مولانا و شعر
مولانا و شعر نوشتهی استاد کاظم محمّدی کتابی است نقدی ـ تحلیلی که اختصاصاً به جنبههای شعر و شاعری مولانا میپردازد و به این که آیا او شاعر بود یا دفعتاً شاعر شد میپردازد . این کتاب در ادامهی مجموعه آثار مثنوی پژوهی و مولوی شناسی است که تا کنون بیش از سی عنوان آن منتشر شده است و نویسنده خود از مولوی شناسان بنام و محقّقان برجستهی عرفان اسلامیاست. و با این وصف باید در انتظار تحلیلی نقدی در خصوص مولانا و شعر باشیم. در این که مولانا چه نسبتی با شعر و شاعری برقرار میکند دهههاست که حرف و حدیث وجود دارد. و در این که آیا تعلیم و مشق شاعری کرده بود یا یکباره و دفعتاً شعر گفت و شاعر شد نیز همینگونه اختلافات شدید وجود دارد. کتاب مولانا و شعر به طور علمیو دقیق به این مقوله میپردازد و پاسخهایی درخور و دقیق به یکایک آن میدهد و خواننده با خوانش این اثر شاید از این ابهامات و اختلافات بیرون آید و شناختی درست از مولانا و شعر مولانا داشته باشد.
مولانا و شعر | |
---|---|
پدیدآوران | کاظم محمّدی (نویسنده) |
ناشر | انتشارات نجم کبری |
مکان نشر | ایران ـ کرج |
سال نشر | 1396 ش |
چاپ | چهارم |
شابک | 1-7-96787-964-978 |
موضوع | مولوی. قرآن. شعر فارسی. نقد و تفسیر. |
زبان | فارسي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | 83م3م/5305 PIR |
آنچه که مسلّم است این که مولانا دو اثر شعری ناب و پر قوّت و مطوّل دارد، یکی مثنوی معنوی و یکی هم دیوان کبیر در این هر دو اثر جاودانه ده ها هزار بیت را در قالبهای گوناگون ساخته و پرداخته است و لذا انکار شعر و شاعری مولانا به هیچ روی عملی خردمندانه نیست، ولی از این بابت که آیا مولانا خود با شعر و شاعر بودنش موافق است یا نه در این خصوص حرف و حدیثهای زیادی وجود دارد و از قضا مولانا خود به این نکته در مواقفی اشاره کرده و تکلیف خود را با شعر و صفت شاعری معلوم داشته و از ابهامات ساخته شده . گفته شده توسّط دیگران پرده برداشته و موقعیّت خود را مشخّص نموده است. در اینجا دو نکته قابل ذکر است یکی اینکه مولانا این موضوع و موضع را مسکوت نگذاشته و دو دیگر اینکه نویسندهی کتاب مولانا و شعر از مهمترین مولوی شناسان و از بهترین مفسّران مثنوی است، ضمن این که نه تنها با شعر هم آشناست بلکه خود در این باره صاحب اثر است و لذا در این کتاب با تحقیقی دقیق و عالمانه مواجه هستیم و به قوّت میتوانیم پاسخ این ابهامات را دریافت کنیم.
ساختار
کتاب مولانا و شعر اثری است در یک جلد در 224 صفحه و در طرحی مناسب. کتاب با این اشعار مشهور مولانا آغاز میشود و از همان ابتدا پاسخی نهفته به بحث شعر مولانا میدهد:
قافیه اندیشم و دلدار من | گویدم مندیش جز دیدار من | |
خوش نشین ای قافیه اندیش من | قافیهی دولت تویی در پیش من | |
حرف چبود تا تو اندیشی از آن | حرف چبود؟ خار دیوار رزان | |
حرف و صوت و گفت را برهم زنم | تا که بی این هر سه با تو دم زنم[۱] |
فهرست مطالب کتاب بسیار خلاصه است بدین شرح: مقدّمه، تعریف شعر و شاعر، تعریف شعر و نظم، سخنان سپهسالار، سخنان سلطان ولد، مولانا و شعر و شاعری، نمونههایی از اشعار مولانا و نهایتاً گزیدهی منابع کتاب.
