جلوههای بلاغت در نهجالبلاغه
جلوههای بلاغت در نهج البلاغه، نوشته استاد دانشگاه اصفهان، محمد خاقانی (متولد 1337ش)، پژوهشی همراه با نوآوری است که 2 علم بلاغی (بیان و بدیع) را با شواهدی از کلام امام علی(ع) در نهج البلاغه آموزش میدهد.
جلوههای بلاغت در نهجالبلاغه | |
---|---|
پدیدآوران | خاقانی، محمد (نويسنده)
امام علی علیهالسلام (نويسنده) بنیاد نهج البلاغه (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | نهج البلاغه. شرح |
ناشر | بنياد نهج البلاغه |
مکان نشر | ایران - تهران |
سال نشر | 1376ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-6348-033 |
موضوع | زبان عربی - بدیع - زبان عربی - معانی و بیان - علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. نهج البلاغه - مسایل ادبی |
زبان | عربی - فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /الف4خ2 38/9 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار و مباحث
این کتاب از 2 بخش (علم بیان و علم بدیع) تشکیل شده است. نویسنده در بخش اول، بعد از تعریف علم بلاغت و ارکان آن، به تعریف علم بیان پرداخته و بعد، وارد بحث تشبیه و انواع آن شده و سرانجام این بخش را با بحث تعریف و اقسام و اغراض کنایه پایان داده است. او بخش دوم را با تعریف علم بدیع و محسنات معنوی آغاز کرده و با «حذف» و خطبه مونقه امام علی(ع) تمام کرده است.
هدف
نویسنده با یادآوری اینکه بىتوجهى به نهج البلاغه براى تعلیم و تعلّم بلاغت در ادب عربى، بهویژه براى جهان تشیع قابل توجیه نیست، هدف از نگارش این کتاب را، «آشنایى با علم بلاغت با تکیه بر نهج البلاغه» دانسته است[۱].
روش
به گفته نویسنده، نکتههای ذیل از نظر روشی در این کتاب مراعات شده است:
- برخى از علماى بلاغت، ابواب معانى، بیان و بدیع را ارکان سهگانه این علم دانستهاند و بعضى دیگر معانى و بیان را دو رکن علم بلاغت و بدیع را جزو توابع علم بلاغت شمردهاند. درهرحال دستور کار این کتاب منحصر به دو علم بیان و بدیع است. علت عدم ورود به علم معانى، علاوه بر برخوردارى از شمول بیش از اندازه بحث این کتاب، بهویژه ازاینروست که یکى از دو هدف اصلى علم معانى، انطباق کلام با جان شنوندگان و رعایت مقتضاى حال و مقام است و هرچند خطبهها و نامههاى حضرت امام علی(ع) سخنى با همه انسانها در تمامى قرون و اعصار است، اما تحلیل میزان تأثیر آنها بر مخاطبان حاضر در هنگام القاى سخن یا افرادى که نامههاى حضرت در وهله اول، آنان را مخاطب قرار داده، کارى گسترده است و نیازمند مباحث تاریخى، روانشناختى و جامعهشناختى مىباشد که در این مختصر نمىگنجد.
- یکى از مشکلات و پیچیدگىهاى کار، بهویژه در بخش بدیع، اختلاف شدید آرا و تشتتهاى فراوان بین ارباب علم بلاغت است. این اختلافات گاهى بر سر تعدد عناوین براى طرح یک موضوع است، تا آنجا که در پارهاى موارد، یک صنعت بدیعى به پنج یا شش نام مختلف نامگذارى و مورد بحث قرار گرفته است که این یا بهخاطر اختلاف تعاریف براى یک عنوان یا تداخل عناوین ابواب بدیع و حتى تداخل بعضى ابواب بدیع با ابواب علم بیان یا علم معانى است؛ تا آنجا که برخى مثالها مصداق عناوینى معرفى شدهاند که اختلافشان صرفاً در نامگذارى نیست، بلکه متناقض و مانعةالجمعند. بنابراین به دلیل تداخل وجوه مختلف، گاه، تشخیص مصادیق بیانى، امرى دشوار و براى هر تألیفى در این زمینه، مشکلآفرین است.
- مبناى کار در این کتاب، رعایت اختصار در بیان تعاریف و نقل توضیحاتى است که نوعاً در کتب بلاغى یافت مىشود و بیشترین تأکید بر دستیابى به مصادیق مناسب آنها از نهج البلاغه است.
- علت عمده حذف بعضى از صنایع بدیعى، اختصاص آنها به شعر و کلام منظوم، از قبیل حل و عقد در مبحث سرقات شعریه، بوده است که در اینجا سالبه به انتفاى موضوع است.
- در کتب تدوینشده در علم بدیع معمولاً صنایع مختلف بدون ارتباط با یکدیگر در کنار هم قرار گرفتهاند. کوشش سیروس شمیسا در کتاب نگاهى تازه به بدیع براى ارائه یک دستهبندى منظم و موسیقایى از صنایع بدیعى کوشش نسبتاً موفقى بوده است، ولذا محور تنظیم صنایع بدیعى در این کتاب، بر اساس روش پیشنهادى ایشان با مقدارى دخل و تصرف است.
