هکذا تکلم ابن عربی
هکذا تکلم ابن عربی، عنوان اثری است یکجلدی به زبان عربی از نصر حامد ابوزید. ابوزید در این کتاب به بیان اندیشه ابنعربی و تبیین تأویل بهعنوان عنصری بنیادین در فهم اندیشه وی، میپردازد.
هکذا تکلم ابن عربی | |
---|---|
پدیدآوران | ابوزید، نصر حامد (نویسنده) |
ناشر | المرکز الثقافي العربي |
مکان نشر | مغرب - دار البيضاء |
سال نشر | 2004م. |
چاپ | چاپ دوم |
موضوع | ابن عربي، محمد بن علي، 560 - 638ق. - نقد و تفسير
ابن عربي، محمد بن علي، 560 - 638ق. - سرگذشت نامه عارفان - سرگذشت نامه |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | /الف2 الف0412 / 279/2 BP |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
کتاب یک جلد دارد و حاوی مقدمه چاپ دوم، مقدمه چاپ اول، پیشدرآمد (تقدیمیه) و محتوای مطالب در شش فصل است.
نگاهی کلی به کتاب
کتاب «چنین گفت ابن عربی» عبارت است از سفرنامهای در دریای گسترده و پرتلاطم شیخ محییالدین بن عربی که مؤلف از زمان تحصیل خود را برای این سفرنامه مهیا کرده بود...ابوحامد توضیح میدهد که پژوهش وی در سیاق و روش اسلامی، کاشف و بازتابنده اندیشه اسلامی در قرنهای ششم و هفتم قمری/ یازدهم و دوازدهم میلادی است. همچنانکه ابن عربی از سویی با نظر به قدرت درک و فراگیری میراث بشری و بهکار بستن آن در پیریزی سازواره اندیشه بلندمرتبه فلسفی و کوشش برای بازسازی میراث بشری با اثرگذاری کارآمد و نوآورانه در آن، و پل ارتباطی میان میراث اسلامی و میراث جهانی بهشمار میآید.
مؤلف در این زمینه به مطالعات و پژوهشهای شرقشناسان از جمله توشیهیکو ایزوتسو، شرقشناس ژاپنی، که کتاب «ابن عربی و تائوئیسم» را بهرشته تحریر درآورده و نیز به تحقیقات آسین پالاسیوس، عربپژوه اسپانیایی درباره اندیشهها و آثار ابن عربی بر ریمون لول و دانته الیگری نویسنده «کمدی الهی» استناد و استشهاد میکند. [۱]
گزارش محتوا
نویسنده در مقدمه چاپ اول کتاب از فضای رشد دوران کودکیاش که در آن سخن از معجزات انبیاء و کرامات اولیاء الهی، نقل زبان مردم بوده صحبت میکند و از آموختن قرآن به کودکان به محض یاد گرفتن تکلم و بازی آنان در مساجد و حلقههای ذکر و سماع صوفیان آنجا صحبت میکند. وی علاوه بر اینکه در چنین مکانی بزرگ شده با نزدیک شدن به یکی از دوستان پدر مرحومش به نام عمو حسن که صوفی هم بوده و بیان خاطرهای از عمو حسن که در آن خواب پیامبر خدا(ص) را دیده بوده و سخن وی مبنی بر افشای سر و... به تصوف علاقهمند میشود.[۲]
او مینویسد: من بسیاری از جوانب عاطفی و روحی رؤیای عموحسن را نفهمیدم مگر چند سال پسازاینکه شروع به مطالعه و تحقیق در «فلسفه تأویل» نزد ابنعربی کردم؛ آنجا بود که با معنی سر و دلالت کتمان و اهمیت آن در تجربه روحی و... آشنا شدم و معنی روحی عمیقتری از حج به دست آوردم. من با مطالعه در تصوف، معنی و اهمیت «ذکر» را هم دانستم و فهمیدم که چرا ذکر در حلقهای به شکل دایره انجام میشود و معنی تکرار اسم «الله» در این حلقههای ذکر چیست و چرا پس از تکرار زیاد نام مبارک «الله» این اسم در حرف اول و آخر «آه» خلاصه میشود. علاوه بر اینها توانستم معانی «جذب» و «فناء» و «شطح» و... را شرح دهم.[۳]
