ابونواس، حسن بن هانی
اَبونُواس، حسن بن هانی (ح ۱۴۰- ۱۹۸ ق / ۷۵۷-۸۱۴ م)، شاعر بلندآوازۀ عصر عباسی.
بخش اول: زندگی و آراء ابونواس
در سراسر تاریخ ادبیات عرب کمتر شاعری را میتوان یافت که به اندازۀ ابونواس مورد توجه نویسندگان و محققان قرار گرفته باشد. ابعاد مختلف زندگی وی، اشعار دلانگیز و در اوج نبوغ و نوآوریهای او در شعر، نکتهگوییها و حاضرجوابیها، روابط وی با درباریان و خلیفگان عباسی و روایات متعدد دربارۀ تباهی اخلاق وی، همۀ نویسندگان قدیم و جدید را به اظهارنظرهای سخت ضدونقیض دربارۀ او واداشته و باعث پدید آمدن صدها کتاب و مقاله و رساله شده است. آوازۀ او حتی از قلمرو تاریخ نیز فراتر رفته و شخصیت وی گاه در هالهای از افسانه، از داستانهای هزار و یک شب و اساطیر شمالیترین سرزمینهای افریقا سر برآورده است.
بررسی منابع
از آغاز سدۀ ۳ ق تاکنون نویسندگان بسیاری دربارۀ زندگی، اخبار و اشعار ابونواس به بحث و بررسی پرداخته و تقریباً هیچ موضوعی را فرو نگذاشتهاند. انبوهی کتاب با نام اخبار ابی نواس میشناسیم که بیشتر توسط نویسندگان سدههای ۳ و ۴ ق همچون یوسف ابن دایه، ابوهفان، ابوطیب ابن وشاء، ابن عمار و ابوالحسن شمیشاطی تدوین شده و از این میان، تنها اثر ابوهفان امروزه در دسترس ماست. ابوهفان با اینکه خود شاگرد ابونواس بوده، بیشتر روایاتش را از قول یوسف بن دایه ــ که گاه دچار لغزشهایی نیز شده ــ نقل کرده است. از میان خاورشناسان، واگنر کتابی مستقل و درخور توجه دربارۀ ابونواس نوشته ودر آن تمامی جنبههای زندگی و شعر وی را بررسی کرده است. فارسیات وی نیز از دید محققان ایرانی به دور نمانده است. ملک الشعرا بهار، مجتبی مینوی و علی اشرف صادقی واژگان فارسی در اشعار ابونواس را تجزیه و تحلیل کردهاند.
نسب، نیاکان
بیشتر منابع کهن نیای وی صَباح (رَباح) را از موالی جراح بن عبدالله حَکَمی (از قبیلۀ حکم بن سعد عشیره و حاکم خراسان از سوی عمر بن عبد العزیز در سال ۹۹ ق)، دانسته و نسب وی را از طریق ولاء به یعرب بن قحطان رساندهاند. نسب حکمی وی نیز از همین جاست. خود ابونواس نیز بارها در اشعارش به قبیلۀ قحطان بالیده و اعراب شمالی (عدنانیها) را هجو کرده است. بااینحال، اصمعی راوی و نسابۀ معروف هم روزگارش پیوند ولایی او را با قبایل یمن، جعلی و ساختگی خوانده، میگوید: ابونواس به دروغ، نیای خود را از موالی دو قبیلۀ حاء و حکم خوانده است. با این حال، برخی از معاصران، انتساب وی به قبیلۀ قحطان را قطعی دانسته و گفتهاند، اینکه پدر ابونواس همنام هانی بن مسعود قهرمان یمنی بوده و برادر وی ابومعاذ نیز همنام معاذ بن جبل خزرجی بوده است و حتی استادانش همه یا بیشتر به نحوی با یمنیها پیوند داشتهاند، امری تصادفی نبوده است.
پدر و مادر
مادر ابونواس گلبان یا گلنار اهوازی و به روایتی از نهر تیری بوده است. برخی نام مادرش را شَحمه نیز گفتهاند.
پدرش هانی یا هنّی به گفتۀ اصمعی ایرانی و به روایت برخی منابع، اهل شام و از لشکریان مروان آخرین خلیفۀ اموی بوده که برای شحنگی به اهواز آمده و گلبان را به همسری گرفته بوده است.
زادگاه
تقریباً تمامی منابع در اینکه زادگاه شاعر اهواز یا یکی از نواحی آن (مناذر کبری، مناذر صغری یا جبل مقطوع معروف به راهبان) بوده، اتفاق نظر دارند. تنها ابن خلکان از قول ابن جراح زادگاه وی را بصره دانسته است .
ولادت
در تاریخ ولادت او بین ۱۳۶ ق تا ۱۴۹ ق اختلاف است. در منابع و اشعار وی هیچ قرینهای وجود ندارد تا به کمک آن بتوان تاریخ دقیقی برای ولادت او تعیین کرد. گمان میرود از میان همۀ روایات، روایت شاگرد وی یوسف بن دایه که ولادت او را در ۱۴۰ ق دانسته، به صواب نزدیکتر باشد. به روایت همو، ابونواس ۱۰ساله بود که پدرش را از دست داد و مادرش گلبان وی را در اهواز نزد عطاری سپرد و دو سال بعد یعنی در ۱۲سالگی او را به بصره برد.
آشنایی با والبه بن حباب
والبه ازجمله کسانی است که تأثیر بسزایی در تکوین شخصیت ابونواس داشته است. دربارۀ آغاز آشنایی شاعر با والبه روایات مختلف و گاه متناقض است. به روایتی، ابونواس چون با استاد عطار خود از بصره به اهواز رفت، با والبه که در آن زمان در اهواز مقر حکومت عمویش (یا پسر عمویش) ابوبجیر اسدی نجاشی به سر میبرد، آشنا شد. ابنمنظور در روایت دیگری گفته است که چون والبه از اهواز به بصره رفت، در بازار عطرفروشان ابونواس را دید و شیفتۀ وی شد و او را با خود به کوفه برد. به هرحال، آغاز آشنایی ابونواس با والبه حدود سال ۱۵۲ ق است و در آن زمان ابونواس تقریباً ۱۲ ساله بوده است. برخی نیز گفتهاند ابونواس قبل از آشنایی با والبه، وی را به خوبی میشناخته و شیفتۀ اشعار وی بوده است و حتی از قول او گفتهاند که قصد داشته برای دیدار والبه و شنیدن اشعار او به کوفه رود.
