آموزش و پرورش اسلامی
آموزش و پرورش اسلامى، نوشته ابوالفضل عزتی، که به بررسی کوتاه پیرامون آموزش و پرورش اسلامی و فلسفه،هدف،اصول،مبانى و روشهاى ويژۀ آن، پرداخته است نگارنده در اين بررسى از روش آموزش و پرورش تطبيقى noitacudE evitarapmoC بهره برده است و از آنجا كه آموزش و پرورش اسلامى،تعليم از نوع دينى است در ارزيابى مؤلفههاى آن از روش ارزشيابى اجتماعى hcaorppA laicoS سود جسته است. كتاب داراى بيست فصل و سه ضميمه است و در شش بخش سامان يافته است. فصل 1- ماهيت آموزش و پرورش اسلامى: مىشود گفت آموزش هم مانند دين، فرهنگ و شعر تعريفناشدنى است مگر اينكه با چيزى همراه شود؛ گرچه آموزش را نمىتوان تعريف كرد،آموزش اسلامى تعريفبردار است. فيلسوفان مسلمان، دربارۀ تعريف و اهميت علم،چگونگى تعليم و تعلم و روشهاى آموزش و پرورش سه دسته شدهاند: اشراقيان، مشائيان، پيروان مكتب واسطه. اين اختلاف بيشتر برخاسته از اختلاف آنها در فلسفه آموزش است، نه اختلاف فلسفى محض؛بمثل،ديدگاه اشراقيان دربارۀ يادگيرى و يادآورى، درست مقابل ديدگاه مشائيان است؛ يعنى، اشراقيان به دانش پيشينى و فطرى باور دارند حال آنكه مشائيان برآنند كه آدمى با ذهن تهى و جاهل زاده مىشود. فصل 2- عقل يا خرد tcelletnI namuH و رابطۀ آن با آموزش و پرورش اسلامى: عقل در لغت معانى چندى دارد.فيلسوفان مسلمان دربارۀ عقل بسيار گفتهاند؛در اينجا تنها به ديدگاه فارابى و بو على اشارت مىشود و تقسيمات عقل از ديد آن دو مىآيد.از ديرباز اختلاف بوده است كه آيا ابزار شناخت، عقل است و يا احساس و يا عقل و احساس است و بر همين اساس سه مكتب: عقلى msilanoitaR، حسى msilaisneS، شك emsicitpecS زاده شد.اسلام، راه سوم را منتج مىداند؛ از اين گذشته، اسلام راه چهارمى را نيز معتبر مىشمارد و آن وحى و الهام است. فصل 3- ارزش علم و خرد در تعليم و تربيت اسلامى: قرنها پيش از اسلام، دربارۀ راه رسيدن به حقيقت، سه ديدگاه وجود داشته است در اسلام نيز اين سه باور زاده شد و گروهى گفتند براى رسيدن به حقيقت پاى استدلاليان چوبين بود.گروه ديگر به قدرت عقل در اين وادى باور داشتند. سرانجام گروه سوم آمد و عقل و ذوق و اشراق را درآميخت و مكتب سوم برآمد. كارآيى يا ناتوانى خرد در رساندن به حقيقت با چند مقوله مهم فلسفى پيوند دارد؛ يعنى،جبر و اختيار،سازگارى دين و عقل،تعليم و تربيت. روى همرفته، همه مشائيان مسلمان، بسيارى از غير مشائيان، همه معتزليان، فراوانى از غير معتزليان، همه فيلسوفان و فقيهان شيعه، بيشتر فقيهان حنفى و فقيهان ديگر مكاتب، حجيت و قدرت عقل را پذيرفتهاند و اختيار بشر و تأثير تعليم و تربيت و سازگارى عقل و شرع را باور كردهاند. فصل 4- اصول فلسفه اسلامى كه در تربيت اسلامى مؤثر افتاده است: ا) نگرش انسانشناختى اسلام:انسان اشرف مخلوقات است.او را به بهترين شكل ممكن آفريدهاند و روح خدا در او دميده شده است.