مقدّمهی کتاب هشت صفحه است و در این بحث به پیچیدگیهای زیاد مباحث مثنوی و به ویژه زبان عرفانی مولانا اشاره میکند و با این بیت مثنوی پیچیده بودن آن را بیان میدارد:
من چو لب گویم لب دریا بود | من چو لا گویم مراد الاّ بود[۲] |
این که هر کسی با شنیدن سخنان مولانا خود را یار و همراه مولانا میپندارد از اشکالاتی است که مولانا آن پندار را مطرح و ابطال میکند و بر این است که افراد بی دانش دقیق و معرفت درست در بارهی او حرف میزنند و یا به خیال خام خود وی را با خود یار و همراه میبینند. استاد کاظم محمّدی در همین مقدّمه نقدی تند به مدّعیان مولوی شناسی دارد و بر این است که اغلب ایشان نه مثنوی را کامل خواندهاند و نه به زبان و متن دیوان کبیر اشرافی دارند، تنها با حفظ چند بیت و غزل خود را در ردیف مولوی پژوهان جا زدهاند و حال آنکه متن اشعار مولانا را به درستی و بدون غلط هم نمیتوانند بخوانند.
استاد کاظم محمّدی در بخشی از مقدّمه مینویسد: نکتهی دیگری که در این مقدّمه باید به آن اشاره شود اینکه شناخت مولانا به طور نسبی آنهم فقط از طریق آثار خود او بایسته و شایسته است. این شناخت نسبی هم معلوم است که باید در خلال نوشتههای نظم و نثر مولانا جست و جو شود. شناخت مثنوی بدون شناخت دیوان کبیر کاری است خام و ناقص. چه، شرح بسیاری از کلمات و ابیات مثنوی در دیوان کبیر و بالعکس آنهم وجود دارد. و کسان بسیاری که مولانا را تکّه پاره کرده و لااقل برای او دو شخصیّت قائل شدهاند و گفتهاند مولانای مثنوی با مولانای دیوان شمس فرق دارد و چونان احولانی که مولانا از آنان هماره پرهیز میدهـد، به وی مینگرند و قدرت تحقیق ایشان به شناخت توحیدیِ شخص عارفی که دارای انسجام کامل شخصیّت است نمیرسد[۳]. در فصل تعریف شعر و شاعر با توجّه به چند اثر قدیمیکه در این باره منبع و مأخذ اصلی به حساب میآید تعریفی از شعر و شاعر ارائه داده است. نظامی عروضی سمرقندی و چهار مقاله او یکی از ملاکهای تعریف نویسنده است.
گزارش محتوا
مولانا و شعر، کتابی نقدی ـ تحلیلی در بارهی شعر و شاعری مولاناست. در این کتاب، شعر مولانا و شاعری او از دیدگاه نویسنده مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. نقد و اشکالی مفصّل با استنادات بسیار از سخن و شعر مولانا بر استاد بدیعالزمان فروزانفر میآورد که وی مولانا را شاعری بداهه و بدون پیشینه در نظر گرفته و بر این است که شعر مولانا به سان عرفان و تصوّفش با دیدن شمس تبریزی دفعتاً و به بداهه جوشیده و پدیدار شده است. پاسخهای نویسنده با زمینهای که در معنا و مفهوم شعر و شاعری بیان میکند برای خواننده بسیار مهم و اثربخش است. استاد کاظم محمّدی در بخشی از مقدّمه مینویسد: نکتهی دیگری که در این مقدّمه باید به آن اشاره شود اینکه شناخت مولانا به طور نسبی آنهم فقط از طریق آثار خود او بایسته و شایسته است. این شناخت نسبی هم معلوم است که باید در خلال نوشتههای نظم و نثر مولانا جست و جو شود. شناخت مثنوی بدون شناخت دیوان کبیر کاری است خام و ناقص. چه، شرح بسیاری از کلمات و ابیات مثنوی در دیوان کبیر و بالعکس آنهم وجود دارد. و کسان بسیاری که مولانا را تکّه پاره کرده و لااقل برای او دو شخصیّت قائل شدهاند و گفتهاند مولانای مثنوی با مولانای دیوان شمس فرق دارد و چونان احولانی که مولانا از آنان هماره پرهیز میدهـد، به وی مینگرند و قدرت تحقیق ایشان به شناخت توحیدیِ شخص عارفی که دارای انسجام کامل شخصیّت است نمیرسد[۴].