از دوران زندگی ابونواس در کوفه جز انبوهی روایات درآمیخته با افسانه که همه حکایت از بیبندوباریها و روابط آلودۀ والبه با ابونواس دارد، آگاهی دیگری نداریم. گویا اقامت شاعر در کوفه چندان به طول نینجامیده، اما مسلم است که همین مدت اندک، تأثیر شگرفی در زندگی و شخصیت ابونواس داشته است و منشأ گرایش وی به مجون، غلامبارگی و هرزه درایی را نیز که سراسر زندگی او را فراگرفته، باید در همین دوره جست و جو کرد. درآمیختن شاعر با هرزه درایان بیقیدوبندی چون مسلم بن ولید و حسین بن ضحاک و حضور در مجالس بدنام وتن دادن به انواع هرزگی همه از همین دوره آغاز شد. البته بسیاری از محققان معاصر بدون تعمق در روایات و با نادیده انگاشتن اوضاع اجتماعی آن روز سعی کردهاند که این لکه را از دامن ابونواس بزدایند، اما حقیقت این است که از کنار روایات انبوهی که دربارۀ اعمال فسادآمیز وی در این دوره از زندگی او در منابع گرد آمده، به سادگی نمیتوان گذشت. درست است که بیشتر این روایات، افسانه و ساختۀ راویان سدههای ۳ و ۴ ق است، اما بیشک همۀ آنها نمیتوان ساختگی و به دور از حقیقت دانست، زیرا اولاً نزدیکترین منابع به روزگار ابونواس از قبیل اخبار ابی نواس ابوهفان که بیشتر روایاتش را از قول یوسف بن دایه شاگرد ابونواس نقل کرده، مشحون از اینگونه روایات است و ثانیاً بیشتر این روایات با اشعار وی که در حقیقت آیینۀ زندگی شاعر است، همخوانی دارد.
به روایت ابن معتز، چون والبه ابیاتی از ابونواس را خطاب به دخترکی خردسال شنید، به استعداد و قریحۀ ذاتی وی پی برد و همین امر وی را برآن داشت تا ابونواس را نزد خود برد و به تربیتش همت گمارد.
علاوه بر والبه، چنانکه ابونواس خود گفته، احمد بن اسحاق خارکی شاعر هرزهدرای هم روزگار او نیز در بیبندوباری وی نقش عمدهای داشته است. دربارۀ این شخص چیز زیادی نمیدانیم، اما ابن معتز از قول ابونواس دربارۀ او چنین آورده است: «در میان بصریان، میگساری، هرزگی و اعمال زشت در خفا رواج داشت، تا اینکه خارکی برآمد و پردۀ شرم و حیا درید و همه چیز را آشکار کرد و همه را به راه خود کشاند».
به هر حال، ابونواس مدتی را با والبه گذراند و چون قریحۀ شاعری وی شکوفا گردید، والبه از او خواست تا برای آشنایی بیشتر با زبان اصیل عربی نزد بدویان رود. ابونواس به همراه گروهی از بنی اسد به بادیه رفت و مدت یک سال در میان بدویان به سر برد. چون به کوفه باز آمد، والبه را رها ساخت و به بصره رفت. البته ارتباط شاعر با والبه هرگز به طور کامل قطع نشد و تا زمان مرگ والبه ادامه داشت. زمان ورود ابونواس به بصره به درستی روشن نیست، اما از روایت ابوالاصبع هذلی چنین برمیآید که ابونواس مدتی در بصره در خانۀ ابوعمرو بن علاء به سر برده است. با این حال، اگر زمان آشنایی شاعر با والبه را در ۱۵۲ ق بدانیم، دیگر نمیتوان مدت اقامت او را نزد والبه و بدویان جمعاً بیش از ۲سال دانست.
در بصره، تحصیلات
اقامت ابونواس در بصره در دو دوره، یکی قبل و دیگری بعد از رفتنش به بادیه، بوده است.
دورۀ نخست چندان به طول نینجامیده و ظاهراً در این دوره سن وی اقتضا نمیکرده که بتواند در مجالس درس بزرگان و دانشمندان برجسته شرکت کند. با این حال، برخی روایات حکایت از آن دارند که ابونواس تحصیلات مقدماتی را در این دوره گذرانده است. به روایت ابن معتز چون مادرش وی را از اهواز به بصره برد، در آنجا به مکتب سپرد و به روایتی دیگر ابونواس در حیات پدرش شعر ذوالرمه را نزد یکی از راویان بصره به نام ناشیٔ، خوانده است، اما تحصیلات جدی شاعر بیشتر در دورۀ بعد یعنی پس از بازگشت از بادیه و جداشدن از والبه بوده است. از همین رو منابع کهن تأکید کردهاند که پرورش وی در بصره انجام گرفته است.
اساتید
بصره در آن روزگار از بزرگترین مراکز علمی و فرهنگی به شمار میرفت و برجستهترین دانشمندان زمان را در خود جای داده بود. ابونواس نه تنها در شعر وادب، بلکه در علوم قرآنی و حدیث، صرف و نحو و اخبار و ایام عرب نیز برجستهترین دانشمندان را به استادی برگزید: قرائت قرآن را از یعقوب بن اسحاق بن زید حضرمی که از قراء عشر (د ۲۰۵ ق) و پیشوای قراء بصره بود، آموخت. به روایتی که البته اغراقآمیز است، وقتی ابونواس درسش را نزد وی به پایان رساند، استاد او را برجستهترین مقری بصره خواند.
