الوافي بالوفيات

الوافي بالوفيات، تأليف صلاح‌الدين خليل بن ايبك صفدى، فرهنگ‌نامه‌اى با بيش از 14000 ترجمه از عهد اسلامى تا زمان نویسنده (اواسط قرن هشتم) است كه سبب شهرت نویسنده خود و به تعبيرى، بزرگ‌ترين فرهنگ‌نامه عام تاريخى است.[۱]

الوافي بالوفيات
الوافي بالوفيات
پدیدآورانریتر، هلموت (محقق) صفدی، خلیل بن ایبک (نویسنده)
عنوان‌های دیگروفیات الاعیان و انباء الزمان کتاب الوافی بالوفیات
ناشردار النشر فرانز شتاينر
مکان نشربیروت - لبنان
سال نشر1401 ق
چاپ2
موضوعاسلام - سرگذشت‌نامه

نویسندگان اسلامی - سرگذشت‌نامه

کشورهای عربی - سرگذشت‌نامه
زبانعربی
تعداد جلد22
کد کنگره
‏CT‎‏ ‎‏203‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏4‎‏ص‎‏7
نورلایبمطالعه و دانلود pdf



صفدى انگيزه تأليف كتاب خود را «عبرت» گرفتن از اخبار گذشتگان بيان مى‌كند و معتقد است كه تاريخ، آينه زمان است.[۲]

كتاب تحت اشراف هلموت ريتر چاپ شده است.

ساختار

كتاب با دو مقدمه از ناشر و نویسنده آغاز و مطالب در بيست و دو جلد، تنظيم شده است.

نویسنده به تقليد از ابن خطیب بغدادى (464ق) در «تاريخ بغداد»، به احترام پيامبر(ص)، تبرکا تراجم فرهنگ‌نامه خود را با نام مبارک پيامبر اسلام، محمد(ص)، آغاز كرده و اسامى محمد، احمد و كسانى را كه نام پدرشان محمد بوده، مقدم دانسته است. تعداد اسامى محمد، حدود 2300 نفر است كه چهار جلد اول كتاب را در بر مى‌گيرد. وى پس از فارغ شدن از اسامى محمد، به ترتيب حروف معجم، به نام‌هاى ديگر پرداخته است.[۳]

روش صفدى در تاريخ‌نگارى تراجم، روايى و تحليلى است. به اين معنا كه بعد از نقل ترجمه فرد، در غالب موارد، به‌ويژه درباره ادبا، شعرا و اشعار آنان نظر خود را با توجه به اينكه خود شاعر و اديبى توانمند بوده است، بيان مى‌كند. وى منزلت اجتماعى صاحب ترجمه را مورد توجه قرار داده، جايگاه او را بين معاصران، تبيين كرده است. او به آنجه صاحب ترجمه مى‌گويد، به ديد نقادى نگريسته و بدون تعقل و تحليل، آن گفتارها را نمى‌پذيرد. نقدهاى سودمند وى در مورد شاعران و اشعارشان از محسنات و ويژگى‌هاى كتاب اوست و چه بسيار بين او و مترجم صاحب شعر، مشاعره يا مخالفت‌هایى صورت گرفته باشد.[۴]

وى براى تأليف اين اثر، بيش از سيصد كتاب را مورد استفاده قرار داده است. بعضى از منابع مكتوب وى، عبارتند از: «الأغاني» ابوالفرج اصفهانى؛ «تاريخ بغداد» خطیب بغدادى؛ «تاريخ دمشق» ابن عساكر؛ وفيات الأعيان ابن خلكان؛ «تاريخ الإسلام» ذهبى؛ «معجم الشيوخ» القوصى و ده‌ها كتاب ديگر.[۵]

نثر صفدى، سليس، روان و به‌دور از پيچيدگى‌هاى زبانى و آرايه‌هاى لفظى است. گويا مى‌داند كه فرهنگ‌نامه وى مورد استفاده صاحبان فرهنگ‌ها، علوم، تخصص و آداب مختلف قرار مى‌گيرد؛ به همين دليل نثر آن را ساده و روان اختيار كرده است. او حتى گاهى عبارات ساده تاريخى و از جمله عبارات عاميانه مردم را به كار مى‌برد و چه‌بسا جملات عاميانه و ركيك هم در ميان تراجم او ديده شود.[۶]

گزارش محتوا

در مقدمه ناشر، ضمن اشاره به موضوع و اهميت كتاب، زندگى‌نامه مختصرى از نویسنده ارائه گرديده است.[۷]

مقدمه نویسنده، داراى نه فصل بوده و در آن موضوعاتى همچون: کیفیت كتابت تاريخ؛ فوايد تاريخ و ادب مورخ، مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است.[۸]

