خرگوشی، عبدالملک بن محمد

ابوسعد عبدالملك بن ابى عثمان محمد بن ابراهیم خرگوشى نیشابورى، مشهور بهابوسعد زاهد وابوسعد واعظ از علماء و صوفیان و نویسندگان شافعی مذهب مشهور در قرن چهارم، مؤسس اولین بیمارستان عمومی در نیشابور 

خرگوشی، عبدالملک بن محمد
نام خرگوشی، عبدالملک بن محمد
نام‎های دیگر ن‍ی‍ش‍اب‍وری‌، ع‍ب‍دال‍م‍ل‍ک‌ ب‍ن‌ م‍ح‍م‍د

عبدالملک بن أبى عثمان خرکوشى نیشابورى

خ‍رگ‍وش‍ی‌، اب‍وس‍ع‍د ع‍ب‍دال‍م‍ل‍ک‌

خ‍رک‍وش‍ی‌، ع‍ب‍دال‍م‍ل‍ک‌ ب‍ن‌ م‍ح‍م‍د

خ‍رگ‍وش‍ی‌، اب‍و س‍ع‍ی‍د

واع‍ظ خ‍رگ‍وش‍ی‌، اب‍و س‍ع‍د ع‍ب‍دال‍م‍ل‍ک‌

نیشابوری، ابوسعد زاهد

نیشابوری، ابوسعد واعظ

نام پدر ابوعثمان محمد
متولد پیش از 321
محل تولد  کوی یا محله خرگوش در نیشابور قدیم 
رحلت 407 ق
اساتید پدرش (ابوعثمان محمد)،
برخی آثار تهذیب الأسرار فی أصول التصوف؛ مع ملحق بألفاظ الصوفیة المتداولة فی الکتاب و السنة

مناحل الشفا و مناهل الصفا بتحقیق كتاب شرف المصطفی صلی‌الله‌علیه‌وسلم

شرف النبی (ترجمه شرف المصطفی)

کد مؤلف AUTHORCODE00798AUTHORCODE

ولادت

خرگوشی یکى از عالمانی است که شناخت اندکی نسبت به او وجود دارد، تاریخ تولدش معلوم نیست، اما می‌توان حدس زد که پیش از سال ۳۲۱ هجری بوده باشد. 

وی از علماى متصوّف قرن چهارم می‌باشد که هم ارشاد و وعظ و تذکیر مى‌کرد و هم تدریس و تألیف. و در نیشابور آن عهد، که بعد از بغداد از مهمترین مراکز فرهنگ اسلامى بود و در مدارس و مساجد و خانقاه‌هایش صدها محدّث و فقیه و ادیب و صوفى به تدریس و تألیف اشتغال داشتند، از نامیان به شمار مى‌رفت.

 کنیه‌اش بنا بر ضبط منابع اوّلیه اخبارش و نیز اکثر نسخ خطّى آثارش "ابوسعد" است نه "ابوسعید" و نسبتش به کوى "خرگوش" است که کویى بزرگ بوده است در نیشابور، و خانه و خانقاه ابوسعد در آنجا بوده است.

ابن القیسرانى "خرگوش" را قریه‌اى شمرده است در خراسان (الانساب المتفقه، لیدن 1865، ص48). ولى در منابع دیگر ذکرى از قریه‌اى بدین نام نیست. سمعانى پس از نقل قول ابن القیسرانى اظهار شک مى‌کند که آیا ابوسعد بدان کوى منسوب است یا آن کوى که خانقاه و قبر ابوسعد نیز در آنجاست منسوب به ابوسعد است. و از دیگر علماى منسوب بدان کوى یکى ابوالفتوح عبداللّه بن على خرگوشى (544-466) است و دیگر عثمان خرگوشى (متوفى 416) از معاصران ابوسعد که واعظى بوده است از مقرّبان محمود غزنوى و مؤلّف کتابى در وعظ که ابن الجوزى آن را از "ابرد الاشیاء" توصیف کرده است. و اما محمد بن عبیداللّه خرگوشى و فرزندش ابوالحسین عبیداللّه بن محمد (متوفّى 390) و نوه‌اش ابوالفرج محمد بن عبیداللّه بن محمد (متوفّى 422) که همگى معروفند به "خرگوشی" از مردم شیراز بوده‌اند و نسبتشان به یکى از اجدادشان است مسمّى یا ملقّب به "خرگوش".عنوان "زاهد" که ابوسعد بدان متّصف بوده است به بعض پارسایان (که برخى‌شان از متصوّفه و عرفا بوده‌اند)، بالأخص در قرون سوم و چهارم، اطلاق مى‌شده است.