استادان وی در حدیث اینانند: ۱. حماد بن زید ازدی (د ۱۷۹ ق)، از بزرگترین حافظان حدیث که گویند ۴هزار حدیث از حفظ داشته است؛ ۲. حماد ابن سلمه (د ۱۶۷ ق)، از برجستهترین رجال حدیث، مفتی بصره و استاد مسلم صاحب صحیح؛ ۳. یحیی بن سعید بن قطان (د ۱۹۸ ق)، از حافظان برجستۀ حدیث؛ ۴. معتمر بن سلیمان (د ۱۸۷ ق) محدث بزرگ بصره و استاد احمد بن حنبل وی نحو را از یونس بن حبیب، نحوی برجستۀ بصری و ایام و اخبار و نوادر عرب را از خلف احمر، ابوزید انصاری و ابوعبیده معمر بن مثنی برجستهترین راویان بصره فرا گرفت. به گفتۀ جاحظ، ارجوزۀ ابونخیلۀ اسدی را نیز نزد ابوالبیداء ریاحی خواند.
وی اگرچه در حدیث استادان برجستهای داشته و حتی در میان راویان و شاگردان وی نام بزرگانی چون محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل و محمد بن جعفر غندر به چشم میخورد، احادیثی که از وی نقل شده، از شمار انگشتان دست تجاوز نمیکند و آنچه به نام مسند ابی نواس معروف شده، ظاهراً مجموعهای بوده از همین احادیث اندک که توسط شخصی شیعی به نام ابوشجاع فارس بن سلیمان ارجانی گردآوری شده بوده است.
تبحر در علوم مختلف
از برخی روایات چنین برمیآید که شاعر برای گذران زندگی روزها به کار میپرداخته و شبانگاهان در مجالس درسی که در علوم مختلف در جامع بصره تشکیل میشد، شرکت میجسته است. به گفتهای، وی ۷۰۰ ارجوزه در ذهن داشته و دیوان اشعار ۶۰ زن عرب از قبیل خنساء و لیلی را از حفظ روایت میکرده است. ابن عبدربه نیز گفته است که وی ۴هزار بیت شعر روایت کرده است. این روایات گرچه مبالغهآمیز است، حکایت از حافظۀ نیرومند و دانش وسیع ابونواس دارد.
ابونواس به علم کلام نیز احاطه داشته و برخی اصطلاحات کلامی که در اشعار وی آمده، بیانگر این امر است. از همین رو، برخی وی را از متکلمان برجسته به شمار آورده و گفتهاند: «ابونواس نخست به علم کلام پرداخت و سپس به شعر روی آورد و نظّام در آغاز شاعر بود و سپس کلام را جایگزین شعر کرد».
گروهی نیز او را فقیه دانسته وگفتهاند: «ابونواس برخلاف شافعی فقیهی است که شعر بر او غالب آمده است». همچنین برخی اشعار ابونواس بیانگر آن است که وی، علاوه بر فقه و کلام وحدیث، با علومی که در آن روزگار از طریق ترجمۀ آثار یونانی و هندی و ایرانی به فرهنگ اسلامی راه یافته بود و «علوم الاوائل» خوانده میشد، از قبیل فلسفه، منطق و نجوم کاملاً آشنا بوده است.
ابونواس پس از مرگ والبه به خلف احمر راوی معروف بصره پیوست. خلف که خود شاعری برجسته نیز بود، در بارور شدن ذوق شعری و پختگی و استواری اشعار ابونواس سهم بسزایی داشت. به روایت ابن منظور، زمانی که ابونواس از خلف احمر اجازه خواست تا شعر بسراید، خلف نپذیرفت و از او خواست تا نخست ۰۰۰‘۱ قطعه شعر و ۱۰۰ ارجوزه را حفظ کند. ابونواس پس از چندی همه را حفظ کرد و نزد وی بازآمد. استاد او را آزمود و چون وی از عهدۀ این آزمون که روزها به طول انجامید، نیکو برآمد اجازۀ سرودن شعر خواست. خلف این بار نیز نپذیرفت و گفت باید همۀ آنچه به خاطر سپرده، از یاد ببرد. این امر بر ابونواس سخت گران آمد؛ با این حال، روزها خود را در دیری زندانی کرد و کوشید تا سرانجام توانست همۀ آنچه را حفظ کرده بود، به دست فراموشی سپارد. آنگاه خلف اجازۀ سرودن شعر را به وی داد. البته تردیدی نداریم که این روایت، اغراقآمیز است و شاعر در دوران آشنایی با والبه و به خصوص پس از بازگشت از بادیه شایستگی سرودن شعر را کسب کرده بود، چنانکه گویند بشار (د ۱۶۷ ق) شاعر معروف دست کم ۳ سال قبل از این ماجرا، وقتی اشعار وی را شنیده بود، بسیار شگفت زده شده و حتی به او حسادت ورزیده بود. پس، تاریخ این ماجرا را، اگر درست باشد، باید پیش از ۱۷۰ ق دانست و در این صورت میتوان گفت که ابونواس قبل از مرگ والبه با خلف احمر آشنایی داشته و از تعلیمات وی بهره میبرده است. به گفتهای، خلف احمر، ابونواس را سخت دوست میداشت و همو بود که کنیۀ ابونواس را برای وی برگزید.
در بغداد
پس از آنکه ابونواس شهرتی به دست آورد و از همگنان پیشی جست، از بصره به بغداد رفت تا شاید بتواند به بزرگان دربار تقرب جوید و از این طریق به تلخکامیهای خود پایان دهد. به روایتی، علت خروج وی از بصره اشعاری بوده که در هجو قبیلۀ نزار سروده بوده است و گفتهاند که وی قبل از خروج از بصره دست به دامن مهلبیان شد تا او را از خشم مضریها برهانند و چون از یاری آنان ناامید شد، بصره را ترک کرد و چون به بغداد رسید در قصیدهای زبان به هجو بصریان گشود. به هر حال، این روایات نشان میدهد که وی برخلاف میل باطنی، بصره را ترک کرده است. به گفتهای، وی بیش از ۳۰ سال داشت که به بغداد رفت و در این صورت، تاریخ رفتن وی به بغداد باید حدود سال ۱۷۰ ق باشد.
