دیوان شهریار
دیوان شهریار، کلیات اشعار محمدحسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار میباشد که با ویرایشی جدید، به چاپ رسیده است.
ديوان شهريار | |
---|---|
پدیدآوران | شهریار، سید محمدحسین (نویسنده) |
ناشر | مؤسسه انتشارات نگاه |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1385ش |
شابک | 964-407-081-x |
موضوع | شعر فارسي - قرن 14 |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | PIR 8127 /د9 |
ساختار
کتاب با سخن ناشران و سپس بیوگرافی شهریار به قلم لطفالله زاهدی و شرح یکی از غزلهای وی آغاز شده و پسازآن، دو مقدمه از استاد شهریار که سالها قبل برای جلد اول و سوم دیوان نوشته شده بود و یک مقدمه از حمید محمدزاده، آمده است.
در این اثر، اشعار که در قالب غزلیات، قصاید، مثنویات، قطعات، رباعیات، دوبیتیها، چارپارهها و مسمطها، عرضه گردیده، با ترتیب الفبایی و در دو جلد، تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمات استاد شهریار، به تعریف شعر و بیان ویژگیهای آن پرداخته شده است[۱].
شعر شهریار روان، راحت، ساده، دلنشین و پرجاذبه است؛ چنانکه عامه مردم دوستش دارند و خواص تأییدش میکنند و دلیل نام و آوازه شهریار نیز بیتردید به ذولسانین بودن او مربوط میشود. او با شعرهای ترکیاش، بهخصوص «حیدربابا»، دایره وسیع نامآوریاش را وسیعتر کرده است[۲].
در حیات شعری شهریار سه دوره مشخصتر است:
- دوره جوانی او که با عشق (عشق ملموس انسانی) همراه است. در این دوره، شاعر غزلهای عاشقانه میسراید.
- دورهای که از آشناییاش با «افسانه» نیما آغاز میشود و به ارتباط عمیقتری با شعر نیمایی منجر میشود.
- دوره آخر که به دوره پختگی و پیری شاعر مربوط میشود. در این دوره گرایش بهنوعی عرفان در شعر شهریار آشکار است. شعر شهریار امتزاجی از کلاسیسم و رمانتیسم است؛ بهطوریکه برخی معتقدند شهریار آخرین ستاره برجسته آسمان ادب کلاسیک ایران و یکی از بارزترین نمایندگان ادبیات رمانتیسم ایران بهحساب میآید و رمانتیک را در چهارچوب ادب فخیم کلاسیک عرضه میدارد؛ بهطوریکه در حوزه کلاسیک شهریار را حافظ ثانی لقب دادهاند [۳].
بهمنظور آشنایی با سبک شعری این شاعر بزرگ، در ادامه به جلوههایی که در اشعار او، نمود خاصی دارد، اشاره میشود:
- فقر و محرومیت:
- شهریار در متن جامعه زندگی کرده، با درد متولد شده و با درد زندگی کرده و با درد دنیا را وداع گفته است. اگر درباره فقر و فلاکت سخن میگوید، خود نیز مزه آن را چشیده است [۴].
- در آثار شهریار، فریاد مستمندان در هر قدمی به گوش میرسد و آنچه از ضمیر آنها میگذرد و توان گفتن آنها را ندارند، در شعر وی بهصراحت طنینانداز است. مثلاینکه شهریار در محلههای فقیرنشین شهر، کوچه به کوچه، خانه به خانه گشته و از جزئیات زندگانی محرومان باخبر بوده است[۵].
- شهریار در جایجای کلامش به درد دل همهکسانی که احساس و درک و محرومیت او را با خود دارند، اشاره کرده است، از جمله:
- «من سنون تک داغا سالدیم نفسی» (حیدربابا! من نیز همانند تو نفسم را بر کوهها افکندم)؛
- «سن ده قایتار، گؤیلره سال بو سسی» (تو نیز پژواک صدایم را بر آسمانها برگردان)؛
- «بایقوشون دا دار اولماسین قفسی» (که مبادا قفس جغد نیز تنگ شود)؛
- «بوردا بیر شیر داردا قالیب باغیریر» (اینجا شیری در دام افتاده و نعره میکشد)؛
- «مروتسیز انسانلاری چاغیریر» (انسانهای بیمروت را به یاری میطلبد)[۶].
- شهریار در شعر «بچه یتیم»، به بیان محرومیت با تصویرسازی از قتل، غارت، فقر، گرسنگی، گدایی و دزدی بچهها در خیابانها و کوچهها و بیعفتی آنها اشاره میکند و علت تمام این بدبختیها را ملت میداند:
- میسوزم ای نهال طبیعت به حال تو
- کز باغبان ندید نوازش نهال تو
- گوید زبان حال تو با من ملال تو
- مسئول ملت است به ننگ سؤال تو
- ملت گناهکار و تو بینی جزا یتیم
- ای پابرهنه دربه در کوچهها یتیم[۷].
- شهریار اظهار میکند که فقر و گرسنگی و سوز سرما و نداشتن سرپناه، اکثر مردم را آواره کرده بود. دالآنهای خانهها و مغازهها و ویرانهها پر از زن و بچه و مردم بدبخت بود. صدای نالههای بینوایان دل انسان را به درد میآورد. یک عده هم از این وضعیت دردناک سوءاستفاده میکردند و هرچه آذوقه و پوشاک گرم و وسایل گرمکننده بود، احتکار میکردند و بدبختی مردم بیچاره و درمانده را میافزودند و خودشان در رفاه کامل زندگی میکردند.
- شاعر این صحنهها را به زیبایی در اشعار ترکی خویش، با این مضامین بیان میکند:
- «چه بدانم شاید روزگار خودش برای نامرد سرنوشتی رقم بزند. در عین بازکردن راههای دیگر دستهای درستکار را میبندد، به سینههای پاک داغ میکشد. همه قوچها، طرلآنها، آهوان و مارالها که در کوهها هستند؛ همه آنها خسته، همه آنها افسرده، سینهها داغدیده و زخمی، گل در حال شکفتن پژمرده میشود»[۸].
- شهریار در تمام عمر با تنگدستی دستوپنجه نرم کرده است و از احوال و مشکلات بینوایان باخبر بوده و در هر فرصتی از گرفتاریهای مستمندان سخن گفته است. مشاهده فقر و گرسنگی مردم، دل حساس وی را به درد میآورد؛ چون تحمل دیدن واقعیتهای دردآور را ندارد. شهریار نیز از سرمای زمستان خاطرات تلخی داشته است که از زبان بیچارگان از ارباب زمستان شکوه میکند:
- زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
- ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را
- ره ماتمسرای ما ندانم از که میپرسد
- زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را[۹].
- عشق به وطن:
- احساس وطندوستی و مبارزه با استبداد و خونریزی، در اندیشه شهریار جنبه جهانی دارد و محدود به ایران نیست. بخش مهمی از شعرهای او که در مضامین اجتماعی و وطن سروده شده، به زبان مادری اوست. یکی از مهمترین سرودههای شهریار که اشارتی مستقیم به جدایی سرزمینهای ایرانی قفقاز و تجزیه خاک ایران دارد، قطعه شعری است که خطاب به محمد راحیم، شاعر قفقازی سروده است، با این مضمون:
- «ای سرزمین قهرمانان، قفقازم، سلامم بر تو باد. در عشق تو هنوز بسیاری در ایران سرگردان و پریشان حالند»[۱۰].
- شهریار در شعر «مهمان شهریور» نیز به مناسبت بیرون رفتن قوای متجاوز از ایران، اظهار شادی مینماید و میگوید:
- خوان به یغما برده آن ناخوانده مهمان میرود
- آن نمکنشناس بشکسته نمکدان میرود
- از حریم بوستان باد خزانی بسته بار
- یا سپاه اجنبی از خاک ایران میرود
- گرچه بام و در به سر کوبید صاحبخانه را
- خانه آبادان که جغد از بوم ویران میرود[۱۱].
- شهریار نه تنها با متجاوزین و اشغالگران وطن خود، بلکه با هر نوع تجاوز و اشغال مخالفت آشتیناپذیر داشت. شهریار در جای دیگر در غزل معروف «آذربایجان» احساسات ملی میهنی خود را اینگونه وصف میکند:
- پر میزند مرغدلم با یاد آذربایجان
- خوش باد وقت مردم آزاد آذربایجان
- در بیستون انقلاب از شور شیرین وطن
- بس تیشه بر سرکوفته فرهاد آذربایجان
- در مکتب عشق وطن جان باختن آموخته
- یا رب که بوده است از ازل استاد آذربایجان[۱۲].
- بازگشت به دامن طبیعت:
- در اشعار شهریار رگههای بازگشت به دامن طبیعت مشاهده میشود. او اندوه و حزن درونی خود را به عناصر طبیعت تشبیه میکند و با طبیعت همراه میشود. شهریار از جفای روزگار به طبیعت پناه میبرد، میگوید:
- شبها منم و چشمک محزون ثریا
- با اشک غم و زمزمه راز نیازت [۱۳].
- شهریار احساس غم خود را بهگونهای زیبا در سراپرده طبیعت همچون تابلویی زیبا به مخاطب القا میکند:
- شب بود و نهیب باد و طوفان
- میکوفت در اطاق با مشت
- رگبار به شیشههای الوان خوش
- ضربه میگرفت با سرانگشت[۱۴].
- شب در شعر شاعرانی همچون شهریار از پربسامدترین نمادهاست که وقتی حزن و اندوه بر شاعر غالب میشود به دامن طبیعت پناه میبرد و آن را مکانی امن برای خود قرار میدهد و به راز و نیاز با آن میپردازد. وی احساسات خود را با کمک گرفتن از عناصر طبیعت به این صورت بیان میکند:
- آسمان با دیگران صاف است و با ما ابر دارد
- میشود روزی صفا با ما هم اما صبر دارد
- از غم غربت گرفت آئینه چشمم غباری
- کآفتاب روشنم گویی نقاب از ابر دارد[۱۵].
- نوستالژی:
- منظومه «حیدربابایه سلام» از شهریار را میتوان زیباترین جلوه شوق شاعر در بازگشت به وطن و روستای خود دانست. شاعر در جایجای آن، شوق بازگشت به روستا و زادگاهش را دارد. از جمله در ابیاتی از آن، خود را یوسف گمگشته وطن میداند که باید روزی به آغوش آن بازگردد
(حیدربابا، کشیدیام آخر بهسوی خویش؛ برگشت آبرفته دوباره به جوی خویش؛ گم کردی از چه یوسف خود را به کوی خویش؛ یعقوب پیر من! تو بدان همت سترگ؛ دریافتی مرا و رهاندی ز کام مرگ[۱۶].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب هر جلد، در انتهای همان جلد آمده است.
در پاورقیها، توضیحاتی پیرامون اشعار، از جمله علت سرودن و یا مکان و زمان آنها، ارائه گردیده است[۱۷].
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه، ص32- 34
- ↑ ر.ک: غیبی، عبدالاحد؛ محمدپور، زهرا؛ حسینی توانا، نسرین، ص94
- ↑ ر.ک: همان، ص95
- ↑ ر.ک: همان، ص97- 98
- ↑ ر.ک: همان، ص98
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص98- 99
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص100- 101
- ↑ ر.ک: همان، ص101
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص103
- ↑ ر.ک: همان
- ↑ ر.ک: همان، ص104
- ↑ ر.ک: همان، ص106
- ↑ ر.ک: پاورقی، ج1، ص195
منابع مقاله
- مقدمه و متن کتاب.
- غیبی، عبدالاحد؛ محمدپور، زهرا؛ حسینی توانا، نسرین، «بررسی تطبیقی مضامین رمانتیسم در اشعار مفدی زکریا و محمدحسین شهریار»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله مطالعات ادبیات تطبیقی، پاییز 1396، شماره 43، علمی - ترویجی/ISC (25 صفحه، از 87 تا 111)، به آدرس:
www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1274738/