تاریخ گسترش تشیع در ری


تاريخ گسترش تشيع در رى، تأليف رسول جعفريان، از جمله آثار تاريخ‌نگارى محلى فارسی است كه در آن سير دگرديسى مذهبى، گسترش تشيع، دلايل آن و نيز گوشه‌اى از تلاش‌هاى فرهنگى شیعیان رى بررسى شده است.

‏تاریخ گسترش تشیع در ری
تاریخ گسترش تشیع در ری
پدیدآورانجعفریان، رسول (نویسنده)
ناشرآستان مقدس حضرت عبدالعظيم
مکان نشرری - ایران
سال نشر1371 ش
چاپ1
موضوعشیعه - ایران - ری - تاریخ شیعه - تاریخ
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏239‎‏ ‎‏/‎‏ج‎‏7‎‏ ‎‏ت‎‏249
نورلایبمطالعه و دانلود pdf


ساختار

كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و چهارده فصل است. فصول كتاب، فاقد زيرعنوان مى‌باشد.

كتاب به شيوه علمى و مستند و با قلمى سليس و روان نوشته شده است.

گزارش محتوا

نویسنده در مقدمه كتاب، تحول مذهبى در شهر «رى» را يك تحول تدريجى دانسته كه طى هفت قرن به درازا كشيده و از «ناصبى‌گرى» آغاز و به «تشيع امامى» خاتمه يافته است.[۱]وى تصريح مى‌كند كه فشارهاى فراوان غزنويان و سلجوقيان به شيعه، مانع از رشد تشيع امامى در اين شهر نشده است.[۲]

خلاصه مباحث فصول كتاب بدين شرح است:

1. در دوره نودساله حكومت بنى‌اميه (41 - 132)، حاكمان گرايشات اموى داشته و مى‌كوشيدند تا مردم را بر اساس باورهاى مذهبى خود تربيت كنند. از اخبار، چنين به دست مى‌آيد كه اين تبليغات، در رى مؤثر بوده و وجود چنين حاكمانى در رى باعث غلبه روحيه ضد اهل‌بيت(ع) در اين شهر شده است.[۳]

2. در فصل دوم كتاب، آشنايى رى با تشيع تبيين شده است. پس از سقوط امويان، فشار بر محدثان در جهت ترويج فضايل بنى‌اميه، احاديث باطل و نيز ممانعت از نقل رواياتى كه در فضايل اهل‌بيت بوده، كاهش يافت؛ كسانى از ميان محدثان اهل سنت، از علاقه‌مندان به آل‌محمد(ع)، رواياتى در اين باب نقل كردند. نقل فضايل اهل‌بيت(ع)، نخستين قدم براى نفى ناصبى‌گرى و زمينه‌سازى براى مراحل بعدى رواج تشيع مى‌باشد. آنچه كه به‌عنوان تشيع اصيل، در اواخر قرن دوم هجرى، در رى پديد آمد، ارتباط برخى از مردم و ساكنان رى با امامان شيعه(ع) بود.[۴]

3. ياقوت حموى آغاز و نفوذ تشيع در رى را مربوط به سال‌هاى حاكميت ابوالحسن مادران مى‌داند. نویسنده، معتقد است كه اين دوره آغاز گسترش تشيع رى است، نه صرفا آغاز آن و بر اين مدعا دلايلى را اقامه مى‌كند.[۵]

4. نویسنده در فصل چهارم، چگونگى گسترش تفكرات شيعى در رى را بررسى كرده است. رى و طبرستان دو مركز مهم استقرار علويان در ایران بوده است. ارتباط رى با طبرستان از دو سوى تاثير و تاثر متقابل شيعى را بر رى و نواحى اطراف آن نظير قصران در پى داشت. از آنجا كه نوع علويان حاكم بر طبرستان از «زيديه» بودند، تفكرات شيعى زيدى در نواحى شمالى رى و نيز خود رى وجود داشت. طبعا ارتباط قم با رى، از سوى ديگر، موجد تفكرات شيعى امامى بود.[۶]

5. حكومت هشتادساله آل‌بويه بر رى، با ملاحظه گرايشات شيعى آل‌بويه و وزراى آنان، باعث ترويج شديد تشيع در اين شهر شد؛ كمااينكه در ساير نقاط تحت سلطه آنان نيز اوضاع به همين شكل بود. از جمله آثار شيعه، در دوره آل‌بويه، كتابخانه‌ها و مدارس زيادى بوده كه بخشى از آنها به دست سلطان محمود غزنوى كه در تسنن و جبرى‌گرى، تعصب خاصى داشت، از ميان رفت. بااين‌حال، اين اقدامات به‌هيچ‌روى باعث ضعف تشيع در رى نگرديد.[۷]

6. سامانيان و پس از آنها، غزنويان، هر دو حكومت‌هاى ضد شيعى بودند. مهم‌ترين اقدام آنها درباره رى، حمله سلطان محمود غزنوى به اين شهر در سال 420ق، بود. او اين حمله را صرفا به‌منظور خوش‌خدمتى به خليفه عباسى انجام داد. سخت‌گيرى سلطان غزنوى بر شیعیان، اثر چندانى در كاهش نفوذ شيعه در رى نداشت؛ زيرا شیعیان جداى از آنكه از نظر جمعيت، كميت قابل ملاحظه‌اى داشتند، از حيث فرهنگى نيز صاحب چهره‌هاى سرشناس و پرجاذبه‌اى بودند.[۸]

7. در فصل هفتم، اوضاع شیعیان رى در عهد سلجوقى مطالعه شده است. شاهان و اميران سلجوقى نيز همانند غزنويان و سامانيان، نوعاً جانب‌دار تسنن حنفى و خلافت عباسى بوده و با تشيع درگير بودند. گرچه اين درگيرى به‌صورت مستقيم با اسماعيليه و باطنيه بود، اما شيعه امامى نيز مورد تهاجم و فشار قرار داشت. درعين‌حال، تشيع منطقه جبال ريشه عميقى داشته و به‌زودى خود را با شرايط جديد وفق داده و توانست حتى در دوره سلجوقى، رشد قابل ملاحظه‌اى داشته باشد.[۹]

8. نویسنده در اين فصل به مهم‌ترين عامل بقاى شيعه اشاره كرده است. اين عامل چيزى جز تسامح شيعه در برابر سنيان متعصب حاكم نبوده؛ تسامحى كه از شدت فشار بر شیعیان كاسته است. شیعیان در محيطى زندگى می‌كردند كه سنيان فراوان بوده و عالمان زيادى از اهل سنت در آن مى‌زيستند. طبعا شيعه از روى تسامح برخورد مى‌كرد و گاه به‌عنوان تقيه، اين تسامح شدت مى‌يافت.[۱۰]

9. در فصل نهم، اوضاع علويان رى در دوره سلجوقى ذكر شده است. كثرت علويان در رى، سبب توسعه تشيع از نوع امامتى و زيدى بوده است. اين علويان، سازمان مستقل و منظمى داشتند كه به‌عنوان «نقابت» شناخته مى‌شد. در رأس اين دارالنقابه، يكى از علويان شناخته‌شده با صلاح‌ديد حاكمان تعيين شده و امور مربوط به آنان را حل‌وفصل می‌كردند. صرف‌نظر از نقبا، خاندان‌هاى سادات نيز همانند بطون يك قبيله شناخته مى‌شدند. نویسنده، در ادامه اين فصل به نقل از بيهقى به برخى از اين خاندان‌ها اشاره مى‌كند.[۱۱]

10. در فصل دهم، از «فهرست» منتجب‌الدين با عنوان «فهرست منتجب‌الدين، آينه تشيع در رى»، سخن به ميان آمده است. شيخ منتجب‌الدين على بن بابويه رازى، يكى از آخرين بازماندگان عالم و دانشمند خاندان بابويه در رى مى‌باشد. منتجب‌الدين، به درخواست ابوالقاسم يحيى فرزند شرف‌الدين - از نقباى رى - مصمم شد تا كتابى در ذكر اسامى مؤلفان و عالمان شيعى بنگارد. نویسنده در اين فصل، تلاش كرده تا بر اساس اطلاعات كوتاه ارائه‌شده در اين كتاب، آنچه را كه مى‌توان درباره اوضاع عالمان شيعى و انديشه تشيع به دست آورد، استخراج كرده و عرضه كند.[۱۲]

11 و 12. كتاب «نقض» عبدالجليل قزوينى رازى، حاوى غنى‌ترين اطلاعات و به عبارتى، اطلاعات منحصربه‌فرد درباره وضعيت مذهبى رى مى‌باشد. نویسنده در فصل يازدهم و دوازدهم با استفاده از كتاب مزبور، درباره شناخت محلات شيعه‌نشين و مدارس شيعه در رى مطالبى را ارائه كرده است.[۱۳]

13. در فصل سيزدهم، جدال‌هاى مذهبى در رى بيان شده است. آنچه مسلم است درگيرى دو دسته حنفى و شافعى، كمتر از نزاع ميان سنى‌ها و شيعه‌ها نبوده و اصولا يكى از دلايل پيشرفت شيعه در اين شهر را بايد در همين نزاع مداوم حنفى و شفعوى دنبال كرد.[۱۴]

14. ارتباطات موجود ميان شهرهاى جبال، تشيع را در كل منطقه بسط مى‌داد؛ آن‌چنان‌كه خود رى تا حدودى به لحاظ تأثيرپذيرى از قم به تشيع گرايش پيدا كرد. با اوج‌گيرى تشيع در رى، مردمان نواحى اطراف نيز به‌مرور به تشيع گرويدند و همانند خود شهر در طول چند قرن، تا زمان مستوفى، جز چند روستا كسى بر مذهب تسنن باقى نماند. نویسنده، كتاب را با ارائه اطلاعاتى از وضع مذهبى نواحى رى، مانند: ورامين، قوهد و دوريست به اتمام مى‌رساند.[۱۵]

وضعيت كتاب

فهرست مطالب در ابتداى كتاب و فهرست اعلام و منابع در انتهاى آن آمده است. در پاورقى‌ها، آدرس مطالب و ارجاعات و توضيحات خوبى ذكر شده است.

پانويس

  1. مقدمه، ص7
  2. همان، ص8
  3. متن كتاب، ص9 - 15
  4. همان، ص16 - 22
  5. همان، ص23 - 28
  6. همان، ص29 - 32
  7. همان، ص33 - 40
  8. همان، ص41 - 46
  9. همان، ص47
  10. همان، ص55 - 56
  11. همان، ص57 - 72
  12. همان، ص73 - 82
  13. همان، ص83 - 93
  14. همان، ص95 - 102
  15. همان، ص103 - 112

منابع مقاله

مقدمه و متن كتاب.