نظریه شناخت در فلسفه اسلامی
نظریه شناخت در فلسفه اسلامی، تقریرات استاد مهدی حائری یزدی در موضوع شناخت و معرفتشناسی در فلسفه اسلامی است که توسط عبدالله نصری، به نگارش رسیده است.
نظریه شناخت در فلسفه اسلامی | |
---|---|
پدیدآوران | حائری یزدی، مهدی (نويسنده) نصري، عبدالله (محرر) |
ناشر | مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر (مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى) |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 1379ش, |
شابک | 964-7329-20-2 |
موضوع | حائری یزدی، مهدی 1302 - 1378 - مقالهها و خطابهها شناخت (فلسفه اسلامى) |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BBR 1347 /ن6 |
ساختار
کتاب با دو مقدمه از ناشر و نگارنده آغاز و مطالب در بیست بخش، ساماندهی شده است.
در تحریر این اثر، تلاش بسیار شده است تا تقریرات استاد، بهصورتی تدوین شود که جنبه آموزشی آن هم حفظ شود. تقسیمبندی فصلها و عناوین فرعی داخل هر فصل، جهت ارائه کتاب بهصورتی منقح بوده است[۱].
گزارش محتوا
در مقدمه ناشر، به بیان خاستگاه مباحث معرفتشناسی پرداخته شده و به این نکته اشاره شده است که آدمی موجودی پرسشگر است که از آغاز خلقت خویش، در برخورد با پدیدههای گوناگون عالم هستی، میل به دانستن را پیشه خویش کرده است[۲].
در مقدمه نگارنده، به موضوع کتاب و ویژگی آن، اشاره شده است؛ از جمله چنین آمده است: کتاب حاضر، مجموعه درسهای شناخت استاد حائری یزدی است که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب اسلامی، تدریس میکردند. ایشان بهجای آنکه بهصورت انفعالی به مسائل روز بپردازند، مسئله شناخت را از دیدگاه فلسفه، آنهم بهصورت مبنایی مطرح کردند. در این درسها، برخی از ابعاد و مسائل علمشناسی فلسفی از دیدگاه فلسفه اسلامی، مورد پژوهش قرار گرفته است. در این مجموعه درسها، استاد از برخی مقایسهها غافل نماندند؛ هرچند بنا نداشتند که این بحثها را بهصورت فلسفه تطبیقی مطرح کنند. نکتهیابیهای خاص استاد نیز در این درسها بهخوبی آشکار است[۳].
در بخش نخست، به بحث از روش اندیشه در حکمت اسلامی پرداخته شده است. خلاصه روش اندیشه، این است: پژوهشگر، در ابتدا باید یک سلسله معلومات را برای خود بهعنوان پایگاه اندیشه در نظر بگیرد و پس از آن، بهسوی مجهولات تصوری و تصدیقی سیر منطقی کند[۴].
در بخش دوم، به تعریف و بررسی حقیقت علم پرداخته شده است. در بخش گذشته، نویسنده به این امر اشاره نمود که در روش اندیشه اسلامی، برای شناسایی هر موضوعی در ابتدا، از طریق علم تصوری به بررسی آن موضوع، میپردازیم؛ یعنی در ابتدا معنای آن موضوع و ماهیت آن را مطالعه میکنیم، خواه وجود داشته باشد یا نداشته باشد و پس از آنکه معنا و شرحالاسم موضوع را دانستیم، از وجودش سؤال میکنیم؛ به این معنا که آیا آن موضوع وجود دارد یا ندارد؟ پس از این مرحله، به بررسی خصوصیات و ویژگیهای آن موضوع پرداخته میشود؛ یعنی درباره عوارض ذاتی آن بحث میکنیم[۵].
