رازی، یحیی بن معاذ

«يحيى بن معاذ رازى» كه عطار او را با القاب «چشمه روضه رضا، نقطه كعبه رجا، ناطق حقايق و واعظ خلايق» توصيف مى‌كند، از طبقه نخستين عرفاست. كنيه يحيى، ابوزكريا و لقب وى واعظ است.

NUR04557.jpg
نام رازی، یحیی بن معاذ
نام‎های دیگر
نام پدر
متولد
محل تولد
رحلت / 258ق / 872م
اساتید
برخی آثار
کد مؤلف AUTHORCODE04557AUTHORCODE

ولادت

يحيى در رى متولد شد. از سال تولد او اطلاعى در دست نيست. از حوادث و مراحل زندگى او نيز اطلاعات جامعى نداريم و آگاهى ما در مورد اين عارف و واعظ محدود به توصيف‌ها و اشاره‌هايى است كه تذكره‌نويسان و ديگر نويسندگان آثار عرفانى و اسلامى در مورد يحيى مطرح كرده‌اند. در اين آثار مطالبى در مورد مهارت وى در سخنورى، سخنان، سفرها و حكاياتى از زندگى او در ارتباط با عرفاى ديگر، ياران و نزديكانش آمده است.

يحيى پس از فراگرفتن مقدمات علوم، به رياضت و سير و سلوك پرداخت و عارف و سخنورى مشهور شد؛ چنان‌كه ذهبى از او با عنوان «حكيم اهل زمانه و از بزرگان مشايخ» ياد مى‌كند و در جاى ديگر او را «يگانه روزگار مى‌داند». ابوالقاسم قشيرى درباره او مى‌نويسد: «بى‌همتا بود اندر زمانه خويش. خوى و زبانى داشت اندر رجا بدان مخصوص و به سخن معرفت» و...

مسلم است كه يحيى از حكما و عرفا و زهاد يگانه عصر خويش بود. او را از نخستين سرايندگان شعر عرفانى نيز دانسته‌اند. يحيى پس از چندى كه به رياضت و سير و سلوك باطنى مى‌پردازد و در سخنورى و عرفان و زهد دستى پيدا مى‌كند، راهى سفر مى‌شود و به سير در آفاق مى‌پردازد.

چنين مى‌نمايد كه يحيى وقتى راهى سفر شد آوازه عرفان و زهد و قدرت سخنورى او در تمامى بلاد اسلامى پيچيده بود؛ به‌گونه‌اى كه به هر شهرى كه وارد مى‌شد همه به استقال او مى‌شتافتند و توده مردم و حتى عرفا و علماى بزرگ، به سخن او گوش مى‌دادند...

يحيى كلامى مؤثر و دل‌نشين داشت و سخن خود را به امثال، اشعار عربى و فارسى و جملات آميخته به حكمت و دانش مى‌آراست. چنان‌كه ابن خلكان در مورد كلام وى مى‌نويسد: يحيى اشارات و عباراتى نيكو و زيبا دارد. مؤلف «الأعلام» او را صاحب «كلمات سائر» مى‌داند...

سفرها

يحيى سفرهاى زيادى به بلاد اسلامى داشته است. او به هر شهرى كه وارد مى‌شد براى مردم آن شهر موعظه و سخنرانى مى‌كرد. اين امر سبب شد كه او را به فرقه كراميه منسوب كنند. يحيى بن معاذ به شيوه كراميان وعظ مى‌كرد و احوال وى در توكل و مسافرت‌هاى او در باديه كه لازمه ترك كسب و ميل به عزلت و انزواى وى بوده است تا حدى از ارتباط وى با تعليم كراميان حكايت دارد.

