ابن عنین، محمد بن نصرالله

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ابن‌ عنين‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدين‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسين‌ بن‌ عنين‌

ابن‌ عنين‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدين‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسين‌ بن عنین
NUR00000.jpg
نام کاملمحمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسين‌؛
نام‌های دیگرابن‌ عنين‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدين‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسين‌ بن عنین؛‌
لقبشرف‌الدين‌؛
تخلصابن‌ عنين‌؛
نسبانصاری؛
نام پدرنصرالله‌ بن‌ حسين‌ بن عنین؛
ولادت549ق‌؛
محل تولددمشق؛، شام(سوریه)؛
محل زندگیشام، مصر، عراق‌، خراسان‌، آذربايجان‌، خوارزم‌، ماوراءالنهر، هند و يمن‌؛
رحلت630ق‌؛
مدفندمشق(محل وفات)؛
طول عمر81؛
خویشاوندان
دیناسلام؛
مذهبشافعی؛
پیشهشاعر، سفیر، وزیر؛
منصبسفارت، وزارت؛
اطلاعات علمی
درجه علمیشاعر؛
اساتیدابن‌ عساکر، ابوالثناء محمود بن‌ ارسلان‌ شيزری، قطب‌الدين‌ نيشابوری، کمال‌الدين‌ شهرزوری، منوچهر بن‌ ترکانشاه، فخر رازی، کمال‌الدين‌ شهرزوری؛
معاصرینياقوت، نورالدين‌ محمود بن‌ زنگى‌، صلاح‌الدين‌ ايوبى‌، ابن‌ مطران‌، سيف‌الاسلام‌ طغتکين‌، عثمان‌ بن‌ صلاح‌الدين‌، الملک‌ العادل‌، الملک‌ المعظم‌، ابن خلکان، الملک‌ الناصر، الملک‌ الاشرف، امير بدرالدين‌ مودود، صفى‌الدين‌ ابن‌ قابض‌، ابوالفضل‌ يحيى‌‌، جمال‌الدين‌ محمد بن‌ ابى‌ الفضل‌ دَولَعى‌، قاضى‌ فاضل، جمال‌الدين‌ عبدالرحيم‌ بن‌ على‌ بن‌ شيث‌، قاضى‌ ابن‌ ابى‌ عصرون‌، حرستانى، قاضى‌ شرف‌الدين‌، رشيد نابلسى‌، ابن‌ سائق‌، ابن‌ قلانسى‌، سبط ابن‌ جوزی؛‌
برخی آثار1. دیوان، 2. تاريخ‌ العزيزی؛

معرفی اجمالی

اِبْن‌ِ عُنَيْن‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدين‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسين‌ بن‌ عُنين‌ (549 -630ق‌/1154-1233م‌)، شاعِر هجوسرای دمشقى‌.


نسب

نياکان‌ وی از انصار بودند که‌ از مدينه‌ به‌ کوفه‌ کوچ‌ کردند و در محلى‌ موسوم‌ به‌ مسجد بنى‌ نجار ساکن‌ شدند، اما خود وی در دمشق‌ زاده‌ شد.

ياقوت‌ که‌ از هم‌روزگاران‌ اوست‌، شرح‌ مفصلى‌ درباره وی نوشته‌ است‌.


تحصیلات

وی در زادگاهش‌ از محضر ابن‌ عساکر بهره‌ گرفت‌ و نحو و لغت‌ را از ابوالثناء محمود بن‌ ارسلان‌ (رسلان‌) شيزری آموخت‌. همچنين‌ نزد قطب‌الدين‌ نيشابوری که‌ در آن‌ زمان‌ رياست‌ شافعيه‌ را به‌ عهده‌ داشت‌ و در جامع‌ اموی دمشق‌ مجلس‌ تشکيل‌ مى‌داد و نيز کمال‌الدين‌ شهرزوری قاضى‌ القضاه دمشق‌ اندکى‌ فقه‌ آموخت‌. در بغداد از محضر منوچهر بن‌ ترکانشاه‌، راوی مقامات‌ حريری، بهره‌مند شد.