در بخش سوم، از تقسیمات علم و حقیقت آن، سخن به میان آمده است. در بخش پیشین، علم از مقوله کیف نفسانی دانسته شد و در این بخش، به این نکته اشاره شده است که این تحلیل ماهیت علم، منحصر به علم حصولی ارتسامی است؛ زیرا میدانیم که علم بر دو قسم علم حصولی ارتسامی و علم حضوری است و بر مبنای این تقسیم، در تعیین ماهیت علم با مشکل روبهرو میشویم؛ چراکه باید ماهیت علم را طوری تفسیر کنیم که شمول ذاتی داشته باشد و بهعبارتدیگر، فراگیرنده بر دو نوع علم باشد[۶].
در بخش چهارم، سه بحث مطرح شده است: نخست تعریف علم حضوری است و اینکه این نوع علم، چه تفاوتهایی با علم حصولی دارد. بحث دوم درباره اقسام علم حضوری بوده و سومین بحث نیز مربوط به رابطه منطقی علم حصولی و علم حضوری است و اینکه چگونه این دو نوع علم، به هم ارتباط پیدا میکنند؛ زیرا این دو قسم باید با یکدیگر ارتباط منطقی داشته باشند تا تقسیمات علم بشمار روند[۷].
در بخش پنجم، به تعریف علم حصولی پرداخته شده است. علم حصولی علمی است که میان عالم و معلوم، اتحاد وجود ندارد. در علم حصولی، ما دو گونه معلوم داریم: یکی معلوم بالذات و دیگری معلوم بالعرض[۸].
در بخش ششم، مسئله مطابقت در علم مطرح گردیده و به این نکته اشاره شده است که در بحثهای گذشته، از تقسیم علم به حصولی و حضوری سخن گفته شده و اینکه در اقسام سهگانه علم حضوری، تصور و تصدیق مطرح نیست و تقسیم دوگانه علم به تصوری و تصدیقی، مربوط به علم حصولی ارتسامی است. در علم حصولی که شیء از ما غایب است، بحث از مطابقت پیش میآید، وگرنه در علم حضوری، اصلا این بحث مطرح نیست[۹].
در بخش هفتم، به این نکته پرداخته شده است که در بحث از علم، این سؤال مطرح است که آیا میتوان شیء خارجی را به ذهن انتقال داد یا ذهن را با شیء خارجی متحد کرد؟ به نظر نویسنده، این کار قلب و انقلاب بوده که امری محال میباشد؛ چراکه پدیدههای ذهنی از یک نوع هستی برخوردارند و پدیدههای خارجی از نوعی دیگر از هستی و بدون شک ما به صورتهای ذهنی و پدیدههای جهان درون، علم داریم؛ چراکه این امور، نزد ما حضور دارند، ولی به یک شیء خارجی که مستقل از ماست، چگونه میتوان علم پیدا کرد؟[۱۰].
در بخش هشتم، به بررسی دیدگاه ملاصدرا پیرامون هستی و چیستی علم، پرداخته شده است. ملاصدرا در بحث از وجود علم، بر مسئله اصالت وجود تکیه میکند. اصالت وجود، حتی در مسئله جعل نیز دخالت دارد؛ یعنی هر چیزی را که شما فرض میکنید، مربوط به وجود آن شیء است، نه چیستی آن. چیستی شیء، مفهومی است که فقط در ذهن وجود دارد و از اشیاء به دست میآید. بر چیستی شیء اثری مترتب نیست و آنچه اثر دارد، محتوای شیء است که همان وجود آن میباشد[۱۱].
در بخش نهم، به موضوع اثبات علم از راه قضایای حقیقیه پرداخته شده است. در بحث از علم، گفته شده که اگر علم خاصیت ضرورت داشته باشد، در مورد شناسایی اشیای خارجی، چنین ضرورتی محال است؛ یعنی به ضرورت منطقی نمیتوان اثبات کرد که اکنون من و شما در این کلاس وجود داریم. اگر شما وجود خود را در اینجا سلب کنید، تناقض پیدا نمیشود؛ یعنی اگر بگویید که من هستم، ولی کلاس نیست، یا کلاس هست و من نیستم، هیچ تناقضی حاصل نخواهد شد، بلکه شما فقط دروغ گفتهاید و دروغ هم غیر از تناقض است. از همین جاست که میگویند علم به وجود اشیای خارج از ذات ما، مستلزم تناقض نیست. در برابر این نظریه، باید اصل وجود علم را اثبات کرد[۱۲].