از سفرهاى يحيى به شيراز، بغداد، نيشابور، بلخ و ديگر شهرهاى خراسان حكاياتى نقل كرده‌اند. ذهبى در مورد سفر يحيى به شيراز مى‌نويسد: يحيى به شيراز وارد شد، درحالى‌كه ريش سفيد زيبايى داشت و لباسى سياه پوشيده بود. پس از منبر بالا رفت، درحالى‌كه مردم بسيارى براى شنيدن سخنان وى گرد آمده بودند... پس از آن دل‌هاى اهل شيراز را تسخير كرد، به‌گونه‌اى كه هرگاه مى‌خواست آنان را مى‌خنداند و هرگاه اراده مى‌كرد آنها را مى‌گرياند.

مؤلف تاريخ بغداد درباره سفر يحيى به بغداد مى‌نويسد: يحيى به بغداد آمد. زهاد گرد او جمع شدند. سپس تختى براى او گذاشتند و او را بر آن نشاندند و همه در حضور او نشستند. در اين ميانه جنيد سخنى بر زبان آورد. يحيى به او گفت: خاموش باش هنگامى كه انسان‌ها سخن مى‌گويند تو را چه به صحبت كردن.

ابن الجوزى نيز درباره سفر يحيى به بلخ حكايتى آورده است: يحيى در شهر بلخ مهمان يك نفر علوى شد. علوى از يحيى پرسيد: خداوند تو را تأييد كند درباره ما اهل‌بيت چه عقيده‌اى دارى‌؟ يحيى گفت: چه گويم درباره گلى كه به آب وحى سرشته شده و با آب رسالت كاشته و آبيارى شده‌؟ آيا جز بوى خوش مشك رستگارى و عنبر پرهيزگارى چيزى از آن به مشام مى‌رسد؟ علوى دهان يحيى را پر از مرواريد كرد. پس، فردا به ديدار او رفت. يحيى گفت: اگر تو به ديدار ما آمدى اين كار تو به‌خاطر فضل و ارجمندى تو است و اگر ما به ديدار تو بياييم، به‌خاطر فضل و بزرگوارى تو است. بنابراين بزرگى و عزت از آن تو است؛ چه تو به ديدار ديگران بروى و چه ديگران به ديدار تو بيايند. مهم‌ترين نكته كه از خلال اين حكايات دريافته مى‌شود اين است كه يحيى در سخنورى مهارت زيادى داشته، به‌گونه‌اى كه خيلى راحت مى‌توانسته بر شنونده تأثير بگذارد و كلام خود را در ذهن و ضمير او جاى دهد.

علاوه بر مطالبى كه در مورد سفرهاى يحيى نقل شد، عطار حكايات مفصلى در مورد سفر او به نيشابور و ديگر شهرهاى خراسان در كتاب تذكره اولياء آورده است.

يحيى با عرفاى بزرگ عصر خود مراوداتى داشته است. عارفانى كه با يحيى همنشينى و ارتباط مرادى و مريدى داشته‌اند، عبارتند از:

  1. شاه بن شجاع كرمانى؛
  2. ابوعثمان حيرى؛
  3. محمد بن على ترمذى؛
  4. ابويعقوب يوسف بن حسين رازى؛
  5. بايزيد بسطامى؛
  6. ابراهيم خواص.

يحيى را از سلسله راويان حديث نيز دانسته‌اند، هرچند كه گفته‌اند «أحاديث مسنده قليلة».

آثار

  1. مراد (المريدين)؛
  2. فوايد شيخ يحيى معاذ؛
  3. جواهر التصوف.

وفات

در مورد سال وفات يحيى، تذكره‌نويسان و تمامى كسانى كه به شرح زندگى وى پرداخته‌اند، اتفاق نظر دارند كه او در روز دوشنبه 16 جمادى‌الاولى سال 258ق وفات يافته است [۱].

پانویس

  1. ر.ك: فروزنده، مسعود، ص145-149

منابع مقاله

ر.ك: فروزنده، مسعود، «سيرى در زندگى و انديشه‌هاى يحيى بن معاذ رازى»، ادبيات و علوم انسانى (شهر كرد)، پاييز و زمستان 1388، شماره 14 و 15، درج در پايگاه مجلات تخصصى نور، به آدرس:

http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1014420

وابسته‌ها