شاعری

وی در نقد شعر چيره‌دست‌ گرديد و بر کتاب‌ الجمهره ابن‌ دُريد احاطه‌ يافت‌ و سپس‌ آن‌ را مختصر ساخت‌.

در 565ق‌، هنگامى‌ که‌ 16 ساله‌ بود، سرودن‌شعر را آغازکرد. آغاز شاعری وی مصادف‌ بود با روزگار حکومت‌ نورالدين‌ محمود بن‌ زنگى‌ که‌ چندان‌ عنايتى‌ به‌ شعر و ادب‌ نداشت‌. زيرا وی مردی پرهيزگار بود و مجالست‌ با شاعران‌ را زيبنده خويش‌ نمى‌يافت‌ و يا شايد به‌ دليل‌ ترک‌ زبان‌ بودن‌ قادر به‌ درک‌ ظرايف‌ و زيبايي‌های شعر نبود و شاعران‌ هم‌روزگار وی، در سروده‌های خويش‌ به‌ اين‌ دو نکته‌ اشاره‌ کرده‌اند.

از اين‌ روی شاعر جوان‌ که‌ گويى‌ از خير اميران‌ و بزرگان‌ مأيوس‌ شده‌ بود، به‌ انواعى‌ از شعر از جمله‌ لغز روی آورد که‌ بيشتر به‌ سرگرمى‌ و اقناع‌ شخصى‌ نزديک‌ بود و گويا در اين‌ روزگار بيشتر سرگرمى‌ وی، شرکت‌ در مجالس‌ ادبى‌ و همنشينى‌ با شاعران‌ بود.

اندکى‌ بعد، کار او به‌ هجوسرايى‌ و مجون‌ کشيد و با بى‌پروايى‌، زبان‌ به‌ طعن‌ و استهزای هم‌روزگاران‌ خويش‌ گشود. وی در قصيده‌ای 500 بيتى‌ که‌ آن‌ را «مقراض‌ الاعراض‌» ناميد؛ همه اعيان‌ و اشراف‌ هم‌روزگار خويش‌ را هجو کرد و هيچ‌ يک‌ از آنان‌ را فرونگذاشت‌. از اين‌ قصيده‌ 52 بيت‌ اکنون‌ در ديوان‌ وی برجای مانده‌ است‌.

در 570ق‌/1174م‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ بر دمشق‌ مسلط شد و با آنکه‌ با شاعران‌ و اديبان‌ بر سر مهر بود، روشن‌ نيست‌ از چه‌ روی ابن‌ عنين‌ برای نزديک‌ شدن‌ به‌ وی کوششى‌ نکرد و به‌ جای آن‌ با بى‌پروايى‌، خود او و رجال‌ حکومتش‌ را هجو کرد.


تبعید، سفرها

ابن‌ مطران‌ طبيب‌ که‌ از نزديکان‌ صلاح‌الدين‌ بود، نزد وی به‌ سعايت‌ برخاست‌ و موجبات‌ تبعيد او را از دمشق‌ فراهم‌ آورد، اما ابن‌ عنين‌ اقدام‌ او را بى‌پاسخ‌ نگذاشت‌ و در شعری گزنده‌ و نيش‌دار به‌ سختى‌ او را هجو کرد.

پس‌ از آن‌، نزديک‌ به‌ 20 سال‌ از عمر خود را در سرزمين‌های گوناگون‌ از جمله‌ عراق‌، خراسان‌، آذربايجان‌، خوارزم‌، ماوراءالنهر، هند و يمن‌ گذراند.

در خوارزم‌ و ری به‌ مجلس‌ درس‌ فخر رازی راه‌ يافت‌ و به‌ وی ارادتى‌ ويژه‌ يافت‌ و بارها در سروده‌های خويش‌ او را ستود.