- اکثر کتب بلاغى براى ارائه مثال به یک جمله و گاهى نیمى از یک جمله اکتفا کردهاند که در این نوشته براى ارائه زیبایى معنا در کنار جمال تعبیر، جملهها بهصورت کامل و در مورد لزوم همراه با ذکر جمله قبل از آن آمده است.
- براى استفاده بیشتر خوانندگان پس از ذکر مثالها، ترجمه فارسى آنها نیز آورده شده است و براى رعایت هماهنگى منبع نقل ترجمهها، ترجمه دلنشین و خوشآهنگ سید جعفر شهیدى مورد استفاده قرار گرفته است.
- هرچند ذکر منابع و مراجع هر بحث، بهویژه در بخش بدیع مناسبت داشت، اما انجام این کار در پاورقىهاى دکتر میرلوحى بر کتاب بديع القرآن «ابن ابىالاصبع مصرى» کافى مىنمود.
- در بین شروح متعدد نهج البلاغه، سه شرح از «ابن ابىالحدید معتزلى»، «ابن میثم بحرانى» و «میرزا حبیبالله خویى» بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است[۲].
جنبههای بلاغی نهج البلاغه
نظر نویسنده درباره میزان اهتمام شارحان نهج البلاغه به افقهای بلاغت در کلام امام علی(ع) به این شرح است:
- شرح ابن ابىالحدید، شرحى تاریخى و کلامى است، اما گهگاه بهمناسبتِ مصداقى زیبا و شایان توجه از یکى از مسائل علم بیان یا بدیع، بابى تحت آن عنوان گشوده و به ذکر مثالهاى متعددى از قرآن، حدیث، شعر و کتب ادبى مىپردازد.
- شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانى، نمودارى از تبحّر او در تمام فنون اسلامى و ادبى و حکمى و اسرار عرفانى است. ابن میثم در مقدمه شرح خود از بیان ابواب مختلف بلاغت صرفاً در مجاز و استعاره بحث کرده که بحثى مستقل از نهج البلاغه است و به سخنان امام نیز در آن استشهاد نشده است. اما در متن شرح گهگاه برخى از مصادیق زیبایىهاى بیانى و بدیع را ذکر کرده است.
- منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، به دلیل مقدمه مبسوط آن در توضیح ابواب بیان و بدیع، از نظر محتوا و تبویب این رساله بیشتر از شروح دیگر قابل توجه است، لیکن در موارد متعددى بهجاى استشهاد به کلمات امام علی(ع)، به مثالهاى قرآنى یا به اشعار عربى استناد شده و ازاینروى غایت مشروح در پیشگفتار این رساله را تأمین نمىکند و پس از اتمام مقدمه نیز خطبهها و نامهها از زاویه بلاغت مورد بررسى قرار نگرفتهاند و برخلاف شرح ابن میثم و شرح ابن ابىالحدید به مصادیق فنون علم بیان یا محسنات علم بدیع اشاره نشده است[۳].
نمونه مطالب
- مجاز مرسل با علاقه ملزومیت:... در شرح حال حضرت رسول(ص): «طَبِيبٌ دَوّٰارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكمَ مَرٰاهِمَهُ وَ أَحْمىٰ مَوٰاسِمَهُ، يضَعُ مِنْ ذٰلِك حَيثُ الْحٰاجَةُ إِلَيهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْىٍ، وَ أٰذٰانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكمٍ»؛ طبیبى که بر سرِ بیماران گردان است و مرهم او بیمارى را بهترین درمان - و آنجا که دارو سودى ندهد - داغ او سوزان. آن را به هنگام حاجت بر دلهایى نهد که - از دیدن حقیقت - نابیناست و گوشهایى که ناشنواست و زبانهایى که ناگویاست. استعمال صَمَمَ و کرى، مجاز و به معنى عدمِ بهرهورىِ نفس از موعظه بهوسیله گوشها است، که در این صورت بهمثابه گوش کر مىماند و این مجاز از باب اطلاق اسم ملزوم بر لازم آن است؛ چون کرى، مستلزم عدم انتفاع است[۴].
- تجاهل العارف: این نام از وضع ابن المعتز است و عبارت است از اینکه متکلّم چیزى را که واقعاً مىداند از روى تجاهل، مورد سؤال قرار دهد، تا کلامش را در مظهر ذمّ ظاهر سازد و یا شدّت حیرت در محبت یا تعجب یا توبیخ یا تقریرِ سخنش را بیان کند. سکاکى این باب را سوقُ المعلومِ مساقَ غيره نام نهاده است و مىگوید: چون این صنعت در کلام مجید ربّانى وارد شده است، تسمیه آن را به تجاهل العارف نیکو ندانم...
