ابن بابک، عبدالصمد

ابن بابَک‌، ابوالقاسم عبدالصمد بن منصور بن بابک شاعر عهد دیلمیان (متوفای 410ق‌/1019م‌).

ابن بابک
NUR00000.jpg
نام کاملبابَک‌، ابوالقاسم عبدالصمد بن منصور بن بابک
نام پدرمنصور
رحلت410ق‌
اطلاعات علمی
برخی آثاردیوان ابن بابک


از نام نیایش بابک چنین برمى‌آید که از خاندانى ایرانى بوده است، اما خُضیر، او را عربى پاک‌نژاد از قبیله سلیم که شاخه‌ای از عدنان است پنداشته. چون وی بخشى از هر سال را در بغداد مى‌گذرانید و در آن شهر، منزل و مأوایى داشت‌، برخى به او، نسبت بغدادی داده‌اند.

منابع ما، از این شاعر پرگوی بى‌آرام سرگردان چندان اطلاعى به دست نمى‌دهند. از ثعالبى (متوفای 429ق‌/1038م‌) گرفته تا نویسندگان متأخر، همه به تکرار دو سه روایت کوتاه بى حاصل درباره او اکتفا کرده‌اند، حال آن‌که دیوان بسیار مفصل او، آکنده از آگاهی‌های تاریخى و اجتماعى و ادبى است که مى‌تواند پژوهشگران را سخت مفید افتد. گزارش منابع ما به این خلاصه مى‌شود که او به صاحب بن عباد (متوفای 385ق‌/995م‌) پیوست‌، زمستان‌ها را نزد او، و تابستان‌ها را در موطن خویش (؟) مى‌گذرانید، علاوه بر این‌، به بلاد گوناگون نیز سفر مى‌کرد. روزی در مجلس صاحب، او را به سرقت اشعار ابن نباته (ه م‌) متهم کردند. صاحب او را آزمود و چون به زبردستى او ایمان یافت‌، اتهام‌زننده را سرزنش کرد.

وفات

وی عاقبت در بغداد وفات یافت.

از اشعار او پیداست که زندگیش از برخى حوادث تهى نبوده است‌. مثلاً مى‌دانیم که او هنگام کشمکش‌های دیلمیان با امیران جنوب عراق‌، چندی در کوفه پنهان شد، یا چون از ری به بغداد رفت‌، چندی به زندان شرف‌الدوله افتاد. اما هیچ یک از این ماجراها در منابع ما منعکس نیست‌.

دیوان اشعار

شعر او را همه ستوده‌اند: ثعالبى گوید شعر او گاه، استواری و فصاحت قدما را دارد و گاه، ظرافت نوخاستگان را. نیز ملاحظه مى‌کنیم که نویسندگانى چون جرجانى و راغب، بارها به ابیات او استشهاد کرده‌اند. با این‌همه دیوان او چندان شهرت نیافت و نسخ آن نادر ماند. نخستین مجموعه اشعارش را، او خود تدوین کرد. ثعالبى که در صدد یافتن اشعار ابن بابک بود، آگاه شد که ابونصر سهل بن مرزبان از بغداد، مجموعه اشعار شاعر را از خود او خواسته است و ابن بابک نیز آثار خود را در مجلدی سخت زیبا و به خطى بسیار خوش برای او فرستاده است‌. نمونه‌هایى که ثعالبى در یتیمه از اشعار او داده‌، از همین نسخه استخراج شده است‌. حدود دو قرن و نیم پس از آن‌، ابن خلکان و ذهبى، دیوان را در 3 مجلد دیده‌اند. از آن پس دیگر کسى از دیوان کامل او اطلاعى به دست نداده است تا در زمان حاضر که بروکلمان دو نسخه‌، یکى ناقص و دیگری به ظاهر کامل از آن را معرفى کرده است، اما نسخه‌ای بسیار مفصل (287 برگ‌) و منقح از دیوان او در کتابخانه ملى تهران موجود است که متأسفانه یکى دو برگ از آغاز و بخشى از انجام آن افتاده است‌. این دیوان به شیوه‌ای خاص تنظیم شده است‌، بدین‌گونه که ناسخ (یا خود شاعر؟) قافیه اشعار را بر حسب حروف الفبا منظم کرده و هر حرف را «باب‌» خوانده است (در درون «بابها» دیگر ترتیب الفبایى مرتبه دوم و سوم مراعات نشده‌)، سپس اشعار را بر حسب بحر شعر گردآورده و هر بحر را «فصل‌» خوانده است‌. پیداست که «فصل‌های‌» دیوان‌، بر حسب ساخته‌های شاعر و دشواری قوافى‌، متفاوت است‌؛ مثلاً باب دوم (حرف ب‌) شامل 11 فصل (یا بحر) است که از طویل آغاز شده به متقارب ختم مى‌گردد. حال آنکه باب 4 (حرف ث‌) بیش از 3 فصل (بحرهای وافر، سریع‌، متقارب‌) ندارد. کاتب تا دو سوم کتاب‌، همین شیوه را ادامه داده است‌، اما از آن پس (از حرف سین به بعد) ناگهان ترتیب فصل‌بندی را فرو گذاشته‌، به ذکر قافیه اشعار هر دسته بسنده کرده و این کار را تا پایان قافیه لام که پایان کتاب است‌، ادامه داده است‌. در همین جا با کمال تأسف ملاحظه مى‌کنیم که کاتب نوشته است‌: «این مجموعه اشعاری بود که از آثار استاد عبدالصمد بن بابک یافتم‌». بدین ترتیب در مى‌یابیم‌، علاوه بر چند صفحه‌ای که از آغاز کتاب افتاده (زیرا کتاب از باب 1، فصل 4 آغاز مى‌شود)، کاتب خود دیوان را از روی نسخه‌ای که بخش پایانى آن نابوده شده بوده‌، استنساخ کرده است‌.

ویژگی‌های دیوان

یکى از مزایای کم نظیر این دیوان‌، آن است که در آغاز هر قصیده‌، عنوانى نهاده‌اند که مضمون و هدف شعر را از آغاز آشکار مى‌کند. حال اگر موضوع مدح باشد - که لااقل نُه دهم دیوان مدح است -، نام و لقب ممدوح‌، مناسبت مدیحه و حتى گاه تاریخ سرودن آن ذکر شده است از آن‌جا که این شاعر پرگوی مداح‌جو، از ستایش هیچ خرد و کلانى روی برنمى‌تافت و نیز از آن‌جا که او در یکى از درخشان‌ترین و در عین حال پیچیده‌ترین دوران‌های تاریخ ایران مى‌زیست‌، لاجرم از دیوان او مى‌توان - مانند کتیبه‌ها و سکه‌ها - بهره‌های تاریخى پرارجى به دست آورد.

دیوان ابن بابک مشتمل است بر صدها قصیده‌ در ستایش امیران دیلمى و وزیران و کاتبان و فرماندهان و حکام و اعیان وابسته به دربارهای متعدد آنان در سراسر فارس و عراق‌. بدین‌سان پژوهشگر، با دو مسأله اساسى‌، یکى سیاسى و دیگری زبان‌شناختى مواجه مى‌گردد که به آسانى نمى‌توان پاسخى برای آنها یافت‌.

مسأله سیاسی

ابن بابک خصوصاً در زمانى مى‌زیست که عضدالدوله درگذشته بود و شاهزادگان دیلمى هر یک گوشه‌ای‌از خاک ایران و عراق را گرفته‌، آرزوی شاهنشاهى در سر مى‌پروراندند. هر چه زمان بیشتر مى‌گذشت‌، جدایى و دشمنى میان آنان فزون‌تر مى‌شد و اندک اندک آتش جنگ از آن میان، زبانه مى‌کشید. وزیران و امیران و اعیان هر ناحیه نیز البته از شهریاران خویش پیروی مى‌کردند و به ناچار دامنشان به کشمکش‌های سیاسى آلوده مى‌شد. اما شگفتى کار ابن بابک در آن است که وی همه شاهان و امیران عصر خویش را از بغداد گرفته تا کرمان و گرگان مدح گفته و کمتر در دام جدال‌های سیاسى گرفتار آمده است‌. وی حتى از مدح سلطان محمود که از خاور برآمد و قدرت روز افزون مى‌یافت و کیان پادشاهى دیلمى را تهدید مى‌کرد، چشم نپوشید، فهرست ممدوحان او سخت مفصل است‌. از این میان‌، ذکر شاهان و شاهزادگان شاید سودمند باشد: فخرالدوله شاهنشاه‌، در ری و اصفهان‌،پس از مرگ صاحب‌بن‌عباد؛ شمس‌الدوله پسر فخرالدوله‌، حاکم همدان و قرمیسین. این مدیحه رادر تاریخ 407ق‌/1016م سروده است؛ بهاءالدوله پسر عضدالدوله‌، فارس و عراق‌، 4 قصیده، اما دو قصیده (سوم و چهارم‌) را خود موفق نشد نزد شهریار بخواند؛ شرف‌الدوله پسر عضدالدوله‌، فارس و عراق‌. بنابر عنوان قصیده‌، هنگامى که شاعر از ری به بغداد رفت‌، شرف‌الدوله او را گرفته به زندان انداخت؛ شاهنشاه‌کهف‌الامه[= رکن‌الدوله‌]، ری‌، 395ق؛ ابوکالیجار مرزبان بن ویهان‌، خوزستان؛ امیر ابوالعباس‌، خسرو فیروز بن رکن‌الدوله‌، پس از مرگ صاحب؛ فلک المعالى منوچهر بن شمس‌المعالى‌، گرگان؛ کیا ابومظفر بن کیا ابى العباس‌، نهاوند. قصیده‌ای دیگر در باب وداع و گلایه از او؛ سلطان محمود غزنوی‌، قصیده اول‌، بى‌تاریخ، قصیده دوم به مناسبت فتح خوارزم در 407ق‌/1016م و تنها امیری که شاعر جسارت ورزیده و او را هجا گفته است‌، بدر بن حسنویه (365- 405ق‌/979-1014م‌) است‌. مى‌دانیم که بدر به شیوه‌ای زیرکانه با امیران آل بویه روابطى نیکو برقرار کرده و در بخش بزرگى از جبال‌، دولت نیمه مستقلى تشکیل داده بود. با این‌همه بدر در نظر آل بویه پیوسته شخصیتى مزاحم جلوه مى‌کرد، به همین جهت ابن بابک آن قدر گستاخى یافت که او را مورد انتقاد قرار دهد. در عوض شاعر، فرزند او هلال (400- 405ق‌/ 1010-1014م‌) را به گونه‌ای ستوده است‌: در 2 قصیده، فخرالملک وزیر را مدح گفته و به خلعت گرفتن از هلال اشاره مى‌کند. نکته جالب آن‌که در عناوین قصاید، نام این امیر کرد همه جا هُلَیل آمده نه هلال‌. با توجه به تعداد اندک قصایدی که وی در مدح شاهان و شاهزادگان گفته‌، البته نمى‌توان او را شاعر دربار خواند. در عوض‌، اشعاری که در ستایش وزیران بزرگ و کوچک دیلمى پرداخته‌، سخت فراوان است و در وهله اول مى‌توان او را شاعر صاحب بن عباد نامید، زیرا چنان‌که گذشت وی زمستان‌ها را نزد صاحب مى‌گذراند و اشعاری که در مدح او سروده به 22 قصیده مى‌رسد که 2 تای آنها را در ری و بقیه را در گرگان به او تقدیم کرده است‌. با این‌همه‌، تعداد قصایدی که برای ابوسعد محمد ابن اسماعیل بن فضل سروده‌، بیشتر است و به 27 قصیده بالغ مى‌گردد. از این قصاید چنین برمى‌آید که رابطه شاعر با این وزیر - که در همدان مأمور بود - بیشتر دوستانه بوده است‌، زیرا، یک بار او را در بغداد، یک بار در قزوین پیش از آن‌که وزیر شود و 8 بار در ری مدح کرده است‌. یکى از این مدایح‌، در جشن مهرگان (394ق‌/1004م‌)، به مناسبت وزارت یافتن او، احتمالاً از سوی مجدالدوله دیلمى‌، سروده شده‌است‌. 