ارتباط با دربار عباسی
دربارۀ آغاز روابط وی با دربار عباسی روایات مختلف است. به روایتی، هرثمه بن اعین که در جست و جوی ندیمی برای هارون الرشید بود، او را نزد خلیفه برد. البته تردیدی نیست که ابونواس در این زمان شاعری گمنام نبود، تا به طور اتفاقی به دربار راه یابد. برخی از روایات نشان میدهد که وی قبل از اینکه رسماً شاعر دربار شود، با اشراف و بزرگان و وزیران ادب دوست، معاشرت داشته است. به گفتهای، ربیع بن یونس (د ح ۱۷۰ ق) وزیر دو خلیفۀ عباسی هادی و مهدی، وی را به سبب اشعاری که در هجو مادر او سروده بود، زندانی کرد.
در دربار هارون
به هرحال، شاعر در دربار هارون پایگاهی والا یافت، تا آنجا که ندیم و مربی فرزندان وی امین و قاسم شد. امین در آن روزگار ولیعهد بود و سخت تحت تأثیر شخصیت ابونواس قرار گرفت، چندانکه پس از رسیدن به خلافت، وی را ندیم خاص خود گردانید، اما قاسم با گستاخیهایی که از شاعر دید، بسیار زود وی را از خود راند.
ابونواس در یکی از مدایح خود هارون را تا مقام الوهیت بالا برده است، با اینهمه خلیفه گاه برخی از سرودههای شاعر را که در آنها سخن از شراب و کنیزکان زیباروی و غلامان بود، برنمیتافت و از همین رو، شاعر بارها مورد خشم خلیفه قرار گرفت و حتی به زندان افتاد و ظاهراً در همین زمان بود که وی را به سبب اشعاری که در وصف شراب و غلامبارگی سروده بود، تازیانه زدند و به گفتهای، چون ۳۰ تازیانه بر او نواختند، این آیۀ قرآن (الشعراء / ۲۶ / ۲۲۶) را برخواند: «وَ اَنَّهُمْ یَقولونَ ما لا یَفْعَلونَ: [شاعران] چیزی میگویند که خود بدان عمل نمیکنند» و بدین سان خود را رهانید. شاید نویسندگانی که وی را از هر گونه هرزگی مبرا دانستهاند، امثال این روایت را مستند خود قرار دادهاند، چه وی در ابیاتی نیز میگوید: اگر گفتن «آتش» دهان را بسوزاند، هیچ آفریدهای نام «آتش» را بر زبان نمیآورد. وی یک بار نیز با گستاخی زبان به هجو عبّاسه خواهر هارون گشود و گویا به همین سبب روانۀ زندان شد.
ابونواس و هارون الرشید را در داستانهای هزارویک شب پیوسته در مجالس عیش و عشرت کنار یکدیگر مییابیم و نام آن دو به عنوان دو چهرۀ اسطورهای در طول تاریخ جاویدان مانده است؛ اما ظاهراً روابط بین آن دو هرگز فراتر از حد معمول نبوده و در هیچ یک از منابع کهن نشانهای از راه یافتن ابونواس به مجالس خصوصی هارون نمیتوان یافت. حتی برخی از قدما همۀ آنچه را که دربارۀ ابونواس و هارون گفته شده، بافتۀ تخیلات عامیانه پنداشتهاند و حتی راه یافتن ابونواس به دربار هارون را به کلی انکار کردهاند. شاعر سرانجام با هرزهدرایی و بیاعتنایی به سنتهای اخلاقی و نیز سرودههای هجوآمیز و نیشدار خود، خلیفه را چنان بر سر خشم آورد که نه تنها پایگاه والایش را در دربار به کلی از کف داد، که نزدیک بود جانش را نیز بر سر آن نهد. از اشعاری که وی بعدها به عنوان عذرخواهی از هارون سرود، چنین برمیآید که خلیفه خون وی را مباح کرده بوده است. همچنین، خود در اشعاری که بعداً سروده، صریحاً به کسادی بازار شعرش در بغداد اشاره کرده است.
سفرها
به هرحال، شاعر ناچار شد که بغداد را به قصد مصر ترک کند. وی از طریق حمص و شام به مصر رفت و در این زمان شهرت وی مرزهای عراق را درنوردیده بود، چنانکه نه تنها در شام و مصر، بلکه در اقصی نقاط اندلس نیز نام وی بر سر زبانها بود و شاعرانی همچون عباس بن ناصح (د ۲۳۸ ق) از اندلس به قصد دیدار وی به بغداد میآمدند از همین رو، شاعر در راه مصر در هر شهری با اقبال شاعران و اهل علم روبهرو میشد، مثلاً در حمص بطین بن امیه و دیک الجن به پیشواز وی رفتند و شاعر مدتی را در منزل لطین سپری کرد. ظاهراً در همین ایام مدتی را نیز در نصیبین گذراند. به روایتی، در آغاز چون ابونواس با جامۀ عیاران و همراه سلیمان بن ابی سهل نوبختی وارد مصر شد، خصیب بن عبدالحمید حاکم مصر که به گفتهای، خود او را نزد خویش خوانده بود، از او استقبال نکرد، اما همینکه مدایح مبالغهآمیز شاعر را شنید، سخت شیفتۀ وی شد و پاداشهای گران به او داد. به گفتهای، در زمان اقامت ابونواس در مصر، مردم به سبب گرانی بر خصیب شوریدند و ابونواس در جامع قاهره برفراز منبر رفت و خشم مردم را فرو نشاند. ظاهراً از آن پس توجه خصیب نسبت به شاعر دو چندان شد. خاصه آنکه ابونواس در مدیحهای مبالغهآمیز وی را به موسی (ع) همانند کرد و همین قصیده بود که بعدها دردسرِ بسیار برای شاعر فراهم آورد. ابونواس در دوران اقامت در مصر علاوه بر محافل عیش و عشرتی که با خصیب داشت، در مجالس علمی نیز شرکت میجست و با دانشمندان و اهل علم به مباحثه میپرداخت. ابن حُدیج کندی از کسانی است که در مصر با وی معاشرت داشته و ابونواس اشعاری در هجو وی سروده است. به گفتهای در مصر برخی دیوان اشعار ابونواس را از وی روایت کردهاند. شاعر یک سال در مصر سپری کرد و سپس به بغداد بازگشت. مجموع اشعاری که وی در مدح خصیب سروده به حدود ۱۰۰ بیت، در۶ قطعه میرسد. وی در هجو خصیب نیز اشعاری دارد که بیشک آنها را پس از بازگشت به بغداد و برای جلب خشنودی هارون سروده است. شاعر در این هجویهها از خصیب مردی سخت خسیس و فرومایه ساخته و موجب شده است که نام وی در برخی متون کهن ــ از قبیل گلستان سعدی ــ به صورت نماد فرومایگی و نادانی درآید.
ابونواس پس از بازگشت از مصر به حج رفت. او در مدت اقامت در مکه از مجالس درس کسانی همچون سفیان بن عیینه بهره میبرد و با دانشمندان آن دیار به مباحثه میپرداخت و ظاهراً در همین زمان بود که زبیر بن بکار راوی معروف، اشعار شاعر را از وی شنید و به روایت آنها همت گماشت.
بازگشت به بغداد
شاعر سپس به بغداد بازگشت و به گفتهای، به اشارۀ خاندان نوبختی قصیدهای در مدح هارون سرود و از گذشتۀ خود اظهار پشیمانی کرد. خلیفه وی را بخشید و ۲۰ هزار درهم به وی پاداش داد، اما گویی خلیفه به سبب اشعار او دربارۀ خصیب، یا به سبب بدنامی شاعر، هرگز با وی دل صاف نکرد و به روایتی، او را به زندان انداخت.
به گفتۀ جهشیاری، خصیب بن عبدالحمید پس از سقوط برمکیان به حکومت مصر گماشته شد و در این صورت ابونواس باید پس از برمکیان به مصر رفته باشد، اما در روایتی از حمزۀ اصفهانی آمده است که ابونواس پس از بازگشت از مصر برمکیان را واسطه قرار داد تا نزد هارون شفاعت کنند و اگر این روایت درست باشد، رفتن ابونواس به مصر، قبل از سقوط برمکیان بوده است. برمکیان در آن روزگار در اوج اقتدار بودند و از ممدوحان شاعر به شمار میرفتند.
دربارۀ آغاز آشنایی شاعر با برمکیان گفتهاند که نخستین بار اصمعی فضایل شاعر را نزد فضل بن یحیی برمکی باز گفت و وسیلۀ ارتباط ابونواس با برمکیان را فراهم کرد. با اینهمه، خاندان برمکی هم از گزند هجوهای وی در امان نبودند و چه بسا وی با اندک تأخیری در دریافت صله، زبان به دشنام آنان میگشود. به گفتهای، بسیاری از اشعار وی در مدح برمکیان از بین رفته است و اینک آنچه از این مدایح در دیوان او برجای مانده، از حدود ۵۰ بیت درنمیگذرد. ظاهراً روابط شاعر با برمکیان در واپسین روزهای اقتدار آنان سخت تیره شده بود و جالب توجه اینکه وی در اشعاری خطاب به فضل بن یحیی، به ناپایداری حکومت و زوال قدرت ایشان اشاره کرده است و گفتهاند اندکی پس از سرودن این اشعار بساط برمکیان در ۱۸۷ ق به دست هارون برچیده شد.
ابونواس پس از خاتمۀ کار برمکیان، همچنان آنان را دشنام میگفت و برخی، دلیل آن روابط نزدیک شاعر با فضل بن ربیع وزیر مقتدر هارون و دشمن سرسخت برمکیان دانستهاند. فضل بن ربیع از بزرگترین حامیان شاعر بود. ابونواس در اشعاری به سابقۀ آشنایی ۲۰ سالۀ خود با فضل اشاره کرده و گفته است فضل بارها از وی شفاعت کرده و او را از زندان و حتی گاه مرگ حتمی رهانیده است. به روایتی، ابونواس در یکی از سفرهای حج ندیم فضل بوده است. مجموع اشعاری که ابونواس در مدح فضل بن ربیع سروده، ۱۳۱ بیت در ۸ قصیده است و این بجز قطعههای کوتاهی است که به مناسبتهای مختلف خطاب به وی سروده است. شاعر در مدح دو فرزند وی عباس و محمد نیز اشعاری سروده است.
یکی دیگر از امیران هارون الرشید که ابونواس او را به سختی هجو کرده، اسماعیل بن حفص است که ۱۱ قطعه (در ۶۵ بیت) از هجویات تند و گزندۀ شاعر خطاب به وی سروده شده است.
ابونواس در اشعاری به ماجرای انتخاب مأمون به ولایت عهدی در ۱۸۹ ق اشاره کرده و این امر نشان میدهد که شاعر دست کم تا این زمان در دربار هارون اقامت داشته است، اما به گفتۀ منابع در اواخر خلافت هارون (۱۹۳ ق) به اتهام زندقه، با هجو قبیلۀ مضر، یا به سبب اشعاری که در مدح خصیب ابنعبدالحمید سروده بود، به زندان افتاد و سرانجام پس از مرگ هارون، امین وی را از زندان آزاد ساخت. احتمالاً پس از رهایی از زندان بود که وی ابیاتی در رثای هارون سرود.
در دربار امین
امین در دوران نوجوانی و ولایت عهدی دیرزمانی با ابونواس معاشرت داشت. ازهمینرو سخت تحتتأثیر وی قرار گرفته بود و گاه به همین سبب مورد سرزنش دیگران قرار میگرفت. به علاوه، امین همچون ابونواس طبعی خوشگذران و عشرتطلب داشت و چون به خلافت رسید، وی را ندیم خاص خود قرار داد، چندانکه به روایت ابوهفان لحظهای از او دل برنمیکند. شاعر در بادهنوشی و شکار همواره در کنار وی بود و با مدایح مبالغهآمیز خود، از صلههای کلان بهرهمند میشد. به گفتهای، در یکی از مجالس خصوصی امین، شاعر مدیحهای سرود و در ازای هر بیت ۱۰۰ درهم پاداش گرفت. یک بار نیز به پاداش سرودن شعری، خلیفه دستور داد تا دهانش را از مروارید پر کردند. در منابع کهن داستانهای بیشماری از مجالس عیش ونوش امین با ابونواس نقل شده است.
زندگی ابونواس در دربار امین بهترین دوران کامیابی وی بود. حمایت بیچون و چرا خلیفه از ابونواس باعث شد که شاعر بیهیچ بیم و هراس در نهان و آشکار به میگساری و خوشگذرانی بپردازد و حتی از لاابالی گری و شیوۀ زندگی بیقیدوبند خود دفاع کند. وی «از اینکه از هیچ گناهی روی نگرداند، سخت خشنود است و به خود میبالد» و «لذتجویی و کامیابی را جز در ارتکاب گناه و عمل حرام نمیبیند». وی در این امر چندان راه افراط پیمود که دشمنان امین به ویژه برادرش مأمون اعمال شاعر را بهترین مستمسک برای تبلیغ برضد امین یافتند. به روایتی، مأمون دستور داد بر منابر خراسان میگساریها و رسواییهای امین را با شاعر باز گویند و مردم را برضد دستگاه خلافت بشورانند. امین از این امر سخت برآشفت و بر شاعر خود خشم گرفت و او را به زندان انداخت و به روایتی، دستور قتل او را صادر کرد. از آن پس، امین شاعر را از میگساری منع کرد، اما ظاهراً ابونواس با اینکه از امین سخت بیمناک بود، هرگز نتوانست از بادهخواری دست بردارد و بارها بدین سبب مجازات شد وحتی نزدیک بود جانش را در این راه از دست بدهد.
وفات
اشعاری که شاعر در رثای امین سروده، نشان میدهد که وی تا زمان مرگ امین (۱۹۸ ق) زنده بوده است. از این تاریخ به بعد هیچ اطلاعی از وی در دست نیست و به گفتۀ وی برخی منابع، او در همین سال در بغداد درگذشته و در مقبرۀ شونیزیه به خاک سپرده شده است. تاریخهای دیگری نیز در منابع کهن آمده است که وفات او را به اختلاف بین سالهای ۱۹۵ تا ۲۰۰ ق نشان میدهد.
در برخی روایات آمده است که ابونواس به دست نوبختیان مسموم شد. البته شاعر با خاندان نوبختی روابط نزدیکی داشته وآنان را مدح گفته است و شاید به همین دلیل برخی او را شیعه دانستهاند. به گفتۀ جاحظ وی بیشتر اوقات خود را نزد نوبختیان میگذراند و به روایتی از ندیمان خاص اسماعیل بن ابی سهل بوده است. با این حال، از ناسزاگویی به این خاندان ابایی نداشته و بارها ایشان را در نهایت گستاخی هجو گفته است. به گفتهای، هنگامی که شاعر، مادر اسماعیل بن ابی سهل را در ابیاتی زشت و بسیار زننده هجو گفت، خاندان نوبختی برآشفتند و درصدد قتل وی برآمدند. در روایت دیگری نیز آمده است که زُنبور کاتب که با ابونواس دشمنی داشت، شعری در هجو علی بن ابی طالب (ع) ساخت و آن را به شاعر نسبت داد و چون نوبختیان آن را شنیدند، برآن شدند تا وی را بکشند. تقریباً هیچ یک از منابع به این داستان اعتنا نکرده و خاندان نوبختی نیز خود آن را تکذیب کردهاند و میدانیم که اشعار و اخبار ابونواس همه توسط این خاندان گردآوری شده و از طریق آنان به دست حمزۀ اصفهانی و دیگران رسیده است.
مادر، فرزند
ظاهراً پس از مرگ ابونواس مادرش گلبان هنوز زنده بود و به روایتی وی و شوهرش به خانۀ یکی از نوبختیان رفتند و ۲۰۰ درهم و نیز صندوقچهای حاوی کتاب و برخی آلات موسیقی که از ابونواس برجای مانده بود، او وی ستاندند. در هیچ یک از منابع کهن سخنی از زن یا فرزندان شاعر به میان نیامده است، اما چنانکه از برخی اشعارش برمیآید، وی دختری به نام بَرّه و پسری که نامش ذکر نشده، داشته است. وی در ابیاتی زیبا دخترش برّه را ستوده و صادقانه اعتراف کرده که پدر شایستهای برای وی نبوده و از او خواسته است که پس از مرگ برایش اشکی نریزد.
عقاید و آراء
روایات متعدد دربارۀ خوشگذرانیها و هرزگیهای او، پارهای اشعار کفرآمیز وی، همنشینی با شاعرانی که نه پایبند اصول اخلاقی بودند ونه به اعتقادات مذهبی توجهی داشتند، از یک سو و از سوی دیگر زهدیات وی، مقام برجستۀ علمی او در علوم قرآنی و فقه و حدیث، اشعاری که دربارۀ وحدانیت خداوند سروده، احادیثی که از پیامبر (ص) نقل کرده است و اشعاری که در مدح حضرت رضا (ع) به او نسبت دادهاند، از او چهرهای دوگانه و سخت متناقض ساخته که همۀ نویسندگان قدیم و جدید را دچار سرگردانی کرده است. از همین رو، برخی از او زندیقی مفسد و برخی پارسایی متقی ساختهاند. وی را در زمان حیات به زندقه، خارجی بودن، اعتقاد به مانویت و ثنویت متهم کرده بودند و حتی به علت این اتهامات، به زندان نیز افتاده بود. در سدههای بعد نیز بسیاری از نویسندگان این اتهامات را قطعی دانستهاند، چنانکه ابوالعلای معری گفته است که وی را مذهبی جز مذاهب رایج روزگار خود بوده است. از معاصران هم بسیاری او را کافر، بیدین، مانوی، ثنوی، اباحی و شعوبی خواندهاند. در مقابل این گروه، نویسندگانی دیگر معتقدند که شاعر در وصف هرزگیها و تباهیها بر تجربیات ذهنی خود متکی بوده و عملاً دامن به گناه نیالوده است و اشعار کفرآمیز وی را نیز صرفاً از مقولۀ نکتهپردازی و لطیفهگویی میدانند. همچنین او را شیعهای پاک نهاد و گاه به اغراق از مشایخ متصوفه و از بزرگان طریقت باطنی پنداشتهاند. گروهی نیز معتقدند که وی در دوران کهن سالی دست از گناهان شسته و زهد پیشه کرده است و زهدیات وی را مربوط به این دوران میدانند.
کسانی که وی را شیعه دانستهاند، ظاهراً مستندشان روایت و اشعاری بوده که ابن بابویه نقل کرده است. در یکی از روایات وی آمده است که چون مأمون، حضرت رضا (ع) را به ولایت عهدی برگزید، همۀ شاعران جز ابونواس در مدح آن حضرت مدایحی سرودند. مأمون (و به روایتی شخصی از نوبختیان) در این باره شاعر را نکوهش کرد. ابونواس ضمن ابیاتی گفت: «چگونه میتوانم امامی را مدح کنم که جبرئیل خادم نیای وی بوده است». علاوه بر این، ابن بابویه در دو روایت دیگر به ملاقات ابونواس با حضرت رضا (ع) اشاره کرده و ابیاتی از شاعر را در مدح آن حضرت نقل کرده است، اما این روایات که به دیگر منابع شیعی نیز راه یافته است، با برخی وقایع تاریخی و نیز روایاتی که در منابع کهن آمده، ناسازگار است. اولاً میدانیم ولایت عهدی امام رضا (ع) ۲۰۱ ق است و در آن زمان بیشک ابونواس زنده نبوده است. ثانیاً در دیوان وی که امروزه به دو روایت مختلف، یعنی روایت ابوبکر صولی و حمزۀ اصفهانی، در دسترس ماست، به هیچ یک از این اشعار و روایات اشارهای نشده است. ثالثاً ابونواس در اوج اختلافات امین و مأمون در بغداد، جانب امین را گرفت و حتی، چنانکه گفتیم، وجود شاعری متهم به کفر و زندقه چون او در دربار امین، بهانهای برای مأمون بود تا مردم را برضد امین بشوراند، و در این صورت حتی اگر عمر شاعر هم کفاف میداد، به گفتۀ صفدی، از خشم مأمون نمیرست، چه رسد به آنکه وی را شاعر و ندیم خود سازد. علاوه بر این، برخی از علمای شیعه نیز ابونواس را از مخالفان به شمار آوردهاند و مستند آنان حدیثی از امام هادی (ع) است که در آن صریحاً شاعر «ابونواس باطل» خوانده شده است.
دربارۀ شعوبیگری وی نیز روایات مختلف است. از نویسندگان کهن، ابن عبدربه و ابن رشیق وی را شعوبی دانستهاند و از معاصران، گروهی به استناد اشعاری که وی در آنها برخی قبایل عرب را هجو و در مقابل از ایرانیان با افتخار یاد کرده است و همچنین به سبب گرایش شدید وی به شعوبیانی چون ابوعبیده معمر بن مثنی و کینهتوزیهایی که نسبت به طرفداران برتری نژاد عرب از قبیل اصمعی داشته، او را شعوبی دانستهاند. در مقابل، برخی معتقدند که وی در اشعارش عربهای بدوی و شیوۀ زندگی خشن و بیابیانی آنان را که با طبع لطیف او ناسازگار بوده، مورد ریشخند قرار داده است، نه عربهای شهرنشین را. به همین جهت این اشعار وی را ناشی از تعصب ضدعربی وی نمیدانند.
با وجود همۀ این نظریات و عقاید گوناگون دربارۀ او، هیچ گاه ابونواس را نمیتوان شاعری بیدین و کافر خواند. اعتقاد به یکتاپرستی، نبوت و معاد در اشعار وی کاملاً مشهود است. اما آنچه از وی شاعری چند چهره ساخته، ظاهراً پایبندی و اعتقاد وی به یک اصل مهم کلامی است که در زمان وی بین فرقههای مختلف بسیار بحثانگیز بوده است و آن اصل بخشش بیحدوحصر خداوند است. روایات مختلف و اشعار وی به خصوص زهدیات او به خوبی نشان میدهد که به این عقیده که «خداوند هر گناهی را میبخشاید» سخت پایبند بوده و همۀ اعمال خود را براساس آن توجیه میکرده است. به روایت ابن عساکر، حسن بن دایه در واپسین روزهای زندگی ابونواس نزد وی آمد و از او که در بستر بیماری بود، خواست تا وی را موعظه کند؛ ابونواس ابیاتی به این مضمون سرود: «هرچه میتوانی گناه کن که خداوند بسیار بخشاینده است و اگر از ترس آتش ترک عیش و شادمانی کنی، روز قیامت در مقابل عفو پروردگار انگشت حسرت به دندان خواهی گزید» و جالب توجه اینکه تمام احادیثی هم که ابونواس از قول پیامبر (ص) نقل کرده، مربوط به همین اصل است و نیز اینکه بخشایش خداوند را نهایتی نیست و اوست که مرتکب کبائر را در قیامت خواهد بخشید. به روایتی، حتی نقش انگشتری ابونواس، شعری به این مضمون بوده است که گناهان من از حد بیرون است، اما در مقایسه با عفو پروردگار ناچیز و اندک است. براساس همین بینش، وی از فرقههایی که دربارۀ گناهان کبیره نظریاتی سختگیرانه داشتهاند، به شدت انتقاد کرده است و یکی از موارد اختلاف وی با معتزله و به خصوص نظّام در همین است که معتزلیان مرتکب گناه کبیره را اگر توبه نکند، مخلد در آتش میدانند. وی در قصیدهای معروف، نظام را این چنین مورد خطاب قرار داده است: «تو اگر در دین دوراندیش و محتاط هستی، بخشش خداوند را منع و انکار مکن که این خود اهانت به دین است». اعتقادات ابونواس در این باره به فرقۀ مرجئه بسیار نزدیک است، چه آنان دربارۀ گناهان کبیره تسامح بسیار دارند و گروهی از آنان معتقدند که ایمان به قلب است و آنکه به ایمان اقرار کرده، هر گناهی مرتکب شود، هرچند کفر گوید، مؤمن است و خداوند او را میبخشد.
