان، ص165

منابع مقاله

1. مقدمه و متن كتاب.

2. رحمتى، محمدكاظم، «حسين بن عبدالصمد حارثى و كتاب نور الحقيقة و نور الحديقة»، پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله كتاب ماه دين، تير 1383، شماره 81 (از صفحه 24 تا 28).

وابسته‌ها