بنابراين با شرافت ذاتى و نهادههاى گوهرين انسان،تعليم و تربيت او دشوار نيست. از اين ديدگاه ميان آموزش و پرورش اسلامى با ديگر نظامهاى آموزشى اختلاف هست. ب) اصل بعدى،تركيب انسان از روح و بدن است. انسان، به اعتبار روح الهى دميده در اوست كه تربيتپذير است. ج) پاكى فطرت كودك اصل ديگر مؤثر افتاده در تربيت است.اهميت اين اصل هنگامى بهتر دانسته مىشود كه نگرش اسلام با ديدگاه مسيحيت در اينباره سنجيده مىشود. د) انسان آميغى است از تن و روان و خرد و اين هر سه، در يكديگر اثر دارند، پس آموزش و پرورش با يكديگر پيوند ناگسستنى دارند و يكى بىديگرى دست نمىدهد. ه)انسان پديدهاى است آزاد و مىتواند خويش را چنانكه مىخواهد بار آورد. درست است كه اشعريان به جبر گراييدهاند؛اما اصل آزادى انسان با روح اسلام سازگار است. و)توحيد در خداشناسى،نشان يگانگى آفرينش است و برابرى در آفرينش به معناى تساوى ذاتى افراد مىباشد و اين مىرساند كه انسانها در آموزش و پرورش حق يكسان دارند و آموزش ويژه كس يا گروهى نيست. فصل 5- تعريف و ويژگيهاى نظام آموزشى اسلام: از آنجا كه آموزش بالطبع، روندى است پيوسته suounitnoC؛ فراگردى است زنده و بالنده ssecorP msinagrO gniviL و فرآيندى است همهجانبه و كلى SSECORP evisulcnE؛ مىتوان گفت دربر گيرندۀ حفظ و نگهدارى، نقل و انتقال و تجديد و اصلاح مجموع فرهنگ و تمدن و همۀ جنبههاى زندگى مادى و معنوى فرد و اجتماع است. پس نظام آموزشى اسلام را مىتوان تركيبى كلى از آموزش در همه جوامع اسلامى و در همه زمانها دانست و به آنچه در آغاز اسلام پديد آمد بسنده نكرد.گفتنى است كه آموزش و پرورش اسلامى را نبايد با آموزش دين يكى گرفت.اسلام آموزش را-چه دينى و چه جز دينى-پذيرفته است. اسلام داراى نظام آموزشى است؛ برخى از ويژگيهاى اين نظام چنين است: ا) بر منطق و تعقل، احساس و تجربه پاگرفته است؛ ب)رويكرد دينى و توحيدى دارد و علم و تعليم و تعلم، هنگامى ستوده است كه به نزديكى به خداوند انجامد؛ ج) اخلاق مهمترين بخش آموزش اسلامى است. فصل 6- هدف آموزش و پرورش: سقراط،افلاطون، ارسطو و ديگران هريك به گونهاى به هدفهاى آموزش و پرورش پرداختهاند.هدف هاى هر نظام آموزشى ممكن است در زمان ها و مكان هاى گوناگون دگرگون شود،اين نكته در اهداف آموزشى اسلام نيز صادق است.در نظام هاى آموزشى هدف هاى گوناگون وجود دارد كه گاه با هم در تعارضند؛ اما در آموزش و پرورش تطبيقى هدف هاى مشتركى براى آموزش ياد شده است. از تقسيم علوم در فلسفه اسلامى،مىتوان هدفهاى آموزشى اسلام را شناخت. برخى هدفهاى آموزش و پرورش اسلامى از اين قرار است:شناخت خدا،شناخت خود،اتصال نفس به عقل فعال،پرورش حس مسئوليت فردى و اجتماعى، حفظ وحدت اسلامى و روى همرفته سعادت كامل انسان. فصل 7- رشد و تطور آموزش در اسلام: مراكز آموزشى چون: مكتب، مسجد، مدرسه؛ تشويق به آموختن؛ مراكز آموزش عالى؛ سفر براى كسب دانش؛ مواد آموزشى؛ نفى نظام طبقاتى در آموزش اسلامى؛ اجرت براى آموزش؛ آشنايى با فرهنگ و دانش بيگانه؛ نهضت ترجمه؛دار الحكمه؛وضع آموزش و پرورش در قرن سوم و چهارم و پنجم مطالب اين فصل است. فصل 8- اصول و روشهاى آموزش و پرورش اسلامى: از پذيرش حق آموزش thgiR noitacudE fo و آموزش اجبارى noitacudE yroslupmoC در كشورهاى متمدن چندان نمىگذرد و هنوز بسيارند كشورهايى كه به اين دو اصل نه باور دارند و نه عمل مىكنند.اسلام هر دو را محترم مىدارد و تربيت فرزند را از واجبات عينى پدر و مادر مىداند. سه اصل مهم آزادى modeerF،انضباط enilpicsiD و محبت و امنيت خاطر evoL ytiruceS dna،مورد توجه اسلام است.اين سه اصل پيوسته بايد رعايت شود و بگونهاى عمل شود كه با يكديگر در تعارض قرار نگيرند، اسلام در كنار اصل محبت به اصل مجازات تأديبى مهار شده نيز اشاره دارد. فصل 9- روش و متد آموزش اسلامى:در آموزش اسلامى،اصل انباشت معلومات در ذهن فراگير نادرست خوانده شده است.اسلام به جاى مطلبآموزى به چگونگىآموزى خوانده است.اين مهم مورد توجه فيلسوفان بوده است؛و از سويى ديگر،اسلام با پاكفطرت دانستن كودك،از آزاد گذاردن او در آموزش باكى ندارد. آموزش از راه تجربه و آزمايش gniod yb gninraeL نيز پذيرفتۀ آموزش اسلامى است. فصل 10- طرق آموزش در اسلام:تعقل،تعلم،تجربه،مطالعه طبيعت و استفاده از حواس،در اين فصل بررسى شده است. فصل 11- اصول آموزش و پرورش در اسلام:اين اصول عبارتند از:استمرار آموزش، رابطه بين آموزش و پرورش،رشد و بلوغ tnempoleveD dna htworG،رشد تدريجى noitarutaM،وراثت،قابليت تأثير و تأثر كودك پيش از تولد،قابليت تعليم و تربيت انسان و اختلاف افراد از نظر تعليم و تربيت،احترام به شخصيت كودك.در اين فصل هريك از اين اصول شرح شده است. در فصل 12 و 13، پيدايش سواد خواندن و نوشتن و تطور آن و نيز كتاب و كتابخانه، وقف كتاب،هديه كتاب و انواع كتابخانه در اسلام،بحث و بررسى شده است. فصل 14- منابع آموزش و پرورش اسلامى:آموزش و پرورش اسلامى فلسفهاى دارد و آن فلسفه را منابعى است،اين منابع كه همان منابع آموزش و پرورش اسلامى است در اين فصل شرح و شماره مىشوند: ا) منابع سنتى و نصى؛اينها منابع دست اول ماست و شامل قرآن،سنت نبوى(قول و فعل و تقرير)،سنت صحابه و سنت جامعه اسلامى است؛ ب) منبع مذهبى يا تفكرات دينى و فرقهاى و سياسى؛ ج) منبع عقلانى و فلسفى؛سهم فلسفه در اسلام بهعنوان منبع آموزش و پرورش روشن است و نفوذ تفكرات عقلانى در آن سابقه طولانى دارد؛ د) تصوف و عرفان؛نفوذ اين منبع آن مايه بوده است كه نظام آموزش و پرورش فيلسوفان و فقيهان را تخطئه مىكرده است؛ ه) تفكرات اجتماعى اسلام؛همواره از منابع آموزش و پرورش اسلامى بوده و اين نظام را متأثر مىكرده است. فصل 15- مبانى اجتماعى آموزش و پرورش اسلامى: اين مبانى كه روىهمرفته