اخلاق و مذهب
اخلاق و مذهب اثر فارسی علامه محمدتقى جعفرى، پيرامون بررسى رابطه میان اخلاق و مذهب است.
اخلاق و مذهب | |
---|---|
پدیدآوران | جعفری تبریزی، محمد تقی (نویسنده) |
ناشر | مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1379 ش |
چاپ | 1 |
شابک | 964-6608-13-2 |
موضوع | دین و اخلاق |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BJ 47 /ج7الف3 |
ساختار
کتاب با مقدمه نویسنده در اشاره به مباحث آغاز و مطالب در چهار فصل، ارائه شده است.
اين کتاب شامل مباحثى نظير پيدايش و روش اخلاق در گذشته، نظام (سيستم)هاى اخلاق باستانى، بررسى اخلاق در زمان معاصر، تعريف اخلاق و... مىباشد، كه به بررسى روابط اصلى و تبعى اخلاق و مذهب در طول قرون و اعصار پرداخته و دينى بودن پديده اخلاق و اخلاقى بودن مسائل دينى را به صورتى روشن شرح داده است.
گزارش محتوا
در فصل اول، پيدايش اخلاق در گذشته بررسى شده است. به باور نویسنده، ايدههاى اخلاقى، یکى از آن پديدههایى است كه از آغاز تمدنهاى رسمى در تاريخ انسانها نمودار گشته و وضع روانى افراد مقيد به آن ايدهها را كاملاً نشان مىدهد. وى معتقد است كه این قضيه، یک امر تجربه شدهاى است كه احتياج زيادى به توضيح ندارد. این فعاليت روانى، دوشادوش فعاليت عقلانى، یکى از وسايل تفسير روش امم و اقوام گذشته مىباشد و اگر ما تنها فعالیتهای عقلانى آنها را در نظر بگيريم و روشهاى غير عقلانى، خواه عواطف و خواه اخلاقى را منظور نكنيم، شناخت ما درباره اقوام گذشته، كاملاً ناقص خواهد بود و اگر در جهت آرمانهاى امروزى خودمان مىخواهيم آنها را تعبير كنيم، بايستى تاريخى بسازيم كه نمونه عصر خودمان و ايدههایى را كه در این عصر رايج است، نشان بدهيم.
برای اثبات اينكه آن ايدهها، كاشف از یک واقعيت ثابت روانى و اجتماعى مىباشد و گذشت دورانها، تغييرات اساسى در آنها به وجود نمىآورد، وى روش اخلاقى بعضى از اقوام و ملل قديم از جمله دوران باستانى مصر، هند، ایران، روم، يونان و چين باستان و نيز ايده قوم يهود در اخلاق را مورد بررسى قرار داده است.
وى معتقد است كه ایرانیان باستان، به روشهاى اخلاقى كاملاً پايبند بودهاند و مىتوانيم از عبارات مربوط به تاريخ ایران باستان، شايستگى اوصاف اخلاقى را نزد آنان، كشف نماييم. به باور وى، اگر متون مزبور را تحليل نماييم، به یک عده مسائل اخلاقى خواهيم رسيد كه در پيشبرد انسانها به سوى تكامل، مهمترين نقش را داراست و در ضمن معلوم مىگردد كه مقرارت اجتماعى آنها، به مسائل حقوقى منحصر نبوده است.
در فصل دوم، ريشههاى نظامهاى اخلاق باستانى، مورد بررسى قرار گرفته است. به عقيده نویسنده، نفس انسانى بدون قانونى كه او را مقيد و محدود نمايد، به سوى منافع و لذايذ شخصى جلب شده و از ناگوارىها و ناملايمات شخصى فرار مىكند و این اصل، همچنانكه در دوران گذشته قابل درك قطعى بوده، در دورانهاى بعدى نيز كاملاً مورد قبول واقع شده است.
در اينجاست كه متفكرين به سراغ كشف یک عامل داخلى كه بتواند عنان و مهار خوبى برای عنان گسيختگى بوده باشد مىروند و چون انسان دو جنبه فردى و اجتماعى دارد، مهار اصلى برای جلوگيرى از عنان گسيختگىهایى كه به ضرر اجتماعات تمام مىشود، مقرارت حقوقى است كه در هر دوران با کیفیتهایى مختلف تثبيت شده و با اجراى صحيح آنها، انسانها به زندگى اجتماعى خود ادامه مىدهند.
