الأساس في التفسير

الأساس في التفسير، اثر سعيد حوى، كتابى است پيرامون رهيافت وحدت موضوعى سوره‌هاى قرآن، كه به زبان عربى و در دوران معاصر نوشته شده است.

الأساس في التفسیر
الأساس في التفسير
پدیدآورانحوی، سعید (نویسنده)
ناشردارالسلام
مکان نشرقاهره - مصر
سال نشر1424 ‌‎ق یا 2003 م
چاپ6
موضوعتفاسیر اهل سنت - قرن 14
زبانعربی
تعداد جلد11
کد کنگره
‏‎‏BP‎‏ ‎‏98‎‏ ‎‏/‎‏ح‎‏9‎‏الف‎‏5
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

كتاب با مقدمه ناشر (عبدالقادر محمود البكار) آغاز شده، سپس مقدمه نویسنده با عنوان «مقدمة سلسلة الأساس في المنهج» ذكر گرديده است و به دنبال آن مطالب تفسيرى در يازده جلد، تنظيم شده است.

در این تفسير، نظريه‌اى ويژه و جامع در باب انسجام مضمونى و وحدت سوره‌هاى قرآن عرضه شده است كه توجه بسيارى از قرآن‌پژوهان را به خود جلب كرده و چندين رساله دانشگاهى، از جمله رساله‌اى با عنوان «نظرية الوحدة القرآنية في تفسير سعيد حوّى»، از جميله موجارى (الجزاير، 2001م) درباره نظرگاه تفسيرى وى و رساله‌اى ديگر با عنوان «سعيد حوّى و منهجه في التفسير»، از سعدى زيدان (بغداد، 1997م) در باب روش تفسيرى او نگاشته شده است.

گزارش محتوا

در مقدمه، نكاتى پيرامون كتاب و مهم‌ترين خصوصيات این تفسير، بيان شده است.[۱]

به گفته نویسنده، بسيارى به مسئله وحدت قرآن پرداخته‌اند و تأليفات فراوانى نيز در این باره نوشته‌اند، اما توجه آنان بيشتر معطوف به مناسبت یک آيه در سوره يا تناسب آخر یک سوره با آغاز سوره بعدى بوده است. ازاين‌رو، حوّى نظريه وحدت قرآن را شاخصه اصلى تفسير خويش برشمرده و مدعى است نظريه وى پيش از این سابقه نداشته است. البته حوّى بر آن بوده است تا به مدد طرح نظريه وحدت قرآن، علاوه بر اصلاح خطاهاى فراوان در این باره، به مسائل و پرسش‌هاى ديگرى نيز پاسخ دهد كه به‌اجمال در مقدمه تفسير به آنها اشاره كرده است كه عبارتند از:

  1. بيان اعجاز قرآن: علما و محقّقان مسلمان از ديرباز به واكاوى ابعاد گوناگون اعجاز قرآن از نظر لفظى و معنوى پرداخته‌اند، اما در این ميان وحدت موضوعى قرآن غالباً ً مغفول مانده است. نویسنده نيز در مقدمه تفسير، تأكيد مى‌كند كه نظريه وحدت قرآن، نكته‌ها و ظرايفى را آشكار مى‌سازد كه پرده از اسرار اعجاز قرآن برمى‌دارد. وى در ضمن تفسير سوره حج و در پى بحث درباره معجزه سياق قرآنى مى‌نويسد: «همانا نازل‌كننده قرآن در كتاب خويش اسرارى قرار داده است كه هركس در پيوندهاى ميان آيات و سوره‌هاى قرآن غور كند، درمى‌يابد كه این جز از جانب خدا، پروردگار جهانيان كه علمش به همه چيز احاطه دارد، نازل نشده است.[۲]
  2. رد شبهات خاورشناسان درباره وحدت و ترتيب قرآن: بسيارى از خاورشناسان وحدت موضوعى در قرآن را انكار مى‌كنند و بر این گمانند كه آيات قرآن عموماً پيوندى با هم ندارند. ازاين‌رو كوشيده‌اند بر مبناى اسباب نزول، ترتيب جديدى برای آيات قرآن ارائه دهند و چينشى مجدد برای قرآن عرضه دارند تا خواننده را در فهم بهتر آيات يارى رساند. یکى از اهداف حوّى در سامان دادن نظريه وحدت قرآن، پاسخ به این شبهه ديرين خاورشناسان بوده است؛ چنان‌كه در جواب این سؤال كه فايده نظريه وى درباره رابطه ميان آيات و سوره‌هاى قرآن چيست، مى‌نويسد: «... این شبهه را ابطال مى‌كند كه ميان آيات و سوره‌هاى قرآن پيوندى وجود ندارد، حال‌آنكه این سخن شايسته كلام بشرى نيست، چه رسد به كلام پروردگار جهانيان... و من به يارى خدا توانسته‌ام ثابت كنم كه كمال قرآن در وحدت بى‌نظير موجود ميان آيات و سوره‌هاست».[۳]
    برخى از منكران وحدت موضوعى در قرآن برای اثبات نظر خويش به نزول تدريجى قرآن در پى اسباب متنوع و با حكمت‌هاى مختلف استناد كرده‌اند و معتقدند پيوند دادن آيات قرآن كه از نظر زمانى و مكانى و سبب نزول با هم تفاوت دارند، كارى تكلّف‌آميز و بى‌ثمر است، اما حوّى بيان مى‌دارد كه استدلال آنان عليه مدعایشان است نه له آن؛ چه، قرآن پراكنده و تدريجى و با اسباب گوناگون نازل شده است، اما درعين‌حال منسجم و به‌هم‌پيوسته است.[۴]
  3. ديدگاهى جامع برای فهم قرآن: در واقع، نویسنده در سراسر تفسير خويش از نظريه وحدت قرآن بهره گرفته است و از طريق شناخت سياق آيات و مقاصد سوره‌ها و پيوند آنها به سياق قرآنى، فهم ويژه‌اى از آيات قرآن به دست داده است.[۵]

نویسنده، ديدگاه ويژه‌اى درباره وحدت موضوعى و انسجام مضمونى سوره‌هاى قرآن دارد. از نظر او وحدت موضوعى قرآن دو سطح دارد: سوره‌ها و آيات.

الف)- وحدت در سطح سوره‌ها: حوّى برای نشان دادن وحدت موضوعى در سطح سوره‌ها، با تكيه بر روايات، قرآن را به چهار بخش (قسم) تقسيم مى‌كند: بخش نخست (قسم الطوال) از بقره تا توبه؛ بخش دوم (قسم المئين) تا سوره قصص؛ بخش سوم (قسم المثاني) تا سورهق و بخش چهارم (قسم المفصَّل) تا انتهاى قرآن كه بخش‌هاى دوم تا چهارم خود از مجموعه‌هاى متعددى از سوره‌ها تشكيل شده‌اند. به نظر وى در هر قسم و مجموعه وحدت مضمونى وجود دارد.

حوّى تأكيد مى‌كند كه در روايات تنها به سوره‌هاى قسم طوال اشاره شده است، ولى در مورد قسم‌هاى مئين و مثانى مطلبى نيامده است. درباره سوره‌هاى تشكيل‌دهنده قسم مفصّل نيز اختلاف هست. بنابراین، وى كوشيده است با بهره‌گيرى از شواهد لفظى و صورى، سوره‌هاى تشكيل‌دهنده هر قسم را مشخص كند. از آنجا كه در روايات آمده است كه قسم طوال از هفت سوره تشكيل شده است و با توجه به اينكه دو سوره انفال و توبه سوره واحدى تلقى شده‌اند و به همين سبب ميان این دو بسمله نيامده است، سوره آغازين قسم مئين، يونس خواهد بود. او برای تعيين حد فاصل قسم مئين و مثانى (يعنى سوره قصص) به چند نشانه بارز صورى استناد كرده است:

اولاً: سه سوره قصص، نمل و شعراء كه هر سه با حروف مقطعه «طس» آغاز مى‌شوند، مجموعه‌اى (زمره) واحد را تشكيل مى‌دهند و در قسم واحدى قرار مى‌گيرند.

ثانياً: تعداد آيات این سه سوره حدود صد آيه است كه نام این قسم (مئين) نيز مأخوذ از آن است؛ حال‌آنكه سوره بعدى (عنكبوت) شصت و نه آيه دارد.