در فصل تعریف شعر و شاعر با توجّه به چند اثر قدیمی که در این باره منبع و مأخذ اصلی به حساب میآید تعریفی از شعر و شاعر ارائه داده است. نظامی عروضی سمرقندی و چهار مقاله او یکی از ملاکهای تعریف نویسنده است. چنانکه مقالهی دوّم از چهار مقاله به همین مقوله اختصاص یافته و نویسنده به برخی عبارات او در خصوص تعریف استناد کرده تا بتواند بحث را به خوبی هدایت کند، لذا در بخشی از این فصل از زبان عروضی سمرقندی آورده است: امّا شاعر باید که سلیم الفطره، عظیم الفکره، صحیح الطّبع، جیّدالرّویّه، و دقیق النّظر باشد. در انواع علوم متنوّع باشد و در اطراف رسوم مستطرف، زیرا چنانکه شعر در هر علمی به کار همیشود هر علمیدر شعر به کار همیشود. و شاعر باید که در مجلس محاورت، خـوشگوی بود و در مجلس معاشرت، خوشروی. و باید که شعر او بدان درجه رسیده باشد که در صحیفهی روزگار مسطور باشد و بر السنهی احرار مقروء، و بر سفائن بنویسند و در مدائن بخوانند که حظّ اوفر و قسم افضل از شعر بقای اسم است. و تا مسطور و مقروء نباشد این معنی به حاصل نیاید، و چون او را در بقاء خویش اثری نیست در بقاء اسم دیگری چه اثر باشد؟ امّا شاعر بدین درجه نرسد الّا که در عنفوان شباب و در روزگار جوانی بیست هزار بیت از اشعار متقدّمان یاد گیرد و ده هزار کلمه از آثار متأخّران پیش چشم کند و پیوسته دواوین استادان همیخواند و یاد همیگیرد که در آمد و بیرون شد ایشان از مضایق و دقایق سخن بر چه وجه بوده است، تا طرق و انواع شعر در طبع او مترسّم شود و عیب و هنر شعر بر صحیفهی خِرد او منقّش گردد، تا سخنش روی در ترقّی دارد و طبعش به جانب علوّ میل کند، هرکه را طبع در نظم شعر راسخ شد و سخنش هموار گشت، روی به علم شعر آرد و عروض بخواند و گرد تصانیف استاد ابوالحسن سرخسی بهرامی گردد چون غایة العروضین و کنز القافیه، و نقد معانی و نقد الفاظ و سرقات و تراجم. و انواع این علوم بخواند بر استادی که آن داند تا نام استادی را سزاوار شود و اسم او در صحیفهی روزگار پدید آید، چنانکه اسامیدیگر استادان که نامهای ایشان یاد کردیم[۵].
استنادات دیگر نویسنده به کتابهایی چون انیس الشّعراء و المعجم فی معابیر اشعار العجم است که از آن طریق تعاریف و توصیفاتی قابل قبول و موجّه را تمهید میکند تا بتواند از پیشینهی شاعری مولانا سخن بگوید. آنچه که نویسنده در پایهی بحث در شعر و شاعری بیان میکند آشنایی و تمرین مستمر و مکرّر در وزن و عروض و قافیه است که این تمرین و شناخت نیز از استمرار مرور و مطالعهی شاعران طراز اوّل به دست میآید و این کاری است که بر خلاف سخن استاد فروزانفر، مولانا بدان خو گرفته و مشق کرده بود.