16 قصیده دیگر که درباره او سروده احتمالاً همه را در همدان تقدیم او کرده و آخرین قصیده تاریخ دار (399ق‌) در جشن مهرگان پرداخته شده است‌. این وزیر عاقبت خانه‌نشین شد و 2 قصیده به همین مناسبت در دیوان ابن بابک آمده است‌. دیگر وزیران نسبتاً معتبری که وی در داخل خاک ایران مدح گفته عبارتند از: ابوالقاسم على بن محمد بن فضل‌، بیشتری در ری و نهاوند، 17 قصیده‌؛ وزیر ابوعلى حمد بن احمد، 11 قصیده همه در گرگان‌؛ وزیر فلک الملک ابوالمعالى در همدان و نهاوند، 8 قصیده که 2 تای آنها را در 406ق ساخته‌؛ ابونصر خرشید ابن یزدانفادار بن مافنه‌، 3 قصیده‌، بدون ذکر محل و تاریخ‌؛ استاد جلیل ابوعلى حسن بن احمد، در ری‌، 9 قصیده که آخرین آنها به تاریخ 396ق است‌، یکى را نیز پس از مصادره اموالش در ری و یکى را در 388ق‌/998م در جشن مهرگان زمانى که ابوعلى از ری به جنگ قابوس ابن وشمگیر رفته و به فریم رسیده بود، ساخت‌؛ اسفهسالار ابونصر احمد بن محمد، 10 قصیده در ری‌، یکى در قرمیسین‌؛ ابوسعد منصور ابن حسن آوی وزیر مجدالدوله‌، 6 قصیده‌، یکى به تاریخ 399ق‌/1009م‌، یکى دیگر هجایى بسیار تند و ناشایست است‌؛ابوالقاسم و ابوالعلاء از خاندان آل حسول (ه م‌)، هر کدام یک قصیده و ابوطاهر از همین خاندان‌، 3 قصیده‌؛ درباره ابوبکر بن رافع که چندی والى نهاوند بود، 14 قصیده در نهاوند و همدان وری سروده است‌، اما بیشتر این قصائد در هجای اوست و آگاهی‌های تاریخى پر بهایى از آنها به دست مى‌آید. بر این فهرست البته مى‌توان ده‌ها نام دیگر نیز افزود. چنان‌که اشاره شد، ابن بابک تابستان‌ها را در بغداد مى‌گذرانید، به همین جهت ممدوحان بغدادی او نیز متعددند. از آن جمله‌اند: ابومحمد الا´وحد وزیر سلطان الدوله و عمادالدین دیلمى‌، یک قصیده‌؛ اما درباره فرزندش ابوالمکارم که فرمانده سپاه بود و عزالجیوش لقب داشت‌، 16 مدیحه ساخته است‌. وصف خانه‌ها و قصرهایى که این امیر مى‌ساخته‌، از نوع اشعار «داریات‌» است که در آن روزگار شهرت یافته بود؛ استاد ابوالحسن‌سعیدبن‌نصر، 14 قصیده‌؛ استاد ابونصریزدانفاداربن‌مرزبان‌، 5 قصیده‌. با این‌همه ملاحظه مى‌شود که او هنوز بسیاری از وزیران بزرگ و مشهور را مدح نگفته است و یا چون نفوذی در دستگاهشان نداشته‌، به مدایح اندکى بسنده کرده است‌. مثلاً ذوالسعادتین ابوغالب وزیر بهاءالدوله و سلطان‌الدوله را تنها 4 قصیده سروده‌، یا درباره ابونصر شاپور بن اردشیر (متوفای 406ق‌) وزیر بهاءالدوله که از بزرگ‌ترین وزیران بغداد بود، تنها 2 قصیده سروده که یکى از آنها هم‌، مدح نیست‌، بلکه گلایه از آن است که چرا یکى از خانه‌های او را در بغداد غصب کرده‌اند. افزون بر اینها وی برخى از بزرگان روزگار خود را در شهرهای دیگر نیز مدح گفته است‌، مثلاً ابوالعباس احمد را در بروجرد. ابومخلد را در موصل، شیخ ابوالحسین بن فادشاه را در اصفهان، قراوش را در کوفه و حتى شیخ ابوالحسن متولى بریدرا در دیلمان، مهذب بدر بن سهلان را در اهواز و سپس در ارجان، مدح گفته‌، اگر چه بسیاری از این مدایح را خود نزد ممدوح نمى‌خوانده‌، بلکه به وسیله‌ای به خدمتشان ارسال مى‌داشته است‌. ممدوح طلبى و پرگویى ابن بابک را جست‌وجوی مختصری که ما در دیوان کرده‌ایم به خوبى باز مى‌نماید: در دیوان 11 قصیده موجود است که به شهادت عناوین آنها در 395ق‌/1005م در ری سروده شده‌اند. تعداد قصایدی را که وی در همین سال ساخته‌، ولى مورخ نیستند، دانسته نیست‌. از میان این قصاید، 4 قصیده را، تنها در نوروز آن سال‌، برای ممدوحان خوانده است‌.

مسأله زبان‌شناختى

موضوع دیگری که در شرح احوال شاعری چون ابن بابک مطرح است‌، چگونگى نفوذ و انتشار زبان و ادبیات عرب‌، در سرزمین ایران است‌. ابن بابک در خلال سده 4ق‌/10م انبوه قصاید خود را در نواحى مرکزی و شرقى ایران سروده و از بزرگانى چون صاحب بن عباد گرفته تا کاتبان و امیران و اعیان گمنام همه را در اشعاری به زبان عربى مدح و هجا گفته‌، اما ظاهراً در هیچ جای این سرزمین گسترده که ساکنانش بى‌گمان به زبان فارسى سخن مى‌گفتند، فهم اشعار عربى او دشوار نبوده است‌. اینک با در نظر گرفتن این حال‌، و با توجه به وجود بزرگانى چون ابن عمید، صاحب‌، حمزه اصفهانى‌، ابن مسکویه‌، ابن سینا،... که در همان روزگار و در همان نواحى مى‌زیستند، و نیز با توجه به صدها شاعری که نامشان را ثعالبى برشمرده‌، و یا با عنایت به حضور بزرگانى چون شریف رضى و مهیار دیلمى در دربار دیلمیان‌، شاید بتوان از چگونگى و کثرت انتشار ادب عربى در ایران تصویر نسبتاً روشنى در ذهن فراهم آورد. بى‌گمان تسلط آل بویه بر بغداد، در ترویج ادب و زبان عربى و حمایت از آن بى‌تأثیر نبوده است‌. اقبال به زبان عربى تا اواسط سده 5ق‌/11م رو به فزونى داشت و مثلاً گرچه نخستین شاهان دیلمى با عربى چندان آشنا نبودند، اما عضدالدوله و عزالدوله و تاج‌الدوله و خسرو بن فیروز خود در شمار شاعران یتیمه‌اند. جالب توجه آن‌که احساسات میهن‌دوستى و توجه عمیق به آیین‌های کهن ایرانى چون جشن‌های نوروز و مهرگان‌، و تقلید از ساسانیان در مراسم تاج‌گذاری و لباس پوشیدن و تناول خوراک و جنگیدن‌...، و یا بر نهادن تبارنامه‌هایى که به پادشاهان ساسانى سر برمى‌کشید، هیچ کدام مانع انتشار این زبان نشد، بلکه همه به قالب زبان عربى درآمد و به قصاید ابن بابک و هم عصران او راه یافت‌. نکته جالب توجه دیگری که لازم است مورد بررسى قرار گیرد، آن است که درست در همین روزگاران‌، نثر پارسى‌، بیشتر در خراسان و اندکى در غرب ایران‌، رو به شکوفایى نهاد. خراسان در این زمینه سهم عظیمى دارد، اما غرب ایران را نیز نباید فراموش کرد. چه در اصفهان و در خدمت علاءالدوله کاکوی بود که‌، ابن سینا به نگارش دانشنامه‌، به زبان فارسى پرداخت. اینک خواننده انتظار دارد، در دیوان مفصل ابن بابک نشانه‌های آشکاری از خصوصیات مادی و معنوی ایرانیان سده 4 ق بیابد. البته این آثار تا حدی آشکار است‌، اما نه آن‌چنان‌که انتظار مى‌رود.

شیوه و گاه مضامین نوخاستگان سده‌های 2 و 3 ق‌/8 و 9م با نهایت قدرت در دیوان ابن بابک پدیدار است و البته در خلال همین اشعار است که باید به دنبال واقعیات زمان و روحیه ایرانى گشت‌. اما بر دیوان او، مانند دیوان همه شاعران عربى سرای آن روزگار، مضامین و مفاهیم عمومى شعری غالب است و اثری که از پدیده‌های ملموس اجتماع، پرده بردارد، اندک‌.

