ابن مدبر، ابراهیم بن محمد
ابواسحاق (ابویسر) ابراهیم بن محمد بن عبیدالله بن مدبر (195-17 شوال 279ق/811 -10 ژانویه 893م)، ادیب، شاعر، کاتب و وزیر عباسیان.
از برادرش احمد کوچکتر، ولى از او نامدارتر است. در جوانى گویا با چند تن از همسالانش همراه لشکر مأمون (حک 198- 218ق) به سرزمین روم رفت و در همین سفر بود که با عَریب مغنّیه مشهور دربار عباسیان که سپس با وی رابطهای صمیمانه و عاشقانه یافت، آشنا گردید.
خاندان
ابن مُدَبّر، نام 3 برادر ادیب و شاعر، از درباریان عصر اول عباسى.
مدبر نام نیای بزرگ آنان است که گویا از موالى ایرانى نژاد بوده است («مدبر» بردهای است که پس از درگذشت مولایش آزاد مىگردد) و بر پایه برخى از گزارشها نسب وی به پادشاهان ساسانى مىرسیده است.
پدر آنان محمد (بن عبیدالله) بن مدبر ظاهراً بىآنکه شغل مهمى داشته باشد، در حاشیه دستگاه خلافت در ناز و نعمت مىزیسته است. خاندان مدبر غالباً مورد عنایت و اعتماد خلفای عباسى بودهاند، هرچند که گاه و بیگاه از خشم و زندان آنان نیز بىنصیب نمىماندند.
در خدمت عباسیان، مناصب
در زمان متوکل (حک 232-247ق) رسماً به خدمت عباسیان درآمد و بسیار مورد توجه خلیفه قرار گرفت و گویا به پستهای مهمى از جمله ریاست دیوان ابنیه که مرتبتى در ردیف مقام وزیران بود، گمارده شد. اما بر اثر دسیسهسازی و کینهتوزی ابن خاقان وزیر متوکل، به زندان افتاد. این گرفتاری به درازا کشید و چیزی نمانده بود که یاد وی را از خاطر خلیفه بزداید، اما او به یاری ذوق شاعرانه خویش چارهای اندیشید و دل خلیفه را نسبت به خویشتن نرم ساخت و از بند رهایى یافت. ظاهراً قصیدهها و قطعههایى که در زندان و بیشتر در ستایش متوکل سرود، در شمار مهمترین شعرهای وی بوده است. در یکى از این سرودهها، گرفتار شدن خویش را در زندان به ماندن شراب در خمهای گلین قیر اندود که موجب پختگى باده مىگردد، تشبیه کرده است. در هر حال، در شعر وی روح سرسپردگى به دستگاه خلافت عباسى، حتى در روزگار گرفتاری در زندان، به چشم مىخورد.
پس از رهایى از بند، ولایت بصره به وی سپرده شد و در تمام دوران فرمانروایى جانشینان متوکل، منتصر (حک 247- 248ق)، معتز (حک 252- 255ق) و مهتدی (حک 255-256ق)، نیز در آن مقام بماند، اما در 256ق که زنگیان سر به شورش برداشتند و شهرهای جنوب عراق و نیز اهواز را به تصرف درآوردند، ابراهیم به دست آنان اسیر شد و به زندان افتاد. وی نزدیک به 10 ماه در این زندان به سر برد، اما بار دیگر با زیرکى از زندان گریخت. بحتری در قطعه شعری، این گریز وی را از زندان ستوده است.
در 263ق معتمد عباسى (حک 256-279ق) به وی پیشنهاد کرد که وزارت او را برعهده گیرد و چون وی از پذیرفتن این مقام سرباز زد، او را به تعلیم فرزندش مفوّض گماشت و ریاست چند دیوان را به او واگذاشت. با اینهمه در 269ق هنگام سفر معتمد به مصر ابراهیم چندی وزارت او را عهدهدار گردید و از آن پس معتمد همواره از او به عنوان وزیری لایق یاد مىکرد.
پس از درگذشت معتمد وی که واپسین ماههای عمر را مىگذرانید، ریاست دیوان ضیاع را در حکومت معتضد (279-289ق) به عهده داشت.