اما خود انسان در همینجا خاتمه پيدا نمىكند كه فقط زندگى كند و مزاحم ديگران نبوده باشد، زيرا به طور روشن احساس مىكند كه كمك به ديگران خوب است، اگرچه از جنبه اجتماعى هيچگونه الزامى در بالاى سر خود احساس نكند. بنايراين ملاحظات، پديده وجدان با تمام نيرومندى، قدم به صحنه تفكرات بشرى نهاده و مانند قطبنمايى كه كاملاً مقصد را نشان مىدهد، روش شايسته انسانها را ارائه مىنمايد. نویسنده در این فصل، به منظور رسيدگى به کیفیت درك بعضى از جوامع باستانى درباره این نيروى شگرفت پرداخته است.
به باور وى، در بحث از روشهاى اخلاقى در دورانهاى گوناگون، متفكرينى ديده مىشوند كه نظريات موافقى درباره شايستگى اخلاق و فضيلت ابراز نمودهاند. بالاتر از اين، در روش قانونى بعضى از اقوام گذشته، مواد اخلاقى بهطور روشن گنجانده شده بود و مورد مسئولیت قرار مىگرفت.
وى معتقد است در بعضى از دورانهاى سابق، اخلاق و مذهب، حالت آمیختگى داشتهاند و این اختلاط در هند، مصر و بابل كاملاً روشن است. همچنين در اديان مسيحيت، يهود و اسلام نيز اخلاق جنبه دينى پيدا كرده است، اما اينكه كدام یک از این دو پديده تقدم بر ديگرى دارد، مسألهاى است كه پيش از حدسهاى ظنى، چيزى عايد محقق نخواهد گشت، بلكه اگر به طور صحيح رسيدگى نماييم، درمىيابيم كه همه اديانى كه در پيشبرد مادى و معنوى انسانها اثرات نتيجهبخشى داشتهاند، داراى قوانين اخلاقى كامل نيز بودهاند، زيرا اديان الهى اولین توصيهاى را كه برای انسانها مىنمايند، این است كه رفتار با یکديگر، بايد عادلانه بوده و این رفتار را فقط برای ترس از محكومیت حقوقى انجام ندهند، بلكه بهطور خودكار، از ضمیر و وجدان استمداد طلبند.
در فصل سوم، اخلاق در زمان معاصر بررسى شده است. به نظر عده زيادى از مردم امروزى، ايده اخلاقى به كلى رو به سقوط رفته و كوشش برای ترویج اخلاق و روشهاى اخلاقى، به نتيجه قابل توجهى نخواهد رسيد. برای اثبات این مدعا، عوامل متعددى مطرح شده از جمله اينكه:
1- پيشرفت علوم روانى اثبات مىكند كه اخلاق، پندارى بيش نبوده و تمام كوششهاى انسان مصروف اشباع غرايز طبيعى خود مىباشد.
2- پديدههاى اقتصادى و نقشى كه آنها در رهبرى نفوس انسانى به عهده گرفتهاند، از قبيل اجتماع در مؤسسات صنعتى و حالت رياضى گرفتن پديدههاى اقتصادى، مسائل اخلاقى را تحتالشعاع قرار داده است.
3- تقویت نيروى عقلانى، شكست نهایى را بر روشهاى اخلاقى وارد آورده است.
4- اختلاط و آمیزش اقوام و ملل گوناگون با یکديگر كه داراى ايدهها و نفسانيات و اخلاقيات مختلف مىباشند، باعث از بين رفتن روش اخلاقى مشترك خواهد بود.
با ملاحظه این علل، متفكران درباره پديد اخلاق، نظريات مختلفى ابراز مىكنند. گروهى مىگویند: اينگونه سقوط اخلاقى، یک پديده انسانى جبرى است كه نمىتوان از آن جلوگيرى به عمل آورد. همین گروه، به دو دسته تقسيم مىشوند:
دسته اول مىگویند: این سقوط هيچگونه جاى اسف و دلسوزى ندارد؛ زيرا ما برای اخلاق، یک ريشه عمیق طبيعى نداشتيم و هر دوران بنابر مقتضاى عوامل روانى خود، اخلاق به خصوصى داشته است.
