اللمعات العرشية
اللمعات العرشية، اثر ملامهدى نراقى، معروف به خاتم الحكماء از دانشمندان قرن داوزدهم است كه اين كتاب را پيرامون وجود و ماهيت و نفس و يك سرى مسائل فلسفى نوشته است.
اللمعات العرشیة | |
---|---|
پدیدآوران | نراقی، مهدی بن ابیذر (نویسنده) اوجبی، علی (محقق) |
ناشر | عهد |
مکان نشر | کرج - ایران |
سال نشر | 1381 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-5763-11-8 |
موضوع | فلسفه اسلامی - متون قدیمی تا قرن 14 ما بعد الطبیعه - متون قدیمی تا قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 1261 /ل8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
ابواب و فصول: كتاب از پنج بخش اساسى با نام «لمعة» تشكيل شده است:
لمعه أوّل: در وجود و ماهيت.
لمعه دوّم: در صفات جلاليه و جماليه.
لمعه سوّم: در چگونگى ايجاد و آفرينش هستى.
لمعه چهارم: در نفس انسانى.
لمعه پنجم: در نبوّت، چگونگى وحى و نزول فرشتگان.
گزارش محتوا
وجه تسميه كتاب بايد گفت، همان گونه كه مؤلّف در آغاز تصريح دارد، نام كتاب اللمعات العرشية است. «اللمعات» جمع «اللمعة» به معناى «پاره نور» نام بخشهاى پنجگانه اصلى كتاب است كه مؤلّف تحت تأثير شيخ اشراق و نظام فلسفى او كه مبتنى بر نور مىباشد، برگزيده است.
امّا علّامه شيخ آقا بزرگ تهرانى از اين اثر با عنوان اللمعات الشرعية ياد كرده است؟! سيّد محمّدحسن زنوزى در رياضالجنّة آن را اللمعات العرشية في الحكمة الإشراق دانسته و در لباب الألقاب با نام اللمعات العرشية في الحكمة الإلهية نيز به آن اشاره شده است.
لازم به ذكر است كه رساله اللمعة الإلهية، چون گزيدهاى از اللمعات مىباشد، بدين نام موسوم شده؛ و الكلمات الوجيزة نيز تلخيصى از اللمعة الإلهية است.
مؤلف از ميان آثار خود به دو كتاب قرّة العيون و جامع الأفكار استناد كرده كه از همين جا استفاده مىشود كه اللمعات پس از آن دو تأليف شده است.
در تبيين شيوه مشّائيان بيشتر از آراى شيخ در التعليقات استفاده كرده و انديشههاى سهروردى را از رساله گرانسنگ هياكل النور اقتباس نموده است.
نراقى در عين تسلّط بر آراى شيخ و شيفتگى و تمايل به انديشههاى سهروردى ديدگاههاى مستقلّى را ارائه كرده است، و همانگونه كه در مقدّمه اثر حاضر آورده، هماوايى او با دو مشرب فلسفى اشراق و مشّا تا آنجايى است كه با قطعيات عقل و نقل در تعارض نباشند.
چنانچه مؤلف مىگويد: «گمان مبر كه نسبت به اصول و قواعد فرقهاى خاصّ از متصوّفه، حكماى اشراقى يا مشّائى تعصّب دارم، بلكه در يك دستم برهان قاطع و در دستى ديگر قطعيات شرع است و در مقابل ديدگانم اينكه واجبالوجود در صفات و افعال برترين است. به اين دليلهاى قطعى چنگ مىزنم، گرچه با هيچ يك از يافتههاى گروههاى ياد شده سازگار نباشد.»
همان گونه كه كاتب در سطور پایانى تصريح دارد، اين نسخه نيمى از كتاب است و نيم ديگر بايد در مجلّد ديگر نوشته مىشده كه گويا چنين توفيقى برایش حاصل نشده است.
در هر لمعه با مسائلى فلسفى روبرو هستيم كه حكيم نراقى با تحليلى زيبا و عميق به تفصيل از آنها سخن مىگويد، اگر چه در برخى موارد وى بسط كلام را ضايع نمودن وقت مىداند، در پارهاى مسائل، براى نمونه در وحدت وجود، گفتار عرفا نيز مورد نقد و بررسى وى قرار گرفته است، و حكيم نراقى در بيان آراء حكما و عرفا، ابتدا عين گفتار اساطين فن در حوزه فلسفه و عرفان را مطرح نموده، سپس به بررسى آنها مىپردازد.
همچنين وى در اين اثر به حسب اهميت يك موضوع، دلايل فراوان براى اثبات آن ارايه مىدهد، به عنوان مثال در باب زيادت وجود بر ماهيت، پنج دليل ذكر مىنمايد، علاوه بر آن براى اثبات يك مسأله به رفع شبهات وارد بر آن نيز مىپردازد، به عنوان مثال در باب اصالت وجود، پس از اثبات آن به بيان شبهات موجود در اين باب پرداخته است و در همان ابتدا به ضعف اين شبهات اشاره مىنمايد.
در اللمعات العرشيه، مبانى مشايى، همچون انحصار تشكيك در مفهوم عالم وجود و تباين وجودات و امثال اينها، حضورى چشمگير و تاثيرگذار دارند؛ اما از سويى ديگر در مسائل كلى و اساسى چون نحوه صدور كثرت از وحدت و امثال آن، راى مشايين مورد پذيرش واقع نشده و با استفاده از قواعد اشراقى، طرحى نو در انداخته است.
حكيم نراقى در راى فلسفى خويش، پايبند به شريعت بوده و التزام و پيروى از ظواهر شريعت را برخود لازم دانسته است، چنانچه در باب غرض در فعل حق بيان مىكند كه غرض در فعل حق موافق قواعد عقليه نبوده، اما چون ظواهر شريعت ضرورى است، بنابراین فعل واجب داراى غايت بوده، لكن اين چينى نيست كه حق تعالى به واسطه آن غايت استكمال پيدا كند، بلكه ممكنات به واسطه فعل حق نقع برده و غايت حق مصلحت غير را تامين مىكند.
حكيم نراقى در لمعات عرشيه تلاش فراوانى در وفاق آراء كرده است. و در بسيارى از موارد، كلماتى را كه در ظاهر مخالف عقل و شرع مىنمايد، تاويل كرده و بر محملى صحيح مىنمايد، چنان كه گفتارى چون «ان الممكنات امور اعتباريه» و يا «ان الممكنات شوون الحق و ارتباطاته و اعتبارته» و يا «ان الحق باطن الخلق و الخلق ظاره»، را با يك تاويل فلسفى معقول جلوه داده، تا پذيرش آن براى اذهان فلسفى دشوار نباشد.
گاه عدم فهم آراء بزرگان را در يك مسأله خاص به كج تابىهاى زبان ارجاع مىدهد، به عنوان مثال در بحث جعل، مطلبى از قائلين به جعل مطرح مىنمايد، و بيان مىكند كه مراد از اين مطلب: «ان الجاعل جعل المهيه موجودة» اين نيست كه حق تعالى، وجود را به ماهيت مرتبط نموده، بلكه خبر از جعل اصل ماهيت مىدهد، گاهى نيز عدم توافق آراء فلسفى و عرفانى را، محصول سوء فهم متاخرين نسبت به مقاصد عرفا مىداند، وى در مواردى نيز سعى در وفاق برهان، عرفان و قرآن دارد، براى مثال به اتفاق آراء اكابر صوفيه و اساطين حكمت در توحيد حق قايل است كه در اين راستا به بيان تنبيهاتى پرداخته و در پایان مىگويد: «... و يحصل به الجمع بين الكلمات الكل من اعيان الحكماء و اعلام العرفاء و يطابق ما جاء به ارباب الوحى و اصحاب الشريعه».
وضعیت کتاب
فهارس كتاب؛ شامل: آيات، روايات، اشعار، كسان، گروهها، كتابها و منابع و مآخذ مىباشد.
منابع مقاله
- متن و مقدمه كتاب.
- مجله آيينه ميراث، سال پنجم شماره 2 و 3 پاييز و زمستان 81، عنوان مقاله: نقد و معرفى كتاب، نگاهى كوتاه بر اللمعات العرشيه و برخى انديشههاى حكيم بزرگوار ملا مهدى نراقى، نوشته: شهناز شايانفر.