در اين‌ مدت‌ کوشيد تا با ستايش‌ برخى‌ حکام‌ به‌ مال‌ و ثروت‌ دست‌ يابد، اما گويا در اين‌ امر چندان‌ موفق‌ نشد و به‌ هر جا که‌ سفر مى‌کرد از هجو و ريشخند فرمانروايان‌ و اشراف‌ دست‌ نمى‌کشيد.

سرانجام‌ به‌ يمن‌ رفت‌ و چندی بين‌ مصر و يمن‌ به‌ تجارت‌ مشغول‌ بود و در مجالس‌ ادبى‌ شاعران‌ و اديبان‌ مصر شرکت‌ جست‌ و ميان‌ آنان‌ به‌ «شاعر شام‌» شهرت‌ يافت‌.

در يمن‌ سيف‌الاسلام‌ طغتکين‌ برادر صلاح‌ الدين‌ ايوبى‌ را مدح‌ گفت‌ و از اين‌ راه‌ ثروتى‌ به‌ دست‌ آورد، اما آرزوی بازگشت‌ به‌ دمشق‌ که‌ از هر جای ديگری دوست‌تر مى‌داشت، هيچ‌ گاه‌ در وی خاموش‌ نشد و قصايد بسياری در بيان‌ اين‌ آرزو سرود، چنانکه‌ اکنون‌ بخشى‌ از ديوان‌ او را همين‌ قصيده‌ها که‌ با زيبايى‌ و ظرافت‌ بسيار سروده‌ شده‌ است‌، تشکيل‌ مى‌دهد.

ظاهراً عصبيت‌ عربى‌ او نيز بر اين‌ شوق‌ بازگشت‌ مى‌افزود. با اين‌ حال‌ وی هرگز ناخشنودی خويش‌ را از زمامداران‌ دمشق‌ پنهان‌ نساخت‌.

در 597ق‌، پس‌ از مرگ‌ عثمان‌ بن‌ صلاح‌الدين‌ (595 ق‌) و تسلط الملک‌ العادل‌ بر سراسر شام‌ و مصر، در قصيده‌ای از وی خواست‌ تا اجازه‌ دهد که‌ به‌ دمشق‌ بازگردد، الملک‌ العادل‌ اجازه‌ داد و او با غروری تمام‌ که‌ از شعرش‌ پيداست‌ به‌ دمشق‌ وارد شد، اما پس‌ از چندی به‌ هجو ملک‌ پرداخت‌.


مناصب

با تسلط الملک‌ المعظم‌ بر دمشق‌ دوره طلايى‌ زندگى‌ او آغاز شد: در شمار نزديکان‌ و همنشينان‌ ملک‌ درآمد و با هزليّات‌ خويش‌ مجالس‌ وی را گرمى‌ بخشيد و نزد وی از اعتبار بسيار برخوردار شد.

در 623ق‌ از سوی وی به‌ سفارت‌ تعيين‌ شد و در همين‌ سفر در شهر اربل‌ با ابن‌ خلکان‌ ديدار کرد.

در اواخر حکومت‌ الملک‌ المعظم‌ به‌ وزارت‌ رسيد و تا پايان‌ حکومت‌ فرزند او الملک‌ الناصر بر اين‌ مقام‌ باقى‌ بود. با آغاز حکومت‌ الملک‌ الاشرف‌ بر دمشق‌ در 626ق‌، از مقام‌ خود برکنار شد و 4 سال‌ پس‌ از آن‌ در 81 سالگى‌ در دمشق‌ درگذشت‌.


