بدایة الوصول لكنه علم الأصول

بدایة الوصول لكنه علم الأصول، تقریرات درس خارج علم اصول شیخ شمس‌الدین واعظی(معاصر) به قلم سید مجتبی مرتضوی شاهرودی است. در این کتاب مباحث الفاظ علم اصول به زبان عربی مطرح شده است.

بدایة الوصول لكنه علم الأصول ‏
بدایة الوصول لكنه علم الأصول
پدیدآورانواعظي، شمس الدين (نويسنده) شاهرودي، مجتبي (نويسنده)
ناشرالاعتصام
مکان نشرايران - قم
سال نشرمجلد1: 1415ق,
موضوعاصول فقه شيعه
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏‏BP‎‏ ‎‏159‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏و‎‏2‎‏ب‎‏4
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

کتاب با مقدمه مقرر آغاز و پس‌ازآن رتبه علم اصول تبیین شده است. سپس در ضمن یک فصل تعریف علم اصول و مباحث الفاظ در ضمن عناوین متعدد مطرح شده است.

گزارش محتوا

مقرر مقدمه‌اش با ذکر جایگاه علم فقه آغاز کرده است: «شریف‌ترین علم پس از علم کلام علم فقه یعنی علم استدلالی تحقیقی در مسائل دین است که موجب سعادت انسان در عرصه‌های دینی و اجتماعی، دنیوی و اخروی است. با فقه هدایت به راه استوار به‌دست می‌آید و به‌وسیله آن انسان به کمالات واقعی ابدی ارتقاء می‌یابد». سپس با استناد به روایت «الکمال کل الكمال التفقه في الدين...» تفقه در دین را در درجه اول کمال دانسته است[۱].

سپس با استناد به روایت دیگری از امام باقر(ع) اشاره کرده است که راوی از امام معنای آیه «و من أحياها فكانما أحيا الناس جمیعاً» پرسید. امام فرمود: یعنی نجات دادن «از آتش و غرق شدن». روای مجدداً پرسید آیا به معنای کسی که آن‌ها را از ضلالت به‌سوی هدایت راهنمایی کند نیز هست؟ حضرت فرمود: «این تأویل اعظم آیه است». پس امام راهنمایی مردم از گمراهی به‌سوی هدایت را عظیم‌تر از نجاتشان از غرق شدن و سوختن در آتش دانسته است[۲].

علمای اعلام پس از انقطاع از حجت -به جهت مصلحتی که خداوند در غیبت آنحضرت دید- ناچار به عمل به روایاتی که در دست داشتند شدند. روایاتی که به‌رغم غلبه و خشونت سلاطین جور نسبت به شیعه اهل‌بیت(ع) و سعی‌شان در نابودی آثار ایشان و کم کردن انوارشان، باقی مانده بود. و چون عمل به این روایات مستلزم برخی مباحث در ادله احکام و متعلقات آن از ظهورات صیغ و منطوق و مفهوم و عام و خاص و مطلق و مقید و... بود، لذا علم جدیدی به نام «علم اصول» ایجاد شد. این علم بنا بر گفته‌ها در ابتدای غیبت کبری تدوین گردید و اولین کسی که آن را به کار برد حسن بن علی بن ابی‌عقیل صاحب کتاب «المستمسک بحبل آل الرسول» در فقه بود. او اولین کسی بود که فقه را تهذیب کرد و بحث از اصول و فروع را گشود. پس‌ازآن، ابوعلی محمد بن احمد بن جنید معروف به اسکافی کار او را پیروی کرد و این مسیر مبارک تا شیخ مفید ادامه یافت. شیخ مفید این علم را وارد مرحله جدیدی کرد و در عصر خود آوازه شهرتش پخش شد؛ تمامی شاگردان شیخ مفید در علم و ورع از بزرگان زمانشان بودند؛ سید مرتضی علم الهدی، شیخ طوسی، شیخ سلار دیلمی صاحب کتاب «المراسم» و «التقريب في أصول الفقه» و غیر آن‌ها از اساطین علم. از جمله بزرگانی که آثار بسیاری در اصول نوشت علامه حلی بود که آثارش و به‌ویژه «نهج الوصول الی علم الأصول» مورد استقبال علما قرار گرفت و شرح‌های زیادی بر آن نوشته شد. آثار وی تا نیمه قرن دهم که شهید ثانی کتاب «تمهید القواعد» را نوشت مدار بحث‌های علمی بود. پس از او فرزندش جمال‌الدین حسن بن زین‌الدین کتاب «معالم الدین» را نوشت که آثار پیش از خود را نسخ و از آثار پیش از خود بی‌نیاز کرد. این اثر را نیز علما فراوان شرح و نقد و تعلیق کردند که از مهم‌ترین شروح و تعلیقات بر معالم کتاب «هداية المسترشدين» است. خلاصه آن‌که علم اصول در اعصار مختلف مراتب ترقی را طی کرد تا این‌که در زمان شیخ انصاری و محقق کبیر شیخ محمدکاظم خراسانی تدوین کاملی از این علم صورت یافت. در این راستا مباحث اصولی شیخ شمس‌الدین واعظی نیز دارای ویژگی شرح و بسط کافی بر مباحث اصولی است که اجازه تألیف اقوال و جمع آرائش را به مقرر داده و نتیجه آن کتاب حاضر است[۳].