- براى مبالغه در تحسّر: «أَينَ إِخْوٰانِيَ الَّذِينَ رَكبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَينَ عَمّٰارٌ؟ وَ أَينَ ابْنُ التَّيهٰانِ؟ وَ أَينَ ذُوالشَّهٰادَتَينِ؟ وَ أَينَ نُظَرٰاؤُهُمْ مِنْ إِخْوٰانِهِمُ الَّذِينَ تَعٰاقَدُوا عَلَى الْمَنِيةِ وَ أُبْرِدَ بِرُؤُسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ؟»؛ کجایند برادران من که راه حق را سپردند و با حق رخت به خانه آخرت بردند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تَیهان؟ و کجاست ذوالشّهادتین؟ و کجایند همانندان ایشان از برادرانشان که با یکدیگر به مرگ پیمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هدیه کردند؟
- براى عبرت گرفتن: «وَ إِنَّ لَكمْ فِي الْقُرُونِ السّٰالِفَةِ لَعِبْرَةً؛ أَينَ الْعَمٰالِقَةُ وَ أَبْنٰاءُ الْعَمٰالِقَةِ؟ أَينَ الْفَرٰاعِنَةُ وَ أَبْنٰاءُ الْفَرٰاعِنَةِ؟ أَينَ أَصْحٰابُ مَدٰائِنِ الرَّسِّ؛ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيينَ وَ أَطْفَأُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ وَ أَحْيوْا سُنَنَ الْجَبّٰارِينَ؟ أَينَ الَّذِينَ سٰارُوا بِالْجُيوشِ وَ هَزَمُوا الْأُلُوفَ وَ عَسْكرُوا الْعَسٰاكرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدٰائِنَ؟»؛ و همانا در روزگاران گذشته براى شما پند است؛ کجایند عِمْلاقیان و فرزندان عِمْلاقیان؟ کجایند فرعونیان و فرزندان فرعونیان؟ کجایند مردمى که در شهرهاى رسّ بودند؟ پیامبران را کشتند و سنّت فرستادگان خدا را میراندند و سیرت جباران را زنده کردند. کجایند آنان که با سپاهیان به راه افتادند و هزاران تن را شکست دادند. سپاهها به راه انداختند و شهرها ساختند[۵].
انتقادها و نوآوریها
به گفته محمد خاقانی، برخی از ابتکارات او در این کتاب عبارت است از:
- ابطال نظر نویسنده منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خویی) در مورد تقسیم ششگانه استعاره از نظر حسى بودن و عقلى بودن ارکان آن، با تأکید بر کلیت مفاهیم معقول[۶].
- تحقیق استعاره تعبیه در لام عاقبت[۷].
- تحلیل مذهب «لاتشبیه و لاتنزیه» براى تبیین استعارات مربوط به صفات و افعال بارى تعالى و نارسا بودن واژههاى تشبیه و استعاره در این مورد[۸].
- موارد التباس در استعاره مفرده (التباس حقیقت لغوى با استعاره، التباس تشبیه بلیغ با استعاره، التباس استعاره تبعیه با اصلیه)[۹].
- موارد التباس در مثل (اطلاق مثل بر کنایه و حکمت)[۱۰].
- موارد التباس در مجاز مرسل[۱۱].
- موارد التباس در کنایه[۱۲].
- توضیح مجاز از نوع اطلاق اسم حقیقت عرفى بر مجاز عرفى[۱۳].
- انتقاد بر تعاریف توریه مجرده، مرشحه و مبینه و ارائه عناوین مناسبتر[۱۴].
- اضافه کردن صنعتى به نام «تشخیص» که در کتب بلاغى عربى ذکر نشده است و تبیین آن از دیدگاه جهانبینى عرفانى[۱۵].
- اشکال به «خطیب قزوینى» در الحاق اقتباس و تضمین به بحث سرقات شعریه[۱۶].
- اشکال به الحاق حُسن ابتدا و حُسن انتها به مباحث اقتباس و تضمین[۱۷].
مآخذ نویسنده
نویسنده برای نگارش این اثر، از 36 کتاب عربی (بلاغی، تاریخی، روایی، تفسیری، فلسفی، عرفانی و...) استفاده کرده است[۱۸].
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه، ص63
- ↑ ر.ک: همان، ص63-66
- ↑ ر.ک: همان، ص59-62
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص180
- ↑ ر.ک: همان، ص283-285
- ↑ ر.ک: همان، ص108
- ↑ ر.ک: همان، ص119
- ↑ ر.ک: همان، ص140
- ↑ ر.ک: همان، ص144
- ↑ ر.ک: همان، ص148
- ↑ ر.ک: همان، ص188
- ↑ ر.ک: همان، ص215
- ↑ ر.ک: همان، ص188
- ↑ ر.ک: همان، ص227
- ↑ ر.ک: همان، ص273
- ↑ ر.ک: همان، ص325
- ↑ ر.ک: همان، ص329 و 389
- ↑ ر.ک: همان، ص390-391
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.