حال اگر بپذیریم که ابونواس به بخشش بیانتهای الٰهی سخت امیدوار بوده و این اصل را پایه و اساس زندگی فردی و اجتماعی خود نهاده بوده است، دیگر ناچار نخواهیم بود او را در اوایل زندگی فاسق و فاجر و در اواخر عمر زاهد وتقواپیشه بخوانیم و برای بیبندوباریها و عیاشیهای وی نیز توجیهی منطقی بیاییم، چه در این بینش، هم ایمان میگنجد هم کفر، هم زهد و آخرتگرایی، هم لاابالیگری و بیبندوباری.
ابونواس و معاصرانش
ابونواس با شاعران و دانشمندان بزرگی هم روزگار بود و با بسیاری از آنان معاشرت و گاه مهاجات داشت. طبیعی است که شاعر بزرگی چون او نمیتوانسته است از میدان رقابتها و خصومتهای شاعرانه برکنار باشد. به گفتۀ ابنعمر، در آن روزگار هیچ شاعری نبود که به وی حسادت نورزد. فضل بن عبدالصمد رقاشی، هیثم بن عدی، ابان بن عبدالحمید لاحقی، اشجع سلمی، داوود بن رزین، زُنبور بن ابی حماد و احمد بن روح ازجمله شاعرانی بودهاند که با ابونواس اشعاری به هجو ردوبدل کردهاند.
از میان این شاعران، خصومت ابونواس با رَقاشی و ابان بن عبدالحمید لاحقی شاعر برمکیان از همه بیشتر بوده است.
ابونواس با شاعران معروف دیگری چون ابوالعتاهیه و ابنمناذر نیز روابط دوستانهای داشته است. ابوالعتاهیه به علت برخی بدبینیها و نگرشهای زاهدانه، طبع عیاش و عشرت طلب شاعر را برنمیتافت و او را سخت نکوهش میکرد. با این حال، در بسیاری از مجالس شعرخوانی و عیش و عشرت، آن دو را کنار یکدیگر میبینیم.
علاوه بر این دو، ابونواس با شاعران دیگری نیز همچون ابوالشمقمق، ابوالشیص، حسین بن ضحاک، مسلم بن ولید، دعبل خزاعی و ابوخالد فارسی معاشرت داشته و در منابع کهن، انبوهی روایت دربار، محافل شعرخوانی و مجالس عیش و عشرت اینان آمده است. همچنین وی با ۳ تن از راویان بزرگ یعنی ابوعبیده معمر بن مثنی، ابوعمرو شیبانی و اصمعی روابطی داشته است.
دربارۀ روابط شاعر با نظّام معتزلی نیز روایات بسیاری در منابع نقل شده که برخی از آنها مغشوش است. در یکی از این روایتها آمده است که ابونواس در خردسالی به مصاحبت نظام درآمد و از وی دانش آموخت و نظام سخت شیفتۀ وی بود. با توجه به این روایت سن نظام باید از ابونواس بسیار بیشتر بوده باشد، حال آنکه برخی منابع ولادت نظام را در ۱۶۰ ق نوشتهاند. به گفتهای، نظام با بحث و جدل بسیار سعی داشت که ابونواس را قانع کند تا آراء و عقاید معتزلیان را بپذیرد، اما شاعر هرگز زیر بار نرفت و حتی با وی از در مخالفت درآمد و زبان به هجو او گشود. بااینحال، نظام اشعار وی را از این جهت که الهامبخش برخی نظریات کلامیش بوده، ستوده است. به گفتۀ خود نظام، ابیاتی از ابونواس دربارۀ حرکت و سکون، او را به نظریاتی رهنمون ساخت که قبلاً از آنها غافل بوده و با الهام از آنها توانست کتابی دربارۀ حرکت و سکون بنویسد. در روایت دیگری آمده است که چون نظام، شعری از ابونواس را که در بیتی از آن به جزءلایتجزا اشاره شده بود، به ابونواس گفت: «روزگاری است که ما در این باره بحث میکنیم، آنچه تو در این بیت گفتهای، برای ما در این مدت طولانی حاصل نیامده بود».
بخش دوم ـ شعر ابونواس
در این بخش سعی بر این است که همۀ جوانب متعدد شعر ابونواس، از درون دیوان او، بررسی شود. این شیوه البته چند علت دارد: ۱. ابونواس را از جهانی میتوان بزرگترین شاعر عرب به شمار آورد. ۲. وی پیشوای شعر نوخاستۀ عرب و نمایندۀ معارضان شعر کهن عرب است. ۳. او از مادر و شاید هم از پدر، ایرانی بود و در محیط اهواز و بصره با همۀ پدیدههای فرهنگی ایرانی آشنا شد. از آنجا که خود شیفتۀ این فرهنگ بود، ناچار شعرش بیشتر عصارهای از فرهنگ ایرانی آن روزگار است وگاه به همین جهت او را شعوبی و زندیق نیز خواندهاند. ۴. مضامین نویافتۀ او در باب خمر، معشوق، شاهد، مدح، زهد و ... در ادبیات فارسی (به خصوص رباعیات خیام) تأثیر وسیعی داشته و بسیاری از همین مضامین، اندک اندک ماهیت عرفانی یافته و در آثار متصوفۀ ایران جلوه کرده است. ۵. انبوه کلمات فارسی ابونواس از دیرباز مورد بحث بوده است. برای بررسی شمار این کلمات، درجۀ تکرار و نوع آنها (معرب یا فارسی خالص) لازم بود همۀ دیوان بررسی شود. ۶. از بررسی آثار بیشماری که دربارۀ او نوشته شده، نمیتوان راه به جایی برد. برای درک تناقضات روحی و مادی ابونواس، تنها راه چاره بررسی مستقیم دیوان است.
به دلیل طولانی شدن مقاله از آوردن این بخش در اینجا صرفنظر کردهایم و شما را به اصل مقاله ارجاع میدهیم. [۱].
پانویس
- ↑ ر.ک:فاتحینژاد، عبدالله؛ آذرنوش، آذرتاش، ج6، ص368-341
منابع مقاله
فاتحینژاد، عبدالله؛ آذرنوش، آذرتاش، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.