فصل دیگر کتاب در تفکیک شعر از نظم است و در آنجا شواهد متعدّدی به دست میدهد که شعر غیر از نظر است و شاعر نیز چیزی غیر از ناظم. غیر از تعاریفی که مستند به کلام بزرگان است در صفحات 32 و 33 تعاریف متعدّدی از شعر میآورد که ما را با محتوای شعر آشنا میکند و بر این است که شعر باید تمام و یا بخش عمدهای از آنچه را که مثال آورده را در خود داشته باشد تا بتوان به عنوان شعر از آن یاد کرد. یکی از استناددات نویسنده به ابیاتی چند از شاعر توانا ملک الشعرای بهار است که در دیوان او بدین شرح وجود دارد:
شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل | شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت | |
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر | ای بسا ناظم که نظمش نیست الاّ حرف مفت | |
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب | باز در دلها نشیند هرکجا گوشی شنفت | |
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمینساخت | وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت[۶] |
درفصل سخنان سپهسالار و سلطان ولد هر دو از شعر مولانا و بی اعتنایی مولانا به شعر سخن گفتهاند و هر دو بی اعتباری شعر نزد مولانا را متذکّر گشته اند. این تذکار در کتاب فیه ما فیه نیز مستقیماً وجود دارد. در عین حال در ولد نامه سلطان ولد ابیاتی وجود دارد که بین شاعران و اشعار نیز تمییز قائل میشود، شعری را عاشقانه و شعری را شاعرانه میداند، شعر عاشق را تفسیر و شعر شاعر را تف سیر میگوید، با این جناس فرق شعر عارفانه یا عاشقانه را از شعری که فقط شعر است و شاعران از روی ظواهر شعری به آن میپردازند معلوم کرده است[۷]. در صفحهی 76 با تمهیداتی صفحات قبل به اینجا میرسد که مولانا شاعر به معنای مصطلح نیست ولی با این حال دارای اشعاری است که به تعبیر سلطان ولد شعر الهامیو آسمانی است، شعری برخاسته از ذوق و عشق و معرفت. شعری عرفانی و عاشقانه، شعری برگرفته از حکمت. البتّه مولانا خود نیز بارها و بارها در خلال ابیات مثنوی و دیوان کبیر به الهامیبودن شعرش اذعان داشته و به آن متذکّر شده است، نمونهای از آن را در غزل شماره 2115 دیوان کبیر میتوان دید.
در فصل مولانا و شعر و شاعری شواهدی از اشعار مولانا را به دست میدهد که شعر او را ملودیک و آهنگین نشان میدهد، اشعاذی که در آن جنبههای موسیقایی موج میزند و از نوعی نیست که بتوان به سادگی خواند. تنها وزن و قافیه و ردیف نیست که حرف میزد، بلکه موسیقی و ریتم و ملودی در آن حرف میزند و همین شعر مولانا را از دیگر شاعران ممتاز و متمایز میسازد. همین است که شعر مولانا را با سماع نیز هماهنگ میکند، چه آشنایی مولانا با موسیقی و وزن موسیقایی و ریتم سبب میشده تا به قوّال و خوانندهی سماع نوع شعری که بتوان با آن به سماع در آمد را القاء و تعلیم نماید. نمونههای زیادی از غزلیات هست که این حالت را نشانه میرود. در همین فصل چالشی جدّی و تند بین استاد کاظم محمّدی و استاد فروزانفر در مقولهی شعر و شاعری مولانا دیده میشود، استاد فروزانفر عباراتی را در این باره به کار میبرد که استاد کاظم محمّدی آن را بی پایه و خطا میداند و برای حرف خود نیز دلایل مهم و قابل توجّهی ارائه میدهد که از صفحهی 135 تا 202 را به طور مشروح در بر میگیرد. با شواهدی که استاد کاظم محمّدی از منابع گوناگون و به ویژه از خلال ابیات و سخنان مولانا به دست میدهد نشان میدهد که سخن او دقیق و درست تر است و در امر مولوی شناسی دقیقتر و عالیتر. در آخرین فصل هم نمونههایی زیبا از غزلیات مولانا به همراه چند رباعی نغز را میآورد که گزینش خوبی برای اشعار مولانا محسوب میشود.
ویژگیها
کتاب مولانا و شعر به مانند دیگر آثاریکه از کاظم محمّدی در مجموعه مثنوی پژوهی و مولوی شناسی به انتشار رسیده در راستای معرّفی درست اندیشههای مولانا است. در این کتاب هم نکات مهمی وجود دارد که به آن اشاره میشود:
- صمیمیبودن متن که در واقع به نظر میآید که گفتاری باشد.
- مطالب با استنادات زیاد به اسناد معتبر مورد بحث قرار گرفته است.
- دیدگاهی نو در تحلیل شعر مولانا ارائه داده است.
- چالش با استاد فروزانفر یکی از بهترین بخشهای کتاب است.
- توضیحات مستدل و قانع کننده است.
وضعیت کتاب
مولانا و شعر، تألیف کاظم محمّدی
کتاب در یک جلد با مقدّمهای مختصر به زبان فارسی است و دارای 224 صفحه است. کتاب حاضر در قطع رقعی و با جلد نرم و کاغذ مرغوب منتشر شده. در آغاز، فهرست مطالب درج شده و در انتهای اثر هم فهرستی از منابع و مأخذ وجود دارد.
پانویس
منابع مقاله
مقدّمه و متن کتاب