الأربعون حديثاَ (شيخ بهایى)
الأربعون حديثا، اثر ابوالفضائل محمد بن الحسين الحارثى العاملى، معروف به شيخ بهایى، برگزيده چهل حديث از پيامبر(ص) و ائمه(ع) مىباشد كه به زبان عربى و در سال 995ق، نوشته شده است.
الاربعون حدیثا | |
---|---|
پدیدآوران | بخش فرهنگی جامعه مدرسين حوزه علميه قم (محقق) شیخ بهایی، محمد بن حسین (نویسنده) |
ناشر | جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامي |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1431 ق |
چاپ | 3 |
شابک | 978-964-470-405-5 |
موضوع | احادیث شیعه - قرن 11ق.
اربعینات - قرن 11ق. شیخ بهایی، محمد بن حسین، 953 - 1031ق. - سرگذشتنامه |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 143 /ش95 الف4 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب با دو مقدمه از محقق و نویسنده آغاز و مطالب، دربردارنده مجموعا چهل حديث مىباشد.
شيخ بهایى در این اثر، در كنار گزينش ويژه اخبار و احاديث معصومين(ع) كه برای سطح عموم مردم قابل استفاده باشد، شرحى روان و كامل و گاهى تخصصى از روايات، در اختيار مخاطبين قرار داده است.[۱]
روش وى در فقه الحديث، استفاده از آراى علماى كهن در لغت، ذكر نظريات ديگر بزرگان و حتى معاصرين در مفاهيم دينى و نقل و نقد آراى آنان است.[۲]
او در مباحث مختلف، در ذيل شرح احاديث، همانند موضوعات لغوى، نحوى، ادبى، كلامى، رياضى و... جامعيت خود را به اثبات رسانده است.[۳]
وى اسناد احاديث را، بهصورت كامل، از خودش تا معصوم(ع) بيان كرده است، ولى از نقد و جرح و تعديل رجال سند، سر باز زده است.[۴]
گزارش محتوا
در مقدمه محقق، زندگىنامه مفصلى از شيخ بهایى، ارائه گرديده است.[۵]
در مقدمه نویسنده، نكاتى پيرامون كتاب و اربعيننويسى، بيان گرديده است.[۶]
در این اثر، از ترجمه احوال راويان و محدثين اعراض شده است و بهجاى نقل و بازگويى کیفیت سند، به خود مستند و متن پرداخته شده است؛ چون اكثر احاديث كه در این كتاب نقل شده است، در باب سنن و آداب و اخلاق مىباشد.[۷]
مؤلف در شرح حديث اول، مطالب مفيدى را در مورد حديث و روايت بيان كرده است كه بهاختصار، ذكر مىكنيم. او واژه حديث را در لغت، مرادف سخن دانسته و معتقد است از این جهت به آن حديث مىگويند كه بهتدريج و جزءبهجزء به وجود مىآيد و در اصطلاح، سخن خاصى است از پيامبر(ص) يا امام(ع) يا صحابى يا تابعى يا كسى كه در خط آنها گام برمىدارد و گفتار يا كردار يا تقرير آنها را حكايت مىكند.[۸]
نویسنده در مورد تقطيع روايت، قائل به جواز است و تقطيع حديث را در مواردى كه جملات متعدد در متن باشد، ولى آن طور به هم وابسته نباشند كه خللى در معنا ايجاد شود، جايز مىداند. در كتاب هم در چند موضع، احاديث را بهصورت كامل ذكر نكرده، ولى به تقطيع آن اشاره كرده است. برای نمونه، در یک جا، حديثى در باب مجالست با اهل معاصى، از كتاب شريف «كافى» نقل كرده است.[۹]
شيخ بهایى كوشيده است تا برای شرح و توضيح معانى روايات، از آيات و احاديث ديگر مدد جويد و برای این منظور، بيشتر از كتب اربعه، بهره جسته است، اگرچه در برخى موارد، از منابع اهل سنت نيز استفاده كرده است.[۱۰]
روش فقهالحديثى نویسنده با ذكر نمونههایى از كتاب، عبارتند از:
الف)- توضيح لغات و يا معانى خاص واژگان يا قسمتى از روايت، مانند:
- مراد وى از فقه، داشتن بصيرت در امر دين است، معناى لغوى آن؛ يعنى «فهم» و نه معانى مصطلح آن، كه با استنباط احكام از منابع و ادله شرعى حاصل مىشود.[۱۱]
- الطاغوت: در اصل «طغووت» بر وزن فعلوت، از ماده طغيان است و آن، تجاوز از حد است و ريشه آن، «طيغوت» مىباشد و.[۱۲]
ب)- توضيح مطالب صرفى و نحوى: شيخ بهایى، برای تفهيم بهتر حديث، از علم صرف و نحو، كامل بهره برده است؛ بهعنوان نمونه، به ذكر نقل قولهایى از نحويون، بهخصوص زمخشرى اكتفا مىكنيم:
- قربه نجيا: نجي بر وزن فعيل، از باب «ناجى يناجي مناجاة» و آن، گفتگوى سرى و پنهانى و رازگويى است و امكان دارد كه مصدر قرار داده شود و درهرصورت، حال است از فاعل قرب يا مفعول آن.[۱۳]
- إن من عبادي، من لا يصلحه إلا الفقر: صناعت ادبى و نحوى، ايجاب مىكند كه موصول، اسم «إن» باشد و جار و مجرور (من عبادي) خبر آن، ولى پوشيده نيست كه مقصود، آن نيست كه خبر دهد آن كه جز فقر به صلاحش نيست... پس اولى این است كه ظرف، اسم «إن» و موصول، خبر آن باشد؛ هرچند كه خلاف متعارف بين نحويون است.[۱۴]
- أشهر قلائل: با آنكه «أشهر»، از صيغههاى جمع قله است و خود افاده معناى قلت مىكند، توصيف آن با «قلائل»، برای تأكيد و مبالغه كمى ايام است و كنايه از آن است كه عدد ماههاى مذكور، كمتر به «سه» كه اقل مراتب جمع قله است، نزدیک تر مىباشد.[۱۵]
شيخ بهایى، در كنار استفاده از آيات قرآن و احاديث معصومين(ع)، بهمناسبت بحث، از اشعار و داستان يا حكايت هم، برای شرح روايات، كمك جسته است.[۱۶]
ج)- نظر شيخ بهایى درباره جعل حديث: وى انگیزههاى وضع و جعل حديث را وصول به نيات پليد و مقاصد شوم، برای رسيدن به تقرب به درگاه ملوك و سلاطين و ترويج مكاتب و مسلكهاى باطل و امثال آن، ذكر مىكند و حديث «قد كثرت علي الكذابة»، كه منسوب به پيامبر(ص) است را بهترين دليل بر وقوع جعل مىداند.
او در ادامه بازبينى بر وجود احاديث متناقض و منافى همديگر، كه جمع بين آنها ممكن نيست و یکى نمىتواند ناسخ ديگرى باشد را دليل مناسب ديگرى بر وجود احاديث جعلى فراوان مىداند.[۱۷]
د)- نقل مسائل اعتقادى و طرح مباحث كلامى، از جمله: «التي بين جنبيه»؛ «نفسى كه در اندرون و در دو طرف خود جا دارد»، گاهى از كلمه جنبيه، تصور مىشود كه نفس، تجرد ندارد، چون ظرف مكانى برای آن تعيين شده است، ولى درست است كه این امر، دلالتى بر عدم تجرد ندارد، بلكه كنايه از كمال قرب و نزدیکى آن است؛ چون تجرد نفس، قابل ترديد نيست و برهانهاى عقلى بر آن اقامه شده است و كتابهاى آسمانى و اخبار نبوى بر آن اشاراتى دارند.[۱۸]
ه)- نظرات خاص و نكات ويژهاى كه شيخ بهایى، در ذيل برخى روايات آورده است:
- امانتدارى در نقل مطالب: مؤلف در هر كجاى كتاب كه از نظر كسى استفاده كرده، نام و منبع آن را بهصورت كامل، ذكر كرده است؛ برای نمونه، در معناى واژه «يمن»، سه احتمال آورده است و در پایان مىگويد: این وجوه سهگانه را مرحوم طبرسى در «مجمع البيان» آورده است.[۱۹]
- نقل قول از افراد مختلف و نقد آراى بزرگان.
- عمل به احاديث ضعيف.
- جمع بين احاديثى كه در ظاهر، با هم منافات دارند.
- تعامل با اهل سنت و احيانا نقد و رد منصفانه.
- نقل قول فراوان از پدر خود، بهمناسبتهاى گوناگون كه تواضع و فروتنى وى را نسبت به پدر، نمايان مىسازد.
- نقل مباحث رياضى و عددى در كتاب.
- بهره بردن از زبان شعر در بيان معانى روايات معصومين(ع).[۲۰]
دقت در گزينش روايات و تبيين نكات مبهم و متشابه آنها، نشاندهنده توانايى مؤلف بوده و زمينهساز استقبال از كتاب گشته است.[۲۱]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب بههمراه فهرست «آيات»، «احاديث»، «اسماء معصومين(ع)»، «اعلام»، «رجال السند»، «فرق و مذاهب»، «جماعات، قبايل و اقوال»، «بلدان و اماكن»، «كتب مذكوره در متن» و «اشعار مذكور در متن»، در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون برخى از مطالب متن داده شده است.
پانویس
- ↑ هاشمزاده، سيد حجت، ص113
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان، ص114
- ↑ مقدمه محقق، ص5
- ↑ مقدمه، ص59
- ↑ هاشمزاده، سيد حجت، ص114
- ↑ متن كتاب، ص66
- ↑ هاشمزاده، سيد حجت، ص115
- ↑ همان، ص116
- ↑ همان، ص117
- ↑ همان
- ↑ همان، ص119
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان، ص20
- ↑ همان، ص122
- ↑ همان، ص122
- ↑ همان، ص123
- ↑ همان
- ↑ همان، ص126