نویسنده در بخشهای پیشین کتاب، از دو راه علم را اثبات کرد که عبارتند از راه تصوری، یا اثبات علم از راه مفاهیمی که ممکن نیست وجود خارجی داشته باشند و راه تصدیقی یا قضایای حقیقیه. در بخش دهم، به موضوع اثبات علم از راه کلیات پرداخته شده است که راه سوم اثبات علم میباشد. در این بخش، ابتدا تقریر فلاسفه مطرح شده و سپس به بیان نظریات فلاسفه جدید غرب پرداخته شده است[۱۳].
یکی دیگر از راههای اثبات علم که در بخش یازدهم به آن پرداخته شده است، توجه به مسئله علت غایی است. علت غایی را به اسامی دیگر نیز بیان میکنند، مانند علت تمامی، ما إليه الحركة و علت غایی. علت غایی با ماهیاتی که بالفعل موجودند، از یک جهت تفاوت دارد و این تفاوت به وجود ذهنی و وجود خارجی است و تمامیت هر چیزی، به علت غایی وابسته است[۱۴].
بخش دوازدهم، به موضوع وجود ذهنی اختصاص یافته است. موضوع و محل علم، عبارت است از ذهن انسان و ذهن انسان از جواهر است که هم خود انسان و هم حقیقت اوست؛ به بیان دیگر، ذهن همان نفس ناطقه انسان است که جوهری ربوبی است. این جوهر، مثل جسم نیست که دارای ابعاد و مقادیر باشد، بلکه یک جوهر روحانی است که در تمام افراد وجود دارد و انسانیت انسان به همین جوهر ملکوتی است و علم در این محل مستغنی عروض پیدا میکند[۱۵].
در بخش سیزدهم، مشکل وجود ذهنی مطرح گردیده[۱۶] و در بخش چهاردهم، به نظریه ابن سینا و چگونگی حل مشکل علم، پرداخته شده است[۱۷].
در بخش پانزدهم، چند نظریه درباره وجود ذهنی مطرح شده است؛ بهعنوان مثال، امام فخررازی گفته است که علم، از مقوله اضافه است؛ یعنی وقتی که عالم به معلوم اضافه پیدا کند، علم حاصل خواهد شد. حال این سؤال مطرح است که علم از چه نوع اضافهای است؟ اضافه، یک جنس عالی است که باید نوع آن تعیین شود و تا نوع آن مشخص نشود، تحقق پیدا نمیکند. جوهر هم یک جنس عالی است که تا تحصل و تنوع به انواع خودش پیدا نکند، شناسایی نخواهد شد[۱۸].
در بخش شانزدهم، به بررسی دیدگاه ملاصدرا پیرامون مشکل علم، پرداخته شده است. نویسنده، معتقد است که نظریه ملاصدرا در این مسئله عمیق و لغزاننده است و اگر کسی آن را درست درک نکند، مانند برخی از بزرگان فلسفه، دچار لغزش میشوند[۱۹].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست اعلام، در انتهای کتاب آمده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه نویسنده، ص15
- ↑ ر.ک: مقدمه اول (پیشگفتار)، ص13
- ↑ ر.ک: مقدمه نویسنده، ص15
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص22
- ↑ ر.ک: همان، ص25
- ↑ ر.ک: همان، ص35
- ↑ ر.ک: همان، ص41
- ↑ ر.ک: همان، ص47
- ↑ ر.ک: همان، ص53
- ↑ ر.ک: همان، ص61
- ↑ ر.ک: همان، ص70
- ↑ ر.ک: همان، ص77
- ↑ ر.ک: همان، ص85
- ↑ ر.ک: همان، ص101
- ↑ ر.ک: همان، ص109
- ↑ ر.ک: همان، ص119
- ↑ ر.ک: همان، ص131
- ↑ ر.ک: همان، ص139
- ↑ ر.ک: همان، ص151
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.