نویسنده در اين كتاب، تراجم تمام اعيان و نجباى زمان، مانند: صحابه، تابعين، خلفا، ملوك، امرا، قضات، وزرا، محدثين، قرا، شعرا، اطبا، حكما، ادبا، عرفا و... را جمع كرده و هيچ‌كس را آن‌گونه كه در مقدمه آورده و از عنوان كتابش (كامل در مورد وفيات) برمى‌آيد، از قلم نينداخته است.[۹]

مؤلف به سبب اهتمام به اين اثر و نيز دانش تراجم، در مقدمه فرهنگ‌نامه ديگرش «أعيان العصر»، آن را «تاريخ كبير» خوانده است. هرچند از نگاه برخى «الوافي بالوفيات» ذيل و تكمله كتاب وفيات الأعيان ابن خلكان و از جهات بسيارى به آن شبيه است؛ اما اين سخن، درست به نظر نمى‌رسد و صفدى به چنين مسئله‌اى اشاره نكرده و عنوان كتاب نيز بر اين موضوع دلالت ندارد. گويا مؤلف خواسته فرهنگ‌نامه درازدامن خود را در مقابل فرهنگ‌نامه مختصر ابن خلكان (با 850 ترجمه) قرار دهد و چون ابن خلكان فرهنگ‌نامه‌اش را «تاريخ مختصر» خوانده، صفدى فرهنگ‌نامه خود را «تاريخ كبير» نام نهاده است. البته شكى نيست كه صفدى در اين كار، كتاب ابن خلكان را سرمشق و الگو قرار داده است؛ بااين‌همه قصد داشته، فرهنگ‌نامه‌اى كامل و مستقل در وفيات اعيان بنگارد.[۱۰]

مؤلف در مقدمه طولانى كتاب كه در باب تاريخ است، در فصل نهم، در فوايد تاريخ، با ذكر نمونه‌هایى، اهميت دانستن تاريخ وفيات را بر ما روشن مى‌سازد. وى معتقد است با معرفت به تاريخ وفات بزرگان، دروغ شيادان براى نفع بردن از جعل موضوعات تاريخى، آشكار مى‌شود. به همين دليل صفدى به ضبط تاريخ وفات اعيان در الوافي دقت زيادى مبذول داشته؛ به‌طورى‌كه خود تصريح كرده است كه تاريخ وفاتى را جا نگذاشته، مگر عده كمى و دليل نياوردن تاريخ وفات آن عده اين بوده كه با وجود تحقيق، تاريخ وفات آنها بر وى روشن نشده است.[۱۱]

صفدى «عبرت گرفتن» از اخبار گذشتگان را انگيزه اصلى تأليف خود بيان كرده و شايد بتوان گفت اين نوع نگاه صفدى به تراجم، در واقع تلفيق تاريخ با دين است؛ زيرا وى بر اساس آيه قرآنى: «لقد كان في قصصهم عبرة لأولی الألباب».[۱۲]، معتقد است كه در حكايات مشاهير، عبرت‌هایى براى اهل تفكر و انديشه است.[۱۳]

از نظر صفدى با درك و فهم تراجم، مى‌توان پله‌هاى صعود را طى كرد و در اخبار ايشان، تسلى و دلدارى است. در حقيقت در تراجم فرهنگ‌نامه وى، تاريخى مفيد، دورانديشى، موعظه و عبرت و معرفت است. اما انگيزه فرعى وى، اختصار و محدود ساختن تراجم اعيان به معاصران خود وى است.[۱۴]

محتواى شرح حال‌ها و تراجم كتاب، در مقايسه با يكديگر، تا حدى متفاوت است. به نظر، اين موضوع، به جايگاه علمى، اجتماعى و سياسى، حرفه، تخصص و... صاحب ترجمه مربوط مى‌شود. صفدى در كتاب خود، هر آنچه را كه به صاحب ترجمه تعلق دارد، از جمله: نسب، ولادت، وفات، استادان، شاگردان، آثار و تأليفات، اخبار، اشعار (چنانچه شاعر بوده)، حوادث و وقايع تاريخى مرتبط با حيات وى را نقل كرده است.[۱۵]

تعيين تاريخ وفات كه از مهم‌ترين عناصر محتواى تراجم فرهنگ‌نامه‌ها و به تبع آن، فرهنگ‌نامه تاريخى صفدى است، مورد توجه جدى وى قرار گرفته است. او اهل دقت در زمينه ثبت تاريخ وفات است و نشانه آن اين است كه تاريخ وفات برخى از تراجم را ذكر نمى‌كند و اين امر، سهوى يا به دليل فراموشى نيست، بلكه از آن جهت ثبت نكرده است كه با وجود تحقيق، به تاريخ دقيق وفات مترجم، دست نيافته است.[۱۶]