دسته دوم مىگویند: اگرچه انسان به تدريج اخلاق را از دست مىدهد، ولى دراينباره، خسارت زيادى را به خود وارد مىسازد؛ زيرا اخلاق، يعنى مقيد شدن به یک عامل درونى خودكار كه انسان را به سوى نیکىها سوق داده و از بدىها بركنار مىنمايد.
بنابراین مطالب، نویسنده معتقد است كه در بررسى اخلاق دوران معاصر، مسائل متعددى را بايستى منظور نمود. از جمله این مسائل است:
1- آيا پيشرفت علوم روانى، توانسته است پديدهاى به نام اخلاق را از روانهاى انسانى حذف كند؟
2- آيا دگرگون شدن اوضاع اجتماعى ما در دوران معاصر- مخصوصاًً پديدههاى اقتصادى- مىتواند پديده اخلاق را بىارزش نموده و سقوط آن را مانند یک اصل قلمداد نمايد؟
3- آيا شكست اخلاق با پيشرفت فعالیتهای عقلانى رابطه مستقيم دارد يا غير مستقيم؟
4- آيا اختلاط اقوام و ملل مىتواند عامل اساسى برای از بين رفتن اخلاق بوده باشد؟
نویسنده برای بررسى این سؤالات، ابتدا به دنبال ارائه تعريف صحيحى از اخلاق بوده و سپس بر اساس آن تعريف، سؤالات فوق را بررسى نموده است.
در آخرين فصل، نزاع دو مسلك سعادت و فضيلت مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. دو هدف اساسى برای انسانها تاكنون تشخيص داده شده و به همین جهت، گرايش به یکى از این دو هدف، مورد دقت متفكرين قرار گرفته كه در نتيجه به صورت دو مكتب درآمده است كه عبارتند از مكتب سعادت و فضيلت.
مكتب سعادت، خود به دو مكتب تقسيم شده است:
الف) مكتب سعادت شخصى كه مىگوید: «هر انسان بايستى حداكثر لذت را برای خود جلب نموده و تمام حركاتش را برای رسيدن به آن رهبرى نمايد». از میان فلاسفه يونان باستان، «اپیکور»، این مكتب را ترجيح داده و اعتقاداتش را بر اساس آن، استوار نموده است.
نویسنده معتقد است در جملات اپیکور، دو مسأله مهم را بايد بررسى نمود:
1- واقعيت فلسفه اپیکور، چنان نيست كه بعضىها گمان كردهاند كه این شخص به كلى منكر ماوراى لذايذ محسوسه جسمانى بوده، بلكه بالاتر از اين، منكر هرگونه حقيقت ماوراى محسوس مىباشد.
2- وى به صراحت مىگوید: «یک فرضيه واقعى راجع به امیال، آن است كه بتواند امیال را معلول تندرستى جسم و آرامش روانى بداند».
ب) مكتب سعادت عمومى كه مىگوید: «آنچه كه برای روش انسانى سزاوار مىباشد، این است كه انسان بايستى بزرگترين سعادت را برای انسانها بخواهد و خود را در راه سعادت عمومى فانى بداند».
در مكتب فضيلت، اولین مرتبه این است كه انسان با ارزيابى دقيق شخصيت و جايگاه خود در جامعه، در پيشبرد سعادت خود و ديگران بكوشد. نویسنده معتقد است كه با این بيان، روشن مىشود كه مكتب فضيلت، اقدام به زندگى اجتماعى مفيد را بدون ارزيابى حقيقى، سعادت خود و سعادت ديگران، امكانناپذير مىداند. به باور وى، مزيت این مكتب، این است كه مىتواند با تمام قوانين اجتماعى كه به نفع انسانها مقرر شده و اديانى كه مطابق منطق در تكمیل روان انسانها مورد تبعيت قرار گرفته است، هماهنگى داشته باشد.
وضعيت کتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع مورد استفاده نویسنده، در انتهاى کتاب آمده است.
پاورقىها بيشتر به ذكر منابع اختصاص يافته است.
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.