زندگى ادبى و سیاسى
زندگى ادبى و سیاسى ابراهیم بن مدبر مانند زندگى اکثر ممدوحان بزرگ آن روزگار به هم آمیخته است. وی از سویى در مقام یکى از بزرگترین کارگزاران دستگاه خلافت، آنقدر شهرت و اعتبار یافته بود که ستایش و یا هجای شاعران را نسبت به خویش برانگیزد، چنانکه به گفته صفدی در روزگار وی شاعری نبوده است که وی را مدح نگفته باشد. در این میان دو تن از بزرگترین شاعران همروزگار وی، بحتری و ابن رومى، هم وی را ستوده و هم هجو گفتهاند. صفدی ابوهفان را نیز در شمار ستایشگران وی نهاده است. همین نفوذ سیاسى وی موجب شده است که قسطا بن لوقای بعلبکى، طبیب و فیلسوف همروزگارش یکى از کتابهای خود در علم پزشکى را برای وی بفرستد و نیز کتابى دیگر را با عنوان الفصد در 91 باب، برای او تألیف کند.
سرودن شعر
ابراهیم خود نیز به عنوان شاعر و ادیبى که در نظم و نثر چیرهدست بوده، به سرودن شعر و روایت ادب پرداخته است. وی با برخى از شاعران و دانشمندان همروزگارش، از جمله محمد بن صالح و جاحظ و ابوالعیناءِ اخباری دوستى و همنشینى داشته است. شیفتگى وی به جاحظ سبب شده است که نثرش از جاحظ تأثیر پذیرد. اما علت دشمنى وی نسبت به ابو تمام روشن نیست.
در این میان دلباختگى وی به عریب که از فرزندان جعفر بن یحیى برمکى بود، درخور توجه است. اگرچه، در منابع ما، به روابط عاشقانه آن دو اشارات فراوان رفته است، حتى گفتهاند زمانى که وی به زندان متوکل افتاده بود، عریب، از سامره برای او نامه مىنگاشت و نزد خلیفه شفاعت مىکرد تا شاید آزاد گردد، با اینهمه به نظر مىرسد که شیفتگى ابراهیم به عریب که 14 سال نیز از وی مسنتر بود، بیشتر به دلیل فضل و ادب و هنر آن زن بوده است. به همین سبب، این دوستى تا روزگار پیری آن دو نیز پایدار ماند. داستانى هم که تنوخى درباره آن دو در کهنسالى نقل مىکند، بیشتر بر دوستى دیرینه دلالت دارد تا بر عشق. زندگى آن دو چندان با یکدیگر در آمیخته که تذکره نویسان نتوانستهاند بىاشاره به زندگى یکى از آنان، از دیگری یاد کنند. راست است که ابراهیم با دیگر زنان آوازهخوان نیز روابطى عاشقانه داشته، اما گویا پیوند وی با عریب فراتر از عشق به زنى آوازهخوان بوده است.
ابراهیم شعر اندک سروده و اغلب آنها در مدح و هجاست. برخى از آنها در مآخذ موجود برجای مانده است. وی بیشتر مدایح خود را تقدیم متوکل کرده است. او بر آن بود که شعر دونان را برمىکشد و بزرگان را فرو مىنهد. عنایت وی به شعر و شاعری، لاجرم موجب مىشد میان او و ادیبان و شاعران زمان نیز پیوندهای استوار برقرار گردد. ابراهیم ظاهراً از على بن جهم و ابن سکیت روایت کرده و على اخفش، ابوبکر صولى، میمون بن هارون، ابن مهرویه و ابن قدامه اخبار و اشعار او را روایت کردهاند.
آثار
تنها اثری که علاوه بر شعر، از ابن مدبر به جای مانده:
1- الرساله العذراء فى موازین البلاغه و ادوات الکتابه،
است که اولین بار ضمن رسائل البلغاء (قاهره، 1331ق/1913م) و بار دیگر با مقدمهای به زبان فرانسوی به کوشش زکى مبارک (قاهره، 1350ق/1931م) به چاپ رسیده است.
در انتساب این اثر به ابراهیم باید اندکى تردید کرد. چه، در هیچیک از مآخذ، چنین کتابى به او نسبت داده نشده است. ثانیاً با توجه به مقدمه «الرّساله العذراء»، مؤلف آن را در پاسخ رساله ادیبانه یکى از دانشمندان معاصر خویش نوشته که نظر به شهرت ابن مدبر، قاعدتاً نمىبایست مجهول بماند. اما اگر این انتساب را درست بدانیم، ابراهیم بن مدبر نخستین کسى است که کتابى مستقل بر زمینه نثر فنى و اصول و ضوابط آن تألیف کرده است. [۱].
پانویس
- ↑ لسانىفشارکى، محمدعلى، ج4، ص594-593
منابع مقاله
لسانىفشارکى، محمدعلى، دائرهالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.