به گسترش جغرافيايى آموزش و پرورش اسلامى انجاميدند از اين قرارند:نبود هرگونه تعصب قبيلگى، نژادى، ملى و غيره؛جامعيت و شمول اسلام؛سازگارى اسلام و آموزش و پرورش اسلامى با علم،عقل،تجربه و مبانى آنها؛ آزادى اسلامى و فراهم نمودن مقدمات آميزش فرهنگى مسلمانان با ديگران؛ فعاليتهاى علمى، فرهنگى و آموزشى اسلام در ميان ملل ديگر و ايجاد زمينه تبادل فرهنگى ميان آنها با فرهنگ اسلامى. نگارنده هريك از اين مقولات را شرح داده و به فروعات آنها اشارت كرده است. فصل 16- ادوار آموزش و پرورش اسلامى:آموزش و پرورش اسلامى مانند ديگر نظامهاى اسلام،داراى ادوار و مراحل تاريخى است؛اما تاكنون كسى به اين ادوار و مراحل نپرداخته است. در اين فصل،ادوار آموزش و پرورش اسلامى به شكل زير شرح و شماره مىشود: دورۀ پيدايش و توسعه سواد خواندن و نوشتن قرآن، به ديگر سخن دورۀ پيدايش و توسعه مكتب؛دورۀ دوم،دورۀ پيدايش و توسعه آموزش و پرورش است دورۀ مكتب با آغاز دورۀ دوم پايان نيافت و تا آغاز دورۀ معاصر ادامه يافت.آغاز دورۀ دوم همراه بود با آشنايى جهان اسلام با علوم و فنون ملل ديگر.دورۀ دوم خود به دو دوره بخشپذير است؛يكى از 50 تا 350 هجرى و ديگر از 351 تا 600 هجرى؛ دورۀ سوم،دورۀ ركود آموزش و پرورش اسلامى است و از قرن هفتم(حمله مغول)تا قرون سيزدهم طول كشيد.در اين دوران با آنكه ركود بر نظام آموزشى اسلام حاكم بود، اين نظام ويژگيهاى خود را حفظ كرد؛ دورۀ چهارم، آموزش و پرورش اسلامى در دوران معاصر(قرن سيزدهم و چهاردهم)است. فصل 17- در اين فصل از تأثير آموزش اسلامى در تمدن غرب و رابطه اسلام با غرب و مسيحيت سخن رفته است؛چنانكه مبانى و ريشههاى اسلامى آموزش و پرورش معاصر نيز در فصل 18 آمده است. در فصل 19، از نفوذ اسلام در آموزش و پرورش غرب و ترجمه كتابهاى اسلامى به زبانهاى رايج اروپا ياد شده است؛ و در فصل 20 به آموزش و پرورش زنان در اسلام پرداخته شده است. در ضميمۀ 2،1 و 3 به ترتيب از مطالب زير گفته شده است: برخى از تربيتپژوهان اسلامى و آثار آنان از حافظ ابو بكر(159-235 ق) و كتابش«العلم»،تا محمد عطيه الابراشى(قرن 14 ه.ق) و كتابش«التربية الاسلامية و فلاسفتها».نقش آموزش،علم، عقل،پرورش،تربيت و فرهنگ اسلامى در گسترش اسلام.ترجمه كتاب«آداب المعلمين»نوشته محمد بن سحنون (در گذشته 256 ه.ق).
آموزش و پرورش اسلامی | |
---|---|
پدیدآوران | عزتی، ابوالفضل (نویسنده) |
ناشر | بعثت |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1366ش |
چاپ | سوم |
موضوع | اسلام و آموزش و پرورش - تاريخ |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /ع4آ8 / 230/18 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
پانویس
منابع مقاله
رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بینالمللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش