التربية السياسية في المجتمع المسلم
التربية السياسية في المجتمع المسلم [۱]، تألیف خالد احمد شنتوت؛ بازگشت به اسلام گريزناپذير و داراى پنج مرحله است: تربيت فرد مسلمان؛ ايجاد خانواده مسلمان؛ برپايى جامعه مسلمان؛ استقرار حكومت اسلامى؛ تبديل امت اسلامى به بهترين امت. بيدارى اسلامى در پنجاه سال اخير دو مرحله نخست از مراحل پنجگانه بازگشت به اسلام را پيموده است و امروزه براى برپايى جامعه اسلامى كه ناگزير بايد حكومت اسلامى بر آن حاكم باشد تلاش مىكند.
التربية السياسية في المجتمع المسلم | |
---|---|
پدیدآوران | شنتوت، خالد احمد (نویسنده) |
ناشر | دارالبیارق للطباعة و النشر و التوزیع |
مکان نشر | عمان- بیروت |
سال نشر | 1421ق/2000م |
چاپ | اول |
کد کنگره | |
تربيت اسلامى راه بازگشت به اسلام است و تربيت اسلامى شامل تربيت فرد و جامعه است و يكى از حوزههاى آن تربيت سياسى است بلكه تربيت سياسى از اركان اصلى تربيت اسلامى به شمار است. با اين حال بر نگارنده روشن است كه دستاندركاران دعوت به اسلام و بيدارى اسلامى به ضعف آگاهى و بينش سياسى دچارند [كه حاصل تربيت نادرست سياسى آنهاست]. بنابراين براى برپايى جامعه اسلامى بايد افراد تربيت سياسى شوند. از اينروست كه پديدآورنده كوشيده است با استفاده از كتاب و سنت نبوى و سيره خلفاى راشد، گوشههايى از تربيت سياسى در اسلام را پيشرو نهد.
كتاب حاضر از مقدمه، ده فصل و چند پيشنهاد تشكيل شده است. در مقدمه از بيدارى اسلامى پنجاه - شصت سال اخير و بازگشت به اسلام و ضرورت تربيت سياسى و بايستى بحث از آن و هدف از اين پژوهش سخن رفته است.
در فصل يكم كه اسلام و سياست عنوان گرفته است، نخست به تعريف اسلام و توجه آن به همه شؤون زندگى بشر از جمله سياست پرداخته شده است؛ سپس از تعريف سياست و تغيير معناى اصيل واژه سياست از ملاطفت و نرمى به مكر و نيرنگ ياد شده است و آمده است كه ميان سياست چونان علم با سياست چونان فن تفاوت است و از نظر اسلام تا كسى متفقه در دين نباشد و علم دين و سياست اسلامى را نداند نمىتواند زمامدار مسلمانان شود. سياست اسلامى اهدافى دارد، از آنهاست: بشر خداى يگانه را بپرستد؛ امر به معروف و نهى از منكر در جامعه بشرى فراگير شود؛ همه بشر به اسلام دعوت شوند؛ فتنه از زمين برچيده شود؛ همه بشر اسلام را گردن نهند (ص 15-16) [اعتراف ناخواسته به فلسفه مهدويت].
نويسنده در ادامه اشاره كرده است كه سياست بخشى از اسلام است و اسلام ميان دين و سياست جدايى نيفكنده است و خداوند نماز را كه وظيفهاى تعبدى است با زكات كه ماليات اقتصادى است و امر به معروف و نهى از منكر كه فعاليتى سياسى است پيوند داده است. وى در تأييد ديدگاه خود به سخن غزالى كه علوم دينى را به فقه و توحيد و سياست تقسيم كرده است و نيز برخى اقدامات ابنتيميه و... اشاره كرده است. آنگاه به واجب كفايى بودن فعاليت سياسى و در عين حال بر زمين ماندن آن خاصه در ميان اهل سنت نظر كرده و افزوده است كه شيعه به اعتبار ديدگاه خاصش نسبت به امامت بسيار بيش از اهل سنت، سياست مىورزد، اما برخى از اهل سنت معتقدند امامت از اصول دين نيست و با نص، واجب و معلوم نشده است و تنها امرى اجماعى مبتنى بر عقل است (ص 23).
در پايان اين فصل يادآورى شده است كه آنچه مسلمانان را از سياست به دور داشته است حكومت موروثى است كه حكومت را از قرآن جدا كرده است و عالمان را به فقه مشغول داشته است و فقه را نيز به عبادات و معاملات محدود ساخته است. پس از حكومت موروثى (عثمانى) مسلمانان گرفتار حكومت ديكتاتورى شدند و راه نفس بر همگان بسته شد و كسانى چون زياد برى، عالمان مسلمان را در ميدان شهر زنده سوزاندند و... تا مسلمانان را از سياست دور بدارند. آنان با ماكياولى خواندن سياست كوشيدند هرچه بيشتر عالمان را از سياست گسسته دارند و دين را از سياست و حكومت بريده شمارند.
عنوان فصل دوم، اسلام و ماكياوليسم است. هدف كلى اين فصل نشان دادن ناسازوارى اسلام و سياست اسلامى با ماكياوليسم است. براى شرح و شكافت موضوع، ابتدا از نيكولا ماكياولى ايتاليايى (قرن پنجم ميلادى) و كتاب پادشاه او سخن رفته و اشاره شده است كه موسيلينى، هيتلر، لنين، استالين [از جمله رهبران مستبد و ضد دين] دو قرن اخيرند كه كتاب پادشاه ماكياولى را درس گرفته يا خوب خواندهاند.
پس از اين به ماكياولى يعنى ضد اخلاق و ضد دين بودن سياست در جهان معاصر و اينكه سياست برابر است با برآورده شدن مصالح و منافع شخصى اشاره شده است و به شمارى از ويژگىهاى پادشاه در كتاب ماكياولى پرداخته شده است.
نگارنده پس از اين و در شرح سياست اسلامى افزوده است كه سياست اسلامى، سياست مبتنى بر عقيده است نه مصالح شخصى، و حاكم مسلمان دنيا را بر آخرت برنمىگزيند، حتى اگر به بهاى از دست دادن زمام حكومت باشد. هدفهاى سياست اسلامى در جامعه اسلامى، امت اسلامى، كل بشريت و صفات حاكم مسلمان بحثهاى بعدى اين فصل است.
در فصل سوم به اسلام و دموكراسى پرداخته شده تا ضمن بيان مفهوم دموكراسى و ويژگىهاى آن از بحران دموكراسى و مبارزه آمريكا با دموكراسى در جهان سخن رود و ميان دموكراسى و شورا مقايسه صورت پذيرد و برترى مطلق نظام شورايى بر نظام مبتنى بر دموكراسى اثبات شود و معلوم افتد كه ميان اسلام و دموكراسى تفاوت از زمين تا آسمان است و كسانى كه از اسلام دموكراتيك و دموكراسى اسلامى دم مىزنند و دموكراسى را از ويژگىهاى اسلام معرفى مىكنند و آن را از روشهاى اسلامى مىشمارند دعوى ناروا مىكنند و اسلام را واژگونه مىنمايانند.
در پايان اين فصل آمده است كه نظام [سياسى] اسلام، دينسالارى و حكومت روحانيان نيست كه مانند اروپاى قرون وسطا حكومت را موهبتى الهى در كف شاه بداند، بل حاكم (خليفه) مسلمان را خود مسلمانان برمىگزينند. نگارنده حكومت از نگاه شيعه را به لحاظ منصوب بودن امام، حكومتى دينسالار دانسته است كه ريشه الهى دارد و مردم در انتخاب حاكم دخالت ندارند (ص 66).
فصل چهارم به بررسى ويژگىهاى سياست اسلامى اختصاص يافته و در آن از موارد ذيلسخن رفته است: بيعت، شورا، عدالت، همكارى، اهتمام به امور مسلمانان، اولوالامر، حاكمان و عالمان.
در فصل پنجم به شورا [از نگاه اهل سنت] نظر شده و آمده است كه: شورا امر ربانى براى فرد و جامعه است. شورا از ويژگىهاى هر مسلمان است. شورا خويى اسلامى است. شورا به الزامآور و غيرالزامآور تقسيم مىشود، فرق ميان شوراى الزامآور و شوراى غيرالزامآور.
فصل ششم دربارۀ تعاون و شامل مطالب ذيل است: تعاون و هميارى در جامعهشناسى، دوسويه بودن تعاون، تعاون مشاركت و مساعدت است، همكارى گروهها، تعدد گروهها و احزاب و شروط و دلايل آن، آداب تعامل گروهها، مسئله گروه مادر يا اصلى، همكارى گروهها در فعاليت سياسى.
عنوان فصل هفتم عدالت است و در آن به موارد زير اشارت رفته است: عدالت از صفات فرد مسلمان است، با غيرمسلمان هم بايد به عدالت رفتار شود، برابرى فرصتها (حق حيات، حق آموزش، حق كار، حق آزادى)، تساوى شهروندان در حقوق و تكاليف.
در فصل هشتم به مسئله اهتمام به امور مسلمانان پرداخته شده است و در آن پس از اشاره به وجود بعد فردى و جمعى در انسان و قربانى شدن روح جمعى در ميان مسلمانان به پاى بعد فردى آنان، يادآورى شده است كه پشت كردن به بعد اجتماعى و روى آوردن به فرديت، كرامت و انسانيت فرد را مخدوش مىسازد و با افزايش اين دست افراد در جامعه، جامعه به رمهاى از مردگان متحرك تبديل مىشود. نگارنده در پى اين مطلب افزوده است كه گرايش جمعى شيعه نيرومندتر از اهل سنت است و شيعيان امامت (فعاليت سياسى) را واجب مىدانند و از اينروست كه توانستند شاه را سرنگون سازند و انقلاب [اسلامى] ايران را پيروز گردانند (ص 128).
عنوان فصل نهم، نخستين دولت اسلامى است و در آن به چگونگى برپايى دولت نبوى در صدر اسلام پرداخته شده است. اين دولت بر پايهاى مستحكم يعنى سابقون در اسلام استوار بوده است و در دل جامعه غيرمسلمان، افراد مسلمان پرورش يافتند و پس از آن جامعه مسلمان پديد آمد و سرانجام دولت اسلامى نبوى برپا شد. اشاره به عناصر دولت اسلامى نبوى پايانبخش اين فصل است.
فصل فرجامين به خاتمه كتاب، خلاصه بحثها و عرضه چند پيشنهاد اختصاص يافته است.
- مطالعه منابع ذيل نيز مفيد است:
طه هاشمى، اسلام و دموكراسى (تهران، زيبا، 1382)؛ محمدحنيف طاهرى، اسلام و دموكراسى (قم، مركز جهانى علوم اسلامى، 1381)؛ سعيد اسماعيل على، ديمقراطيه التربيه الاسلاميه (قاهره، دارالثقافه، 1974 م)؛ محمدجواد نوروزى، درآمدى بر نظام سياسى اسلام (قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)، 1381)؛ داود فيرحى، نظام سياسى اسلام (تهران، سمت، 1382).[۲]
پانويس
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی تعلیم و تربیت در اسلام، مرکز بینالمللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)، قم، یکم، 1390ش.