پدرش ابوعثمان محمد نیز از زاهدان و عالمان نیشابور بوده است، و حاکم نیشابورى از ابوسعد به عبارت "الزّاهد بن الزّاهد" یاد مى‌کند. و او از مشایخ روایت ابوسعد بوده است"حدث عن ابیه".ابوسعد در شرف النّبى حدیثى از پدرش نقل مى‌کند: "اخبرنا ابى رحمه‌اللّه تعالى قال اخبرنا ابوعلى محمد بن عبدالوهاب امام عصره... ". و این امام ابوعلى محمد بن عبدالوهّاب که ابوعثمان از او روایت کرده است از علما و صوفیّه نامى نیشابور بوده است و به سال 328 درگذشته است. ظاهرا او همان " ابوعثمان محمد بن ابراهیم " مذکور در تاریخ نیشابور است از مشایخ حاکم که درباره او مى‌نویسد: "و کان من الصوفیّة العبّاد" تاریخ نیشابور، 103. کلمه "بن" در بین "ابراهیم" و "ابوعثمان" که در نسخه چاپى (و نیز نسخه خطى، نک: ط عکسىق 49 ب) تاریخ نیشابور دیده مى‌شود زائد به نظر مى‌رسد. مگر اینکه مضاف الیه "ابن" (نام جدّ او) از قلم افتاده باشد..تاریخ تولّد ابوسعد بر ما معلوم نیست، ولى نباید پیش از 321 بوده باشد که سال تولّد حاکم نیشابورى است که بزرگتر از ابوسعد بوده است.

تحصیلات

ابوسعد از آغاز جوانى به تحصیل علوم پرداخت و در نیشابور آن عهد، که "دار السّنة و العوالى" مى‌خواندندش و مجمع اکابر فقها و محدّثین و صوفیّه بود، نزد عالمانى علم آموخت و از محدّثان بسیارى سماع حدیث کرد.پس از چندى به حلقه مصاحبت زهّاد و صوفیان درآمد و طریق تزهّد گزید.

مسافرتها

در سالهاى دهه 370 به قصد حج نیشابور را ترک گفت و سالها مجاور بیت‌اللّه شد.به عراق و شام و فلسطین و مصر نیز سفر کرد. ابراهیم بن محمد الصّریفینى (متوفّى 641) در المنتخب من کتاب السّیاق لتاریخ نیشابور، اشاره به سفر ابوسعد به منطقه جبال هم کرده است، ولى نه در متن نسخه موجود کتاب السّیاق، ذکرى از جبال هست و نه در آثار موجود ابوسعد روایتى منقول از شیوخ جبال یافت مى‌شود. و در همه جا از محدّثان و عالمان سماع حدیث مى‌کرد.

اساتید

در مکّه از کسانى چون ابوعمر محمد بن سهل البستى و ابواسحاق ابراهیم بن محمد الدّینورى و ابوالفضل جعفر بن الفضل (ابن حنزابه، متوفّى 391) و ابوجعفر امام و قاضى مکّه و اسحاق بن زروان بن قهزاد الفقیه و ابوبکر محمد بن هارون الاصبهانى و ابوعبداللّه الحسین بن محمد الزّاهد و ابوالحسن على بن عمر بن موسى و ابوالحسن على بن عبداللّه بن جهضم احادیثى شنیده و روایت کرده است، و در مدینه از الشّریف ابومحمد عبداللّه بن یحیى بن طاهر الحسینى و ابوذر عمّار بن محمد البغدادى و ابوالحسین یحیى بن الحسین المطلبى. در بغداد در مجلس املاء محدّث معروف ابوالحسن على بن عمر الدّار قطنى (385-306) شرکت کرده است و هم در بغداد به هنگام مراجعت از حج ابوالقاسم التّنوخى (447-355) از جمله کسانى بوده است که از او سماع حدیث کرده است.