هجوسرايى‌ و هزل‌ گويى‌

مهم‌ترين‌ ويژگى‌ ابن‌ عنين‌ هجوسرايى‌ و هزل‌ گويى‌ و کثرت‌ اينگونه‌ اشعار نسبت‌ به‌ مضامين‌ ديگر، در ديوان‌ اوست‌، اما به‌ گمان‌ ما در پس‌ اين‌ زبان‌ گزنده‌ و اين‌ چهره شوخ شخصيت‌ ديگری پنهان‌ است‌ که‌ بايد از خلال‌ سروده‌های وی بيرون‌ کشيد.

ستايش‌ها و هجوهای او هيچ‌ يک‌ بى‌سبب‌ و از سر تفنن‌ و يا صرفاً برای به‌ دست‌ آوردن‌ مال‌ و جاه‌ نبوده‌ است‌.

وی به‌ ندرت‌ زبان‌ به‌ هجو و ريشخند مردم‌ عادی گشود، بلکه‌ آماج‌ زبان‌ زهرآگين‌ وی همواره‌ اشراف‌ و صاحبان‌ قدرت‌ بودند که‌ از جمله آنانند: امير بدرالدين‌ مودود شحنه دمشق‌، صفى‌الدين‌ ابن‌ قابض‌، از رجال‌ حکومت‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى، ابوالفضل‌ يحيى‌ قاضى‌ القضات‌ دمشق‌، جمال‌الدين‌ محمد بن‌ ابى‌ الفضل‌ دَولَعى‌ خطيب‌ دمشق، قاضى‌ فاضل، جمال‌الدين‌ عبدالرحيم‌ بن‌ على‌ بن‌ شيث‌ وزير الملک‌ المعظم، قاضى‌ ابن‌ ابى‌ عصرون‌، نايب‌ وی حرستانى و قاضى‌ شرف‌الدين‌.

وی در کار هجو و ريشخند چندان‌ بى‌پروا بود که‌ حرمت‌ الملک‌ المعظم‌ را نيز که‌ وی را بسيار گرامى‌ مى‌داشت‌، رعايت‌ نمى‌کرد.

از فساد حاکم‌ بر خانواده‌های اشراف‌ سخت‌ انتقاد مى‌کرد و خليفه بغداد را در آن‌ شريک‌ مى‌دانست‌.

الملک‌ العادل‌ را شمشير روزی بُر و صاحبان‌ قدرت‌ را باری سنگين‌ بر دوش‌ مردم‌ مى‌ديد.

دو صفت‌ عدل‌ و انصاف‌ در نظر وی ستودنى‌ بود و رجال‌ و کارگزاران‌ حکومت‌ را از اينکه‌ از اين‌ دو صفت‌ عاريند، تحقير مى‌کرد.

ستايش‌ بسيار وی از فخر رازی به‌ دليل‌ دانش‌ و معرفت‌ او بود، اما با فقيهان‌ و رجال‌ دين‌ ميانه خوشى‌ نداشت‌ و همواره‌ آنان‌ را به‌ استهزا مى‌گرفت، چنانکه‌ يکى‌ از سرگرمي‌های وی آن‌ بود که‌ به‌ جامع‌ دمشق‌ رود و در رواق‌های آن‌ به‌ گردش‌ بپردازد و در مجالس‌ درس‌ و وعظ نکته‌ای برای هزل‌ و بذله‌گويي‌های خويش‌ بيابد. احتمالاً به‌ همين‌ سبب‌ است‌ که‌ ياقوت‌ درباره وی گويد «يُحّل‌ بالصلوه».

گرچه‌ وی به‌ بد دينى‌ متهم‌ شد، اما همو فخر رازی را به‌ دليل‌ دفاع‌ عالمانه‌اش‌ از دين‌ ستود.

وی برخى‌ از اهل‌ دانش‌ و ادب‌ را نيز هجو کرد که‌ رشيد نابلسى‌ شاعر، ابن‌ سائق‌، ابن‌ قلانسى‌ و سبط ابن‌ جوزی از آن‌ جمله‌اند. بى‌سبب‌ نيست‌ که‌ سبط ابن‌ جوزی، او را بد زبان‌، فاسق‌ و هرزه‌ خوانده‌ است‌.

