تفسیر کلبی

تفسیر کلبى، اثر ابونضر، محمد بن سائب کلبى کوفى(متوفاى 146) از کهن‌ترین و باارزش‌ترین تفاسیر سلف شناخته شده و همواره مورد استفاده مفسران قرار داشته است.

تفسیر کلبی
تفسیر کلبی
پدیدآورانکلبی، محمد بن سائب

به جهت تهمت‌هاى ناروایى که به وى بسته بودند، بزرگان اهل حدیث و تفسیر و نیز تاریخ، از همان دوران، در هنگام نقل حدیث از وى، با کنیه یا لقب از او یاد مى‌کردند و در حالى که او را یکى از سرشارترین منبع تفسیر و حدیث و تاریخ مى‌شناختند. سمعانى مى‌گوید: «ثورى و محمد بن اسحاق، هنگام روایت از او، مى‌گفتند: حدّثنا ابوالنضر، تا شناخته نشود.

عطیه عوفى او را با عنوان ابوسعید یاد مى‌کرد و مى‌گفت: حدثنى ابوسعید».

آراء تفسیرى وى در کتب پس از وى امثال طبرى، سیوطى، ابن عطیه، ابن کثیر، طبرسى و غیره فراوان به چشم مى‌خورد و غالبا با همان عنوان «کلبى» و احیانا با عناوین دیگر از او یاد مى‌شود و شاید به همین جهت، فؤاد سزگین به اشتباه رفته که مى‌گوید: «طبرى در تفسیر، از کلبى بهره نگرفته و در تاریخ اندکى از او بهره گرفته است»!

ابن خلکان مى‌گوید: «کلبى، صاحب تفسیر و عالم به انساب و در این دو رشته سرآمد و مقتداى همگان بوده است». جلال‌الدین سیوطى مى‌گوید: «به بلندایى و پر محتوایى تفسیر کلبى کسى ننگاشته است».

با یک بررسى سردستى، بیش از هفتاد مورد در «تفسیر طبرى» یافتیم که آراء تفسیر کلبى را با همین عنوان آورده است و شگفت آنکه در چاپهاى اخیر «تفسیر طبرى» مقدمه‌نویس آن، به پیروى از فؤاد سزگین، بدون تحقیق، سخن او را تکرار کرده و افزوده است: «طبرى در تفسیر، از کلبى، مقاتل و واقدى چیزى نیاورده؛ زیرا آنان را مورد اعتماد نمى‌دانست»! در حالى که از هر سه نفر، روایت دارد که محقق مزبور، اگر به ابزار اطلاعاتى که امروزه در دست است مراجعه مى‌کرد، چنین پندار بى‌اساسى را اظهار نمى‌داشت! جاى سؤال است: این تفسیر کهن- که انباشته‌اى از علم است- چرا تاکنون به چاپ نرسیده، با آنکه نسخه‌هاى فراوانى از آن هنوز در دست است؟! فؤاد سزگین، از نسخه‌هاى متعدد خطّى این تفسیر- با ذکر خصوصیات هر یک- یاد مى‌کند که اکنون بیش از 40 نسخه تنها در شهر اسلامبول و چندین نسخه در شهرهاى بغداد، کابل، پنگیپور و دمشق وجود دارد.

امید است این میراث فرهنگى اصیل همانند دیگر میراثهاى جاوید اسلامى به زیور طبع آراسته گردد.

جایگاه تفسیر کلبی

براى پى بردن به اهمیت جایگاه تفسیرى کلبى به گزارشى که ابن ندیم در این باره در «الفهرست» آورده توجه کنید. وى مى‌گوید: «امیر بصره، سلیمان بن على- عموى احمد سفاح و منصور دوانیقى- کلبى را از کوفه خواست و در خانه‌اى در بصره جاى داد تا قرآن را با تفسیر صحیح بر دانشمندان آن دیار عرضه کند؛ او املا مى‌کرد و آنان مى‌نوشتند تا به آیه‌اى از سوره برائت رسید و آن را بر خلاف آنچه معروف بود تفسیر کرد. آنان از نوشتن دست نگهداشتند و گفتند: ما چنین نمى‌نویسیم. او هم از گفتن زبان فرو بست و گفت: به خدا سوگند چیزى نخواهم گفت تا تفسیر این آیه را آنگونه که خداوند نازل کرده بنویسید.

این برخورد را به سلیمان بن على گزارش کردند، گفت: هر آنچه کلبى مى‌گوید بنویسید و جز آن را بنهید».

اکنون لازم است بدانیم آن آیه کدام است که عامه مردم تصورى دیگر از آن داشته‌اند؟

به نظر مى‌رسد آیه «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیهِ وَ أَیدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها» باشد که تصور عامیانه آن روز آن بود که ضمیر (هاء علیه) به «صاحبه» یعنى ابوبکر باز مى‌گردد تا فضیلتى براى او باشد و با این دلیل که پیامبر همواره داراى سکینه (آرامش) بود و هیچگاه نگران نبود تا آرامش بدو بخشند.

جلال‌الدین سیوطى در این باره روایاتى آورده که طبرى- در تفسیر- آن را ترک کرده، تنها به این گفته بسنده کرده است: «گفته شده که مراد ابوبکر است»؛ ولى آیه را موقع تفسیر، با ارجاع ضمیر بر پیامبر، شرح و تبین کرده است.

ابن کثیر- شاگرد ابن تیمیه- نیز راه طبرى را رفته و بازگشت ضمیر را بر پیامبر أشهر القولین دانسته است و دلیل قول دیگر را موجه ندانسته و مى‌گوید: «منافاتى ندارد که پیامبر همواره داراى آرامش باشد؛ ولى در مورد بخصوصى نیاز به تجدید عنایت داشته باشد. علاوه که با ظاهر سیاق آیه سازش ندارد و دنباله آیه، تماما بر پیامبر باز مى‌گردد».

علامه طبرسى با گسترش بیشترى وارد بحث شده و بدور از هر گونه تعصب‌گرایى تنها با دید تفسیرى از آن سخن گفته است[۱].

پانویس

  1. معرفت، محمدهادی، ج2، ص144-146

منابع مقاله

معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید، چاپ یکم، 1379-1380ش.

وابسته‌ها