در شام (صیدا) از ابوالحسین محمد بن احمد بن جمیع الغسّانى و در فلسطین از ابومحمد بکر بن محمد العابد الطبرانى و ابوالفتح محمد بن ابراهیم بن محمد بن یزید الطّرسوسى احادیثى شنیده و روایت کرده است، و در مصر از ابومحمد عبداللّه بن عبدالرحمن الازدى و ابوسعید على بن الحسن بن عمر الغافقى الاسکندرانى و ابوالحسن على بن محمد بن اسحاق الحلبى القاضى و ابوالقاسم عمر بن ابراهیم بن یحیى البصرى و ابوالحسن محمد بن احمد بن عباس الاخمیمى و ابوطلحه المالکى و ابوالقاسم الفارسى الحافظ و ابوالوفاء تمام بن عبداللّه الصّقلى.این سفر ابوسعد همچنان که سمعانى گفته است "سمع بالعراق بعد السبعین و الثلاثمائة". مأخذ کلام سمعانى ظاهرا روایت حاکم بوده است که آن را با همان عبارت ابن عساکر نیز به اسناد خود از حاکم روایت کرده است در تبیین کذب المفترى 234، ولى در نسخه چاپى التّبیین کلمه "السبعین" در عبارت فوق "التسعین" ضبط شده است. اما باید در دهه 370 اتفاق افتاده باشد. و مؤیّد این قول آنکه ابوسعد در سنه 376 در مکّه از ابوعمر بستى سماع حدیث کرده بوده است و چون وفات دارقطنى در پنجشنبه هفتم ذو القعده سال 385 اتفاق افتاده است، اقامت ابوسعد در بغداد باید در سالهاى قبل از 385 بوده باشد نه بعد از آن.در منابع اشاره‌اى به طول اقامت ابوسعد در حجازنشده، ولى مى‌توان گمان برد که ابوسعد سه دهه اخیر قرن چهارم را در حجاز گذرانیده بوده باشد.

فعالیتها

خرگوشی پس از بازگشت به نیشابور به ارشاد و تذکار و تدریس و تألیف مشغول شد. برایش مجلس املاء منعقد کردند که سالها برقرار بود. و جز اینها اهتمام به خدمت خلق نمود و بناهاى خیریه‌اى ساخت از خانقاه و بیمارستان و مدرسه. و در آن بیمارستان جمعى از اصحابش را به پرستارى بیماران گماشت. و در سال 401 که در نیشابور قحطی سختى افتاد و تعداد زیادی تلف شدند، ابوسعد، خدمات زیادی از قبیل تیمار بیماران و نقلشان به بیمارستان و تکفین و تدفین مردگان انجام داد.مدرسه ابوسعد در همان کوى خرگوش بوده و کتابخانه‌اى هم داشته است. در این مدرسه چندى حافظ ابوحازم عمر بن احمد عبدوى نیشابورى (متوفّى 417) مجلس املاء داشته است که پس از فوتش حافظ ابن منجویه (ابوبکر احمد بن على متوفّی 428) بر جایش نشست و سالها در آنجا به تدریس پرداخت. و براى ترجمه ابوحازم عبدوى و از دیگر استادان آن مدرسه که ذکرشان در منابع ما هست یکى جاجرمى است و دیگر ابوالمظفّر شهفور بن طاهر بن محمد اسفراینى (متوفّى 471).جامعه نیشابور قرن چهارم از شافعیّه و حنفیّه و گروه قلیلى از کرّامیّه و ظاهریّه و شیعه تشکیل مى‌شد و عصبیّت و عداوت مذهبى هم بین اصحاب مذاهب برقرار بود. ابوسعد از جماعت شافعیّه بود.و شافعیان گذشته از اختلاف در مذهب فقهى از نظر عقیدتى نیز، به سبب پیروى از مکتب کلامى اشعرى، با حنفیان اختلاف داشتند. و در گسترش عقاید اشعرى علماى شافعی نیشابور سهمى عظیم داشته‌اند.

اعتقادات

ابوسعد اهل کلام نبود، ولى از شافعیان عقیده‌مند به مذهب اشعرى بود و ابن عساکر (متوفّى 571)، در تبیین کذب المفترى فیما نسب الى الامام الاشعرى، نام او را در زمره "اعیان مشاهیر" اتباع امام اشعرى (324-260) آورده است. شافعیان نیشابور به خصوصیتى دیگر نیز ممتاز بودند و آن وجود تصوّف و گرایشهاى صوفیانه بود و ابوسعد خرگوشى متعلّق است به این گروه اخیر یعنى شافعیّه متصوّف. و تصوّفش هم تصوّف متشرّعانه اهل صحو است و از طراز تصوّف امام قشیرى، که از اتّباع سنّت و التزام و شرع دور نمى‌شود. به ابوسعد اقوال صوفیانه و کراماتى هم منتسب است.

وفات

وفات ابوسعد در جمادى الاولى 407 یا آنچنان که خطیب بغدادى از ابوصالح نیشابورى نقل کرده است در 406 و این ابوصالح احمد بن عبدالملک نیشابورى (متوفّى 470) از محدّثان نیشابور بوده است و از مشایخ خطیب بغدادى، قاضى ابوعمر بسطامى (متوفّى 407 یا 408) که از علماء شافعیّه خراسان بوده است و قاضى نیشابور بر او نماز کرد. جسدش را در خانقاهش در کوى خرگوش به خاک سپردند.

وابسته‌ها