طرفه‌ آنکه‌ در ميان‌ کسانى‌ که‌ هجو شده‌اند، برخى‌ از استادان‌ او و از آن‌ جمله‌ کمال‌الدين‌ شهرزوری و نيز پدر خودش‌ به‌ چشم‌ مى‌خورند.

اين‌ رفتار و نيز ميل‌ به‌ باده‌نوشى و فرو نهادن‌ فريضه دينى‌، موجب‌ گرديد که‌ وی به‌ بد دينى‌ و کفر متهم‌ شود، چنانکه‌ سبط ابن‌ جوزی همنشينى‌ با ابن‌ عنين‌ را يکى‌ از گناهان‌ بزرگ‌ الملک‌ المعظم‌ شمرده‌ است‌ و گويد: آنگاه‌ که‌ ابن‌ عنين‌ مدتى‌ گوشه‌نشينى‌ اختيار کرد و به‌ عبادت‌ مشغول‌ شد، رفتار وی را به‌ جد نگرفتند و الملک‌ المعظم‌ با ارسال‌ اسباب‌ لهو و لعب‌ پيام‌ داده‌ که‌ با آنها به‌ عبادت‌ پردازد.

با اين‌ حال‌ وی پس‌ از آنکه‌ بر مسند وزارت‌ تکيه‌ زد، درستکاری و صداقت‌ خويش‌ را نشان‌ داد و منابعى‌ که‌ به‌ بد دينى‌ او اشاره‌ کرده‌اند، اين‌ نکته‌ را از ياد نبرده‌اند. خود وی نيز مدّعى‌ درست‌ کرداری و راستى‌ خويش‌ بود و تبعيد از دمشق‌ را نتيجه راستى‌ و درستى‌ که‌ به‌ گفته خود، تنها گناهش‌ بود، مى‌دانست‌.

شرف‌الدين‌ در سروده‌های هجوآميز خويش‌ رو به‌ سوی مردم‌ عادی داشت‌. اقبال‌ مردم‌ و ستايش‌ بسيار از شعر او از همين‌ جا سرچشمه‌ مى‌گرفت‌، چنانکه‌ قطعه‌هايى‌ از شعر او را برخى‌ از مردم‌ گردآورده‌ بودند. استفاده‌ از واژه‌های عاميانه‌ در اين‌ سروده‌ها نيز گرايش‌ او را به‌ عامه مردم‌ تأييد مى‌کند. برخى‌ از سروده‌های وی يادآور زجل‌های شاعران‌ سده‌های بعدی است‌.

شايد بتوان‌ با تحليل‌ و بررسى‌ اشعار وی تصوير روشنى‌ از جامعه اشرافى‌ دمشق‌ در روزگار وی به‌ دست‌ داد.


وفات

در 81 سالگى‌ در دمشق‌ درگذشت‌.


آثار

علاوه‌ بر

1- ديوان‌ ابن‌ عنين‌،

که‌ در دمشق‌ (1365ق‌/1946م‌) به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌، دو کتاب‌ نيز به‌ وی نسبت‌ داده‌اند که‌ عبارتند از:

2- تاريخ‌ العزيزی،

در سيره الملک‌ العزيز که‌ ظاهراً برای طغتکين‌ بن‌ ايوب‌ که‌ در آن‌ زمان‌ فرمانروای يمن‌ بود، تأليف‌ کرده‌ است‌.

3- مختصر الجمهره لابن‌ دريد،

در لغت‌ که‌ نشانه چيره‌دستى‌ وی در لغت‌ بوده‌ است‌[۱]. ‌

پانویس

  1. سيدی،‌ محمد؛ صفری نادری، حسن، ج4، ص347- 345


منابع مقاله

سيدی،‌ محمد؛ صفری نادری، حسن، دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.


وابسته‌ها