در این دیوان کلان‌، کمتر اثری از ساختمان کهن قصاید بزرگ عرب مى‌توان یافت‌. با این‌همه‌، در جابه‌جای دیوان‌، «نسیب‌»های معمول‌، همراه با نام معاشیق مشهور عرب در آغاز قصاید پدیدار مى‌شود که به ابراز فضل و خودنمایى شبیه‌تر است تا به شعر واقعى‌. از آن‌جا که ممدوحان ابن بابک بیشتر امیران و اعیان دست دوم و سومند، گویى شاعر آزادانه‌تر مى‌توانست به معانى جانبى‌، چون اندرزهای عام و کلى بپردازد، یا آن‌که بى‌مقدمه، شعر را با گلایه آغاز کند، یا از امیری و وزیری، حقوق عقب‌افتاده را بطلبد.

هیچ شعری به زبان فارسى در این دیوان نیامده‌، هر چند به قطع نمى‌توانیم گفت که با مردم ایران به زبان فارسى سخن مى‌گفته‌. البته پرهیز او از زبان مردم و اقبالش به زبان عربى‌، دلیلى‌، جز پیروی از سنت عمومى شاعران آن روزگار نداشته و تعصب عربى را در آن دخلى نیست‌، و حتى به عکس مى‌توان گفت که او با برخى اعراب تندمزاج نظر خوشى نداشته و در مقابل‌، دیلمیان را به نژاد کهن ایرانیشان مى‌ستوده است‌؛ زیرا یک‌بار مى‌بینیم، اعرابى را که هنوز به نژاد کهن خود مى‌بالند، نکوهش مى‌کند و از سوی دیگر، هنگامى که به زندان شرف‌الدوله مى‌افتد در شعری که از گستاخى و فخر فروشى تهى نیست‌، دیلمیان را «فرزندان کسری‌» مى‌خواند و بدین‌سان بزرگشان مى‌دارد. عدم تعصب او نسبت به اعراب و حتى دیلمیان از مدیحه‌ای که برای سلطان محمود سروده به‌نیکى آشکار است‌: وی که در قلمرو دیلمیان و در خدمت اعیان دولت ایشان مى‌زیست‌، دشمن آنان را پادشاه خاور و باختر مى‌نامد، او را به فتح جهان مى‌خواند و حتى از او مى‌خواهد جیحون را به مکه بپیوندد.

کلمات فارسیى که با نگهى سریع در شعر ابن بابک یافته‌ایم‌، بخشى از نوع معربات کهن‌، و بیشتر از نوع معربات نوخاستگان است‌، مانند: رخ‌، شاه‌، مات‌، جامات‌، ایوان، سکباج‌، فالوذج‌، مؤبد، جهبذ، نای‌، زیر، بابوج...، اما برخى واژه‌ها و اصطلاحات شاید زاییده محیط ایرانى او باشند، مانند (در قرائت برخى از این کلمات تردید داریم‌): به «زرندی‌» خطاب کرده مى‌گوید: سپر و نیزه «خراجا کجا»؟ (شاید: خراج کجاست‌؟)؛ یا در مصراع «لابن بیدادکم ابى‌البرکات‌» شاید از «بیداد» معنى همین کلمه را در فارسى اراده کرده باشد، نه نام ابى‌البرکات را، و نیز: خرداذ، شراب استرابادی، پایین و زیر، فروز دست طبری‌، رقص الدبا النوازی (شاید: دو پا نوازی‌)....

شعر ابن بابک اگر همیشه استوار نیست و مثلاً بدیهه‌ای که سروده «على غیر نسق‌» از آب درآمده‌، در عوض، غالباً روان و بى‌تکلف و دلنشین و از اطناب‌های خسته‌کننده شعرا تهى است‌. تقریباً در همه قطعات و حتى برخى قصائد مستقیماً به موضوع موردنظر پرداخته و از آرایش‌های لفظى و معنوی پرهیز کرده است‌. هجای او نیز بسیار صریح و گزنده و ناشایست است (مانند آنچه در حق آبى گفته‌).

این دیوان‌، از نظر تاریخ دیلمیان‌، و نیز از نظر لغت‌شناسى و جامعه‌شناسى سده 4ق ایران‌، اهمیت فراوان دارد. [۱].

پانویس

  1. ر.ک: آذرنوش‌، آذرتاش، ج3، ص57-61

منابع مقاله

آذرنوش‌، آذرتاش، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.

وابسته‌ها