صفدى بيشترين قسمت ترجمه را به تخصص و حرفه صاحب ترجمه اختصاص مى‌دهد. ترجمه علماى دين و دانشمندان، شامل حكايت مربوط به تعليم و تربيت، شهرهایى كه سفر كرده و يا احاديثى كه روايت كرده مى‌شود كه نمونه آن، شيخ محى‌الدين شاطبى محدث (ترجمه 134) است.[۱۷]

او از آنجا كه خود شاعرى توانمند بوده، بر دوران زندگانى و دستاوردهاى شعرى و ادبى شعرا و ادبا تكيه مى‌كند. اما اگر صاحب ترجمه، از صاحب مقامان و منصبان، از جمله سلاطين، امرا، وزرا و يا... باشد، از حوادث و وقايع دوران حيات وى سخن مى‌گويد. در اينجا ترجمه كاملا صبغه سياسى به خود مى‌گيرد. در اين هنگام وى حتى حوادث روزانه را نقل مى‌كند.[۱۸]

وصف خصايل اخلاقى، علمى و شخصيتى مترجم كه يا به‌صراحت يا تلويحا صورت مى‌گيرد، بخش ديگرى از خصوصيات اثر حاضر است. صفدى سعى مى‌كند صاحب ترجمه را به اوصافى كه شايسته اوست توصيف كند؛ زيرا معتقد است كه نویسنده تراجم بايد متصف به عدالت و دورى از هوا و هوس باشد و نسبت به صاحب ترجمه، شناخت داشته باشد. اهل تلاوت قرآن، صاحب خط زيبا، خوش‌خلق، خوش‌گفتار، جوانمرد، نيكوكار و... بعضى از تعابيرى است كه صفدى در وصف بعضى از اعيان فرهنگ‌نامه خود به كار برده است. او در وصف ابوالوفاء صوفى (ترجمه 3127) او را با جملاتى مانند: «وى اخلاقى حسنه و گفتارى خوش داشت. هم‌كلامى با او لذت‌بخش و كسى از هم‌نشينى با اون خسته نمى‌گشت»، ستوده است.[۱۹]

صفدى ذيل ترجمه 1482 مربوط به محمد بن احمد بن شويش مى‌نويسد: «بسيار اهل تلاوت قرآن، جوانمرد و نيكوكار بود».[۲۰]

ارزيابى شخصيت مترجم در پايان، از ديگر ويژگى‌هاى اثر حاضر مى‌باشد. نویسنده نيز مانند بسيارى فرهنگ‌نامه‌نويسان ديدگاه خود را با استفاده از منابع دست اول و يا از طريق مقايسه چند ديدگاه معتبر ارائه مى‌دهد. گاهى به موجب رعايت تقوا يا نبود منابع و اطلاعات دست اول يا هر دوى آن‌ها، قضاوت اسلاف خود را نقل كرده است. از باب مثال، ذيل ترجمه محمد بن سليمان بن حرث مشهور به حافظ بن باغندى، اولین ترجمه كتاب، مى‌نويسد: «ابوبكر اسماعيلى گويد: من او را متهم به كذب نمى‌كنم، ولى بسيار خطا مى‌كرد و خطیب راجع به او گويد: تمام اساتيد ما به او اعتراض می‌كردند. دارقطنى درباره وى معتقد بود كه بسيار اشتباه مى‌كرد».[۲۱]

وضعيت كتاب

فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است.

در پاورقى‌ها علاوه بر اشاره به اختلاف نسخ.[۲۲]، به ذكر منابع پرداخته شده است.[۲۳]

پانويس

  1. ر.ک: قزوينى، محمد و ديگران، 1393، ص37
  2. ر.ک: همان، ص39
  3. ر.ک: همان، ص43
  4. ر.ک: همان، ص40
  5. ر.ک: همان، ص43
  6. ر.ک: همان، ص45
  7. مقدمه ناشر، ج1، صفحه الف - ح
  8. مقدمه مؤلف، ج1، ص9-54
  9. ر.ک: قزوينى، محمد و ديگران، 1393، ص37
  10. همان
  11. همان، ص38
  12. يوسف: 111
  13. ر.ک: همان، ص39
  14. همان، ص39-40
  15. همان، ص40
  16. ر.ک: همان، ص41
  17. همان، ص40-41
  18. همان، ص41
  19. ر.ک: همان
  20. همان، ص42
  21. ر.ک: همان
  22. ر.ک: پاورقى، ج1، ص279
  23. ر.ک: همان، ص281

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن كتاب.
  2. قزوينى، محمد؛ چلونگر، محمدعلى؛ پيرمراديان، مصطفى، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی پاییز 1393، سال پنجم- شماره 16 علمی-پژوهشی (وزارت علوم)/ISC (‎24 صفحه - از 31 تا 54 ).