وی علاوه بر موارد جغرافیایی و ... که در فوق ذکر شد، علاقهاش به تکامل شناختش در دو قطب عقلانی و روحانی در میراث اسلامی، را عامل دیگری میداند که مایه کشش وی به این مباحث شده است.[۴]
نویسنده از رساله کارشناسی ارشدش با عنوان «قضیة المجاز فی القرآن عند المعتزله» صحبت میکند که بعدها با عنوان «الاتجاه العقلی فی التفسیر» به چاپ رسیده. وی همچنین در رساله دکتری پیش از دفاع از رساله به ذهنش رسیده که مطالب را با تغییر در عبارات و فصول بهصورت کتاب چاپ کند. او باب اول را به قضیه «تأویل و وجود» اختصاص داده است. باب دوم را درباره قضیه «تأویل و انسان» بیان نموده. در باب سوم بر قضیه «قرآن و تأویل» تمرکز کرده است ولی پس از پایان رساله به این نتیجه رسیده که باید نگارش آن را به شیوه دیگری درآورد.[۵]
وی از «دین حب» نزد ابنعربی صحبت میکند که میان دیر و کعبه و بتخانه و... جمع میکند. قلب عارف ظرفیت همه صورتها و عبادات و شعایر را دارد و به همه این عقاید ایمان دارد؛ زیرا اصل وجودی را که همه این موارد مستند به آن است، میشناسد. تصور ابنعربی از «حقیقت» این است؛ اصلی که همه ادیان و معتقدات به آن منتسب است ارتباط میان «حق» خالق و «خلق» مخلوق است و آن ارتباط چیزی نیست جز «محبت». ابنعربی معتقد است خدا بود و هیچچیزی همراهش نبود، گنجی مخفی بود و اراده کرد که شناخته شود ازاینرو عالم را خلق کرد که بشناسندش. حقیقت مستند به میراث اسلامی در شرح عرفانی، اینچنین بیان مییابد و این تبیین به ابنعربی این اجازه را میدهد که میان مفهوم دین واحد الهی و ادیان معتقدات کثیره تمایز بنهد. وی این امر را در کتاب «فصوص الحکم»ش در توسعه در عرض نظریه «کلمه» کاملاً توضیح میدهد.[۶]
فصل اول مطالب کتاب با عنوان از جاهلیت تا ختم ولایت، در هفت بحث و یک خاتمه و فصل دوم با عنوان جدال وضوح و غموض یا تجربه صوفیه میان کشف و ستر، در 5 بحث تبیین یافته است، فصل سوم با عنوان قیود مکان و ضغوط زمان نیز در 5 مطلب. فصل چهارم درباره ملاقات با ابن رشد است که در 7 مطلب و سرفصل تبیین شده است. پنجمین فصل، درباره نشأه وجود و مراتب موجودات است که در 6 سرفصل بیان شده که اولین آن مقدمه این فصل است. ششمین و آخرین فصل مطالب کتاب با عنوان تأویل شریعت؛ جدال میان ظاهر و باطن، نیز در 8 سرفصل بیان شده است.[۷]
نمونهای از متن کتاب
در بخشی از کتاب با عنوان «خلوت و اذکار قرآنی؛ از ایمان به عرفان» میخوانیم: از مباحثی که بر محقق دشوار است این است که بتواند به قطع مشخص کند «اذکار» مرید، ثمره اجتهاد شخصی اوست یا نتیجه توجیه از استاد و شیخش. ما میدانیم که محیالدین تا سال 586 ه./ 1192 م. در اشبیلیه بود و جز در سال 587 ه. از آنجا بیرون نرفت. همچنین میدانیم که در اشبیلیه رؤیایی برای وی رخ داد که مسیر زندگی او را تغییر داد. او پسازاین خواب به خلوت خودش داخل شد و از شاخههای این خلوت خوشه چید و در خروج از این خلوت در همان سنین کم، صاحب علمی عمیق شد. همچنین در اشبیلیه بود که تمرینات روحی شیخ به قرائت قرآن در مقابر گاه بهتنهایی و گاه به همراه دیگران آغاز شد. وی هنگامیکه آغاز به رفتن نزد اساتید کرد، هم از آنان اثر پذیرفت و هم در آنان اثر نهاد.
خود شیخ در سیاق صحبت از منزلتی که امکان استنباطش از طریق کشف و الهام از «ذکر» متضمن در آیه قرآنی است میگوید: «انما یستجیب الذین یسمعون و الموتی یبعثهم الله ثم الیه یرجعون» (انعام 6/36) بدان _که تأییدات خداوند بر ما و شما باد_ آنگاهکه خداوند متعال در سال 586 هجری توفیق استفاده از این ذکر را در اشبیلیه از بلاد اندلس به ما داد، 3 روز در آنجا ماندیم و برکت را در آن ایام دیدیم. ما در آنجا 3 نفر بودیم؛ من و عبدالله نزهونی قاضی شرف که بندهای صالح، ضابط(در حدیث) و فقیه است، و شخص سومی از اهالی همان شهر.[۸]
خاتمه
کتاب «هکذا تکلم ابنعربی» گزارش از تعلقات و عشق و ارادت ابوزید به ابنعربی و سیر آفاقی- انفسی ابنعربی است و ابن عربی را در عرفان و اوضاع و احوال زمان و جغرافیای سیاسی به تحلیل کشانده یا بهتر بگوییم گزارش توصیفی– تحلیلی نموده است، کتاب از محسنات و مزایای خوبی از حیث نوع نگاه و پردازش برخوردار است، لیکن از معایب و آفاتی نیز رنج میبرد، از جمله اینکه ابنعربیشناسی دقیق و جامعی صورت نگرفت تا قرائتی علمی و منطقی از ابنعربی ارائه گردد. از سوی دیگر، برخی نظریات ابنعربی بهخصوص در ساحت وجودشناسی و تأویل و ترابط ظاهر و باطن چنانکه بایسته بود احصا و اسنتباط و آنگاه ایضاح و تبیین نشده است و بلکه بهصورت ناقص و با قرائت مشخص ابوزیدی و معطوف به آرای او از ابنعربی و آرایش تفسیری ارائه شد که ما به برخی از آنها بهصورت نقل و نقد و ناظر به فصل ششم پرداختیم و فصول اول تا پنجم را گزارش اجمالی توصیفی-تحلیلی و نیمهانتقادی نمودیم.[۹]
ترجمههای فارسی کتاب
از کتاب «هکذا تکلم ابنعربی» اثر محقق نواندیش مصری، حامد ابوزید دو ترجمه صورت گرفته است، یکی در نشر نیلوفر و دیگری ترجمه دکتر سید محمد راستگو در نشر نی است.[۱۰]
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در انتهای اثر پس از پایان محتوای مطالب ذکر شده است. نویسنده در ژوئن 2001 میلادی از نگارش کتاب فارغ شده.[۱۱]
پاورقیهای کتاب علاوه بر ذکر ارجاعات، گاه حاوی مطالب مفیدی در شرح محتوای مطالب است. در صفحه 301 کتاب، در فهرست مطالب، اشتباهی در شمارهگذاری در مطالب فصل ششم رخ داده است و به جای ذکر شماره 6 و 7 مجدداً شمارههای 4 و 5 تکرار شده است و طبعاً عدد بعد از 7 که باید 8 باشد، به دلیل همین اشتباه، پس از 5 قرار گرفته و با شماره 6 ذکر شده است.
پانویس
منبع مقاله
- مقدمه، فهرست مطالب و متن کتاب.
- علی محمدی علی، ترجمه نقد عزت عمر، «هکذا تکلم ابن عربی معرفی و نقد»، کتاب ماه فلسفه فروردین 1387 - شماره 7 (3 صفحه - از 20 تا 22).
- رودگر، محمدجواد، «نقدی بر قرائت ابوزید از ابن عربی (گزارش انتقادی کتاب هکذا تکلم ابن عربی)»، قبسات، بهار 1392 - شماره 67 علمی-پژوهشی/ ISC، (22 صفحه - از 197 تا 218).
- ذکاوتی قراگزلو علیرضا، «تازههای نگارش و نشر: معرفیهای اجمالی»، مجله: آینه پژوهش آذر و اسفند 1386 - شماره 107 و 108 (20 صفحه - از 108 تا 127).