ثالثاً: حروف مقطعه «الم» به شكل منفرد بعد از سوره آل عمران تا سوره قصص تكرار نشده است. اما چهار سوره عنكبوت، روم، لقمان و سجده با «الم» آغاز مى‌شوند كه حاكى از آغاز قسم جديد است.[۶]

نویسنده نظير تحليل فوق را درباره سوره آغازين قسم مفصّل انجام داده است. او نخست به اختلافات در این باره اشاره كرده است و نهایتاً با استفاده از شواهدى صورى نشان داده است كه سوره «ق» پایان قسم مثانى است و قسم مفصل با سوره ذاريات آغاز شده است.[۷]

از نظر حوّى سوره بقره بيان تفصيلى مقاصد و مفاهيمى است كه به‌اجمال در سوره فاتحه طرح شده است. البته او نخستين كسى نيست كه متفطّن اهميت سوره فاتحه و جايگاه محورى آن نسبت به ديگر سوره‌هاى قرآن شده است و ديگران پيش از او به این موضوع پرداخته‌اند. آنچه نظريه وى را از ديگران متمايز مى‌سازد آن است كه وى ديگر سوره‌هاى قرآن را در مقام بسط و تفصيل مفاهيم طرح‌شده در سوره بقره مى‌داند.[۸]

حوّى برای مشخص كردن مجموعه‌هاى هر قسم غالباً ً از علائم لفظى و گاه از شواهد معنوى استفاده مى‌كند. یکى از مهم‌ترين نشانه‌هایى كه او بدين منظور بدان‌ها استناد جسته است، حروف مقطعه در آغاز سوره‌هاست. حوّى معتقد است كه از كاركردهاى حروف مقطعه، كمك به فهم وحدت قرآنى است كه از طريق تعيين آغاز و پایان مجموعه‌ها، يا اشاره به جايگاه سوره در یک مجموعه، يا پيوند دادن سوره با سياق كلى قرآن و نظاير آن تحقق مى‌يابد. در واقع، در نظريه حوّى حروف مقطعه كليدهاى فهم وحدت كلى در قرآن محسوب مى‌شوند. نشانه ديگرى كه حوّى برای تشخيص مجموعه‌ها به كار گرفته است، آغاز سوره‌ها با قسم است. وى از تشابه‌هاى محتوايى سوره‌ها نيز برای تشخيص جايگاه سوره در مجموعه‌ها بهره گرفته است.[۹]

حوّى برای تعيين محور یک سوره (از آيات سوره بقره)، نيز از مجموعه‌اى از نشانه‌ها و شواهد لفظى و معنوى بهره مى‌گيرد. از جمله این نشانه‌ها شباهت آيات آغازين و پایانى سوره با آيه يا آيات محور است. یکى ديگر از نشانه‌هایى كه حوّى برای تعيين محور سوره‌ها استفاده كرده است، بهره‌گيرى از لوازم نظريه وحدت مى‌باشد.[۱۰]

ب)- وحدت در سطح آيات: حوّى برای نشان دادن وحدت موضوعى در سطح آيه‌ها، هر سوره را به چند قسم، هر قسم را به چند مقطع، هر مقطع را به چند مجموعه يا فقره و هر فقره را به مجموعه‌اى از آيات تقسيم كرده و مقاصد هر سوره را در هریک از این بخش‌ها واكاويده است. معمولاً هر سوره مقدمه و خاتمه نيز دارد. البته حوّى تقسيم سوره به اقسام را فقط درباره سوره‌هاى طولانى (بقره، آل عمران، مائده، انعام، اعراف، انفال، توبه، يونس، نحل) انجام داده است؛ همچنان‌كه سوره‌هاى كوچك پایان قرآن (بلد، ضحى، شمس، تين، علق، قدر، بينه، زلزله، عاديات، قارعه، تكاثر، عصر، همزه، فيل، قريش، ماعون، كوثر، كافرون، نصر، مسد، اخلاص، فلق و ناس) را به بخش‌هاى كوچك‌تر تقسيم نكرده است.[۱۱]

افزون بر اين، استثنائاتى در تقسيم‌بندى فوق ديده مى‌شود؛ مثلاً سوره يوسف را به مقدمه، قصه و خاتمه تقسيم كرده است و قصه را متشكل از چند مشهد (پرده) دانسته است و ظاهراً این اصطلاح را از تفسير «في ظلال القرآن»، سید قطب اخذ كرده است. همچنين سوره‌هایى از قرآن را از تقسيم به مجموعه يا فقره آغاز كرده است كه احتمالاً حاكى از آن است كه سوره یک مقطع بيشتر ندارد؛ مثلاً سوره حجر را به‌منظور استفاده ساده‌تر خوانندگان، به‌جاى تقسيم به مقاطع، به مجموعه‌هاى آيات تقسيم كرده است. گاهى نيز این مجموعه‌ها طولانى مى‌شوند كه خود به چند فقره تقسيم مى‌شوند، مانند سوره انبياء كه مجموعه هفتمش خود به دو فقره بخش شده است و گاهى به عكس، فقرات به مجموعه‌ها تقسيم مى‌شوند، مانند سوره غافر كه شامل سه فقره است و فقره‌هاى اول و دوم به ترتيب از پنج و چهار مجموعه تشكيل شده‌اند.[۱۲]

حوّى در این تقسيم‌بندى‌ها از معيارهاى معنوى و لفظى هر دو بهره جسته است؛ مثلاً در ضمن تقسيم‌بندى قسم نخست سوره انعام، از تكرار ضمير «هو» در ابتداى آيات به‌عنوان نشانه آغاز و پایان مقاطعِ این قسم بهره گرفته است. البته متذكر شده است كه در مواردى كه این نشانه‌ها در اختيار نيست، از علائم معنوى سود جسته است. همچنين نشانه تقسيم سوره زمر به دو مقطع، تكرار   إِنَّا أَنْزَلْنَا [زمر–2-41]  

در ابتداى هر مقطع بوده است. نيز تقسيم مقطع دوم سوره «ص» به سه مجموعه بر مبناى تكرار لفظ   قُلْ [ص–65]   در ابتداى هر مجموعه.[۱۳]است. نمونه جالب، سوره دخان است كه تنها یک مقطع دارد و نشانه آن آغاز و پایان مقطع با واژه   فَارْتَقِبْ [دخان–10-59]   است. گاهى نيز از تشابه‌هاى لفظى و مضمونى آيات برای تقسيم‌بندى سود جسته است.[۱۴]

پس از تقسيم‌بندى، حوّى كوشيده است ارتباط و پيوستگى لايه‌هاى مختلف سوره را ذيل عنوان سياق سوره (مضمون كلى سوره)، سياق قسم (وحدت مضمونى مقاطع)، سياق مقطع (وحدت مضمونى فقرات) و سياق قريب (ارتباط و تناسب مجموعه آيات هر مقطع) نشان دهد. وى بدين منظور گاه از اقوال مفسران پيشين نظير سيوطى، آلوسى و سید قطب در این زمينه نيز بهره گرفته است. به عقيده حوّى با ملاحظه و تدبر در هریک از مراحل فوق یکى از وجوه معنايى قرآن بر ما آشكار مى‌شود و با توجه به درجات مختلف وحدت و پيوستگى در قرآن، گويى معانى تازه‌اى متولد مى‌شوند كه پایان ندارند.[۱۵]

بدين ترتيب تفسير حوّى از آيات هر سوره دو مرحله دارد: نخست، بيان معنايى عام برای آيات كه غالباً ً بر اتحاد معنايى آنها با سياق سوره و بخش‌هاى مختلف آن دلالت دارد. دوم، توضيح و شرح لغوى آيات، چنان‌كه مفسران ديگر قرآن انجام مى‌دهند. وى در شرح آيات غالباً ً بر تفسير نسفى و تفسير ابن كثير اعتماد كرده است. در ادامه، حوّى با تكيه بر احاديث و اقوال پيشينيان فوايدى تفسيرى، كلامى و فقهى عرضه مى‌دارد كه به نوبه خود بيانگر ديدگاه‌ها و نقطه‌نظرات شخصى مفسر در آن زمينه نيز هست. همچنين سخن پایانى (كلمة أخيرة) در مقام جمع‌بندى و بيان پيوند بخش‌هاى مختلف سوره با هم در بخش پایانى تفسير غالب سوره‌ها تكرار مى‌شود.[۱۶]

حوّى در بيان وحدت موضوعى آيات در هریک از سوره‌هاى قرآن از مجموعه‌اى از شواهد و ادلّه بهره مى‌گيرد كه در ذيل به‌اجمال اشاره مى‌شود:

  1. پيوند ميان مقدمه و مضمون كلى سوره: مثلاً درباره سوره يونس معتقد است كه مقدمه سوره از مضمون كلى سوره حكايت دارد. به گفته او این شيوه بيان كه در علم بلاغت «براعة استهلال» ناميده مى‌شود، در نهایت كمال در سوره‌هاى قرآن به كار گرفته شده است. همچنين ممكن است این پيوند بين مقدمه و یکى از مقاطع سوره وجود داشته باشد.
  2. پيوند ميان مقدمه و خاتمه سوره: مثلاً در خاتمه سوره شعراء بحث از نزول قرآن از جانب خدا و تأكيد بر رسالت پيامبر است:  وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ [شعراء–192]  

  نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ [شعراء–193]     عَلَى قَلْبِك لِتَكونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ [شعراء–194]   كه كاملاً با آيات آغازين سوره هماهنگ است: {متن قرآن| تِلْك آَياتُ الْكتَابِ الْمُبِينِ|سوره=شعراء|آیه=2}}{متن قرآن| لَعَلَّك بَاخِعٌ نَفْسَك أَلَّا یکونُوا مُؤْمِنِينَ|سوره=شعراء|آیه=3}}.

  1. ارتباط ميان بخش‌هاى سوره (اقسام، مقاطع، فقرات و مجموعه‌هاى آيات): آنچه كه در سراسر تفسير حوّى رخ مى‌نمايد، مباحث مربوط به پيوند بخش‌هاى مختلف سوره است كه با عنوان كلى سياق به آن اشاره شده است؛ مثلاً در تفسير سوره آل عمران بارها به پيوند ميان قسم‌هاى مختلف سوره با یکديگر، رابطه مقطع‌هاى هر قسم با هم، پيوستگى فقره‌هاى ذيل هر مقطع با هم و پيوند همگى با محور سوره بحث شده است. همچنين مباحثى با عنوان سياق قسم، سياق مقطع و سياق مجموعه يا فقره طرح شده و در آنها به چگونگى پيوند موضوعى آيات هر بخش اشاره شده است.
  2. پيوند موضوعى اجزاى یک آيه: با اينكه وجه مشخصه اثر حاضر پرداختن به مسئله وحدت در سطوح مختلف - از پيوند بين سوره‌ها گرفته تا سياق بخش‌هاى مختلف یک سوره و ارتباط مضمونى آنها - است، اما این بدان معنا نيست كه حوّى از تفسير آيه به آيه قرآن چنان‌كه سنت مألوف و مرسوم در تفسيرنگارى اسلامى است، غافل مانده باشد. او همت خويش را برای نشان دادن پيوند اجزاى درون هر آيه نيز به‌خوبى به كار بسته است.
  3. پيوند ميان خاتمه سوره و محور و مضمون كلى سوره: برای نمونه، محور سوره شعراء، آيه 252 سوره بقره است:  تِلْك آياتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیک بِالْحَقِّ وَ إِنَّك لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ [بقره–252]  

. درحالى‌كه بدنه سوره به داستان پيامبران مى‌پرازد، خاتمه سوره.[۱۷]كه با عبارت   وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ [بقره–252]   آغاز مى‌شود، درباره رسالت پيامبر اسلام و قرآن است كه در واقع مقصود اصلى سوره نيز همان است و قصه‌هاى پيشين نيز در شمار همان آياتى قرار مى‌گيرد كه طبق آيه محور بر پيامبر خوانده شده تا نشانه‌اى برای رسالت آن حضرت باشد.

وضعيت كتاب

فهرست مطالب هر جلد، در انتهاى همان جلد آمده است.

كتاب تقريبا فاقد پاورقى مى‌باشد.

پانويس

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن كتاب.
  2. آقايى، سيد‌ ‎على، «رهيافت وحدت موضوعى سوره‌هاى قرآن در «الأساس في التفسير»»، فصلنامه پژوهش‌هاى قرآنى، شماره 56.