فخری، ماجد

ماجد فخری (متولد 1923م)، «مورخ معروف فلسفه و جریان‎های فکری در اسلام، استاد بازنشسته فلسفه در دانشگاه جورج تاون واشنگتن است و در دانشگاه‎های متعدد لبنان و انگلستان و آمریکا به تدریس فلسفه اشتغال داشته است... فخری از معدود اندیشمندان معاصر است که اهمیت خاصی برای تاریخ‎نگاری فلسفه قائل است. از مؤلفه‎های روش او آن است که کار خود را به مباحث صرفاً مابعدالطبیعی و نظری محدود نکرده و کوشیده است همه جریان‎های فکری را مورد بحث قرار دهد»[۱].

فخری، ماجد
نام فخری، ماجد
نام‌های دیگر
نام پدر
متولد 1923م
محل تولد
رحلت
اساتید
برخی آثار تعاليق ابن باجه علي منطق الفارابي

‏شرح السماع الطبيعي لارسطوطاليس

کد مؤلف AUTHORCODE05836AUTHORCODE

آثار

کتاب‌ها

برخی از کتاب‌های وی عبارتند از:

  1. تاریخ فلسفه اسلامی (۱۹۸۷)؛
  2. فلسفه الهیات و عرفان اسلامی (چاپ ۲۰۰۰)؛
  3. زندگی و اندیشه‎های ابن رشد (۲۰۰۱)؛
  4. فارابی (۲۰۰۲)؛
  5. ترجمه جدید قرآن (۱۹۹۸)؛
  6. نظریه‎های اخلاقی در اسلام (۱۹۹۷)؛
  7. تفسیری بر قرآن: ترجمه انگلیسی معنای قرآن (۲۰۰۴)[۲].

مقالات

  1. اکتشاف الإنسان العربي؛
  2. نظریه سیاسی فارابی، مترجم فارسی: محسن حدادی؛
  3. ساختار برهان و شرایط یقین، مترجم: سید مسعود اسماعیلی؛
  4. فارابی و موسیقی، مترجم: محسن حدادی؛
  5. گزارش مترجم: نظریه‌های اخلاقی در اسلام، مترجم: مرتضی فتحی‎زاده؛
  6. انتقاد سهروردی از مشائیان مسلمان، مترجم: ملیحه کرباسیان؛
  7. عقلانیت در فلسفه اسلامی، مترجم: محمد زارع (ترجمه دیگری از عقلانیت در فلسفه اسلامی هم به دست مرتضی فتحی‎زاده صورت گرفته است)؛
  8. براهین سنتی متکلمان بر وجود خداوند، مترجم: داود حیدری؛
  9. انتقاد سهروردی از مشائیان مسلمان، مترجم: فاطمه فنا؛
  10. فارابی و برهان وجودی، مترجم: محمدسعید حنایی کاشانی[۳].
  11. اخلاق دینی، ترجمه: جهان‎دار معماریان[۴].

برخی نظریات و ارزیابی‎ها درباره شخصیت‎ها

سر سید احمدخان هندی و امیرعلی‎خان

در قرن نوزدهم میلادی، در حین ارتباط و مواجهه میان اسلام و تمدن غربی، حرکتی تجددگرا شروع به شکل گرفتن کرد که بهترین نماینده آن سید احمدخان بهادری (متوفای ۱۸۹۸) است. او در دهلی به دنیا آمد، تحصیلات سنتی کرد و به‎ویژه تحت تأثیر مشابهت میان مسیحیت و اسلام قرار گرفت. به عقیده او، این مشابهت بدین سبب است که هر دوی آنها بر پایه «اخلاق طبیعی» بنیاد شده‌اند که مؤلفه‎های فوق طبیعی را می‌توان از آن حذف کرد. احمدخان به چاپ تفسیری اردو بر قرآن مبادرت ورزید که تماماً بر پایه اصطلاحات و مفاهیم «طبیعت‎گرایانه» قرار داشت. مهم‎ترین جانشین احمدخان در هند، سید امیرعلی (متوفای ۱۹۲۸) بود. به گمان امیرعلی، روح اسلام قابل تحویل و فروکاستن به آن معیارها یا اندیشه‎هایی است که «هسته لیبرالیسم وعقل‎گرایی را تشکیل می‎دهند». ماجد فخری معتقد است که امیرعلی مانند بسیاری دیگر از مدافعه‎گران اسلام استدلال می‎کرد که مسیحیت غرب و علم غربی، پایه و اساسی محکم در آموزش اسلامی دارند و اینکه به‎رغم ناملایمات زمان و بداقبالی‎ها، اسلام همچنان «دین کردار نیک، اندیشه نیک و گفتار نیک است که بر محبت الهی، شفقت بر همگان و تساوی آدمیان در نزد پروردگار بنا شده است.» امیرعلی بر آن بود که در واقع اسلام با تمایل به پیشرفت سازگار است و عامل پویایی تمدن است. ارزیابی ماجد فخری درباره امیرعلی آن است که تصویری که او - ‎به‎رغم دانش تاریخی‌اش - ‎از اسلام به دست می‎دهد اساساً رمانتیک و تا حدودی دور از واقعیت است[۵].

اقبال لاهوری

به گمان ماجد فخری، جدی‌ترین مفسر هندی پاکستانی اسلام برحسب اصطلاحات و مفاهیم فلسفی جدید، اقبال لاهوری (۱۸۷۸-‎۱۹۳۸) است که تأثیرش بر اندیشه اسلامی در پاکستان، قابