ابن سبعین، عبدالحق بن ابراهیم
ابن سَبْعين، ابومحمد قطبالدين عبدالحق بن ابراهیم بن محمد بن نصر بن سبعين مرسى رقوطى (۶۱۴ ه - ۹ شوال ۶۶۹ ه / ۱۲۱۷ - ۱۲۶۹)، عارف، زاهد و فيلسوف اندلسى بوده است.
نام | ابن سبعین، عبدالحق بن ابراهیم |
---|---|
نامهای دیگر | مرسی، ابومحمد عبدالحق
رقوطی، قطبالدین عبدالحق بن ابراهیم |
نام پدر | ابراهیم |
متولد | 1217 م |
محل تولد | زقوطه از نواحی مرسیه اندلس |
رحلت | 669 ق |
اساتید | ابواسحاق ابراهیم بن يوسف بن محمد بن دهاق |
برخی آثار | أنوار النبي صلّیاللهعليهوسلّم أسرارها و أنواعها |
کد مؤلف | AUTHORCODE01555AUTHORCODE |
ولادت
ولادت او را اغلب مؤلفان در 614ق، نوشتهاند و چون زادگاه او رَقوطه، از نواحى مُرسيه بوده است، او را مرسى و رقوطى گفتهاند.
تحصیلات
وى در اوايل زندگانى در مرسيه به تحصيل منطق، حكمت، كلام و رياضيات پرداخت، سپس به عرفان روى آورد و گفتهاند كه طب، كيمیا، سيمیا و علم حروف را نيز فراگرفت. برخى از مؤلفان، او را شاگرد ابواسحاق ابراهیم بن يوسف بن محمد بن دهاق (معروف به ابن المرأة)، عارف و متكلم مشهور اندلسى، دانستهاند، ولى وفات ابن دهاق در 611ق و قبل از ولادت ابن سبعين بوده و این گفته ظاهراً در اصل به ارتباط فكرى و تأثير پذيرفتن ابن سبعين از عقايد ابن دهاق اشاره داشته است. از سوى ديگر، در اواخر سده 6 و اوايل سده 7ق افكار فلسفى و عرفانى ابوعبدالله شوذى از طريق شاگردش ابن دهاق و شاگرد او ابن اَحْلى در اندلس رواج گرفته بود و دور نيست كه ابن سبعين كه در این محيط فكرى پرورش يافته و تأثير پذيرفته بود، چنانكه در بعضى از منابع تلویحاً اشاره شده است، در مرسيه نزد ابن احلى كسب علم كرده باشد.
ابن سبعين در جوانى - و به گفته ابن شاكر كتبى، در 30 سالگى - با جمعى از ياران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه، چند گاهى در خانقاهى نزدیک غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفتهایى بود كه از طرف فقها و متشرعين با افكار و اقوال او مىشد. پس از ورود به مغرب در شهر سبته بر ساحل جنوبى تنگه جبل الطارق اقامت گزيد و به تبليغ و ترویج عقايد خود در میان پيروان و تحقيق، مطالعه و تأليف پرداخت. بااينكه در سنين جوانى بود، در همین دوران شهرت او به جايى رسيده بود كه هنگامى كه پرسشهاى علمى و فلسفى فردریک دوم، امپراتور صقليه از علماى ممالك اسلامى به مغرب رسيد، خليفه عبدالواحد الرشيد، آنها را به سبته فرستاد و از ابن سبعين خواسته شد كه جواب بنویسد. ظاهراً به سبب همین اشتهار به فلسفه و نيز شايد به سبب استقبالى كه از عقايد او مىشد، ناچار گرديد كه آن شهر را ترك گوید و به عدوه و سپس به بجايه رود. وى چند سالى در این شهر اقامت داشت و همچنان به نشر افكار خاص خود مشغول بود و پيروان و مريدان بسيارى كه از طبقات مختلف نزد او گرد آمده بودند، آراء و عقايد او را به نقاط ديگر مىرساندند. در اينجا نيز افكار و اقوال او و طرز سلوك پيروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعين را برانگیخت و به الحاد و كفر متهم و مجبور به ترك آنجا شد. وى ظاهراً در حدود سال 648ق، از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق افريقا شد، ولى پيش از آنكه خود به آن نواحى برسد، شهرتش به آنجا رسيده بود و فقهاى مغرب پيامهایى به مردم مصر فرستاده و آنان را نسبت به افكار و اقوال وى ظنين و بدبين كرده بودند. چنين به نظر مىرسد كه در شرق افريقا میان او و علماى آن ديار مناقشات و ماجراهایى وجود داشته و نامساعد بودن محيط و مخالفتهاى فقها و اهل ظاهر او را به عزيمت بهسوى مكه ناگزير كرده بود.
زمان ورود او به مكه بهدرستى معلوم نيست، ولى در نخستين سالهایى كه ابونمى محمد اول شريف مكه بود (652 - 702ق)، وى در آنجا بوده و از نزدیک ان او بشمار مىرفته و حتى گفتهاند كه استاد و معلم او نيز بوده است. بنا بر برخى از منابع، امیر مكه بيمار يا مجروح شده بود و ابن سبعين او را معالجه كرد و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گرديد. به گفته عبدالحق باديسى در المقصد الشريف، ابونمى در جنگى مجروح شده و زخمى بر سرش رسيده بود و ابن سبعين جراحت او را علاج كرد و نوعى سرپوش برای او ساخت كه نشان زخم را پنهان مىكرد و نيز گفتهاند كه وى با اعمالى از نوع سحر و شعبده امیر را به خود مجذوب و معتقد كرده بود، ولى شايد سبب اصلى نزدیکى او با ابونمى وجود نوعى تجانس فكرى میان آن دو بوده است؛ زيرا ابونمى منتسب به خاندان رسول اكرم(ص) و از اولاد حسن بن على(ع) بود و ابن سبعين نيز تمايلات شيعى و فاطمى داشت و گفتهاند كه وى در مكه و در سايه حمايت امیر آنجا گرايشهاى شيعى خود را آشكار مىكرد.
فرمانرواى مصر، از نزدیکى و ارتباط او با اشراف مكه آزردهخاطر بود و به سبب سخنانى كه از او نقل مىشد، پسرش را در مصر به زندان افكنده بود. گفتهاند كه هنگامى كه ملك ظاهر در 667ق، برای اداى مراسم حج به مكه رفت، سخت در جستجوى ابن سبعين بود، لكن وى پنهان شد. وى از همین روى ظاهراً قصد مهاجرت به هندوستان داشته است. بااينهمه و نيز بااينكه میان او و علماى مكه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مريدان درباره او این احوال را شدت مىداد، پشتيبانى شريف مكه از او، اينگونه مخالفتها را بىاثر مىساخت. افسانههایى كه درباره او ساخته شده است، حاكى از شهرت او و توجهى است كه عامه مردم نسبت به او داشتهاند. قدرت و موقعيت او در مكه چنان بود كه شيخ قطبالدين قسطلانى، دانشمند و عارف مشهور (614 - 686ق) كه از مخالفان او بود، از ترس خصومت او مكه را ترك گفت و به مصر رفت. چنين به نظر مىرسد كه ابن سبعين در مسائل سياسى آن ايام نيز دخالت داشته و شريف مكه را در اينگونه امور راهنمايى و يارى مىكرده است. به گفته ابن خلدون بيعت ابونمى با ابوعبدالله المستنصر، فرمانرواى افريقيه، به ترغيب و تشویق ابن سبعين بوده و بيعتنامه نيز كه متن آن در تاريخ ابن خلدون آمده، از آغاز تا انجام به خط و انشاى او بوده است.
وفات
وفات ابن سبعين در اغلب تواريخ معتبر در 669ق و در 55 سالگى او ذكر شده است و گفتهاند كه رگ خود را زد و نيز به مسموم شدن او اشاره رفته است. باديسى، مسموم شدن او را به تحریک و توطئه الملك المظفر، حاكم يمن دانسته است. آرامگاه او در نزدیکى مكه در مَعْلاة بوده و سنگى بر آن نهاده بودند كه چون زيارتگاه «جُهّال غربا» شده بود، شكسته و برداشته شد
آثار
- بدالعارف؛
- رسالة الفقيرية؛
- رسالة القوسية؛
- رسالة العهد؛
- کتاب الإحاطة؛
- رسالة خطاب الله بلسان نوره؛
- رسالة الفتح المشترك؛
- رسالة النصيحة أو النورية؛
- رسالة الرضوانية[۱].
پانویس
منابع مقاله