نویسنده پیش از ورود به بحث لازم دیده که مرتبه این علم نسبت به دیگر علوم و تقدم و تأخر آن را تبیین کند؛ تأخر علم فقه نسبت به علم اصول از واضحات است؛ چراکه علم اصول از مقدمات علم فقه است بلکه علت تامه اوست؛ زیرا استنباط متوقف بر علم اصول است. پس این علم متقدم بر علم فقه است. اگرچه از بسیاری از علوم مانند علوم عربی و علم منطق متأخر و نسبت به علومی مانند ریاضی و طب بیگانه است[۴].

نویسنده پس از نقد و بررسی تعاریف علم اصول، تعریفی ارائه می‌کند و آن را احسن التعاریف علم اصول می‌داند: علم اصول قواعدی است که می‌تواند در کبرای قیاس قرار گیرد، بونه‌ای که اگر صغری به آن منضم شود حکم کلی الهی یا وظیفه عملیه از آن به‌دست می‌آید[۵].

در اصول فقه، مرحله اول ظهورشناسی یعنی مدلول تصوری، یک مفهوم معناشناختی به‌حساب می‌آید که از عبارات و الفاظ با بهره‌گیری از شاخص‌های زبانی به ذهن می‌نشیند. بنابراین مقدمه مباحث الفاظ، مانند بحث وضع، اقسام وضع، معنای حرفی، علائم حقیقت و مجاز و بحث مشتق در حوزه معناشناسی قرار می‌گیرد[۶].

از جمله اموری که در علم اصول از آن بحث می‌شود «وضع» است؛ چراکه گفته شده: از وضع در علوم دیگر حتی لغت بحث نمی‌شود. زیرا کتب لغت متکفل بیان حقیقت وضع نیستند؛ بلکه بحث در لغت از کیفیت موارد استعمالات است لکن حقیقت آن است که برخی چون ابن جنی و اخفش از آن بحث کرده‌اند. به‌هرحال بحث از وضع بعد از بنا بر دلالت الفاظ بر معانی آن ذاتی محض نیست وگرنه مجالی برای این بحث نبود[۷].

در حقیقت اصول‌دانان، ملاک معناداری الفاظ را «وضع» می‌دانند. دلالت الفاظ بر معانی در هیچ زبانی، ذاتی نیست. مثلاً دلالت دود بر وجود آتش‌، ذاتی است اما دلالت لفظ بر معنا این‌گونه نیست؛ زیرا اگر این دلالت ذاتی می‌بود، آنگاه همه انسان‌ها آن را می‌فهمیدند و درک می‌کردند‌، درحالی‌که هر انسانی تنها الفاظ زبانی که به آن آشنا است را درک می‌کند نه هر زبانی؛ بنابراین دلالت الفاظ بر معانی‌، جز از راه وضع و تخصیص آن‌ها توسط واضع الفاظ، امکان‌پذیر نیست. لذا این دلالت از نوع دلالت وضعی (قراردادی) است[۸]. و ادعای ذاتی بودن دلالت الفاظ بر معانی چندان معقول به نظر نمی‌رسد ص134 برخی واضع را خداوند می‌دانند اما نویسنده واضع را بشر دانسته است؛ البته او به‌وسیله نیرویی که از سوی خالق کائنات در او ودیعه نهاده شده به‌حسب نیازش و برای ابراز معانی که در ضمیرش است الفاظ را وضع می‌کند[۹].

از جمله مباحث انتهایی کتاب موضوع مشتق است. نویسنده معتقد است همان‌طور که مسئله مطلق و مقید و عام و خاص داخل در مسائل اصولی هستند، مسئله مشتق نیز داخل در مسائل اصولی است[۱۰].

وضعیت کتاب

فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده است. مستندات مطالب و برخی توضیحات در پاورقی‌های کتاب ذکر شده است.

پانویس

منابع مقاله

  1. مقدمه و متن کتاب.
  2. عبادی، احمد، «دلالت سمانتیکی و دلالت تصوری»، پایگاه مجلات تخصصی نور: فلسفه و کلام اسلامی، پاییز و زمستان 1396، سال پنجاهم، شماره 2، صفحه 245 تا 268.
  3. سلمانپور، محمدجواد، «رابطه مبانی فهم فقهی متون وحیانی با معناشناسی و هرمنوتیک»، فصلنامه اندیشه دینی، بهار 1383، شماره 10، صفحات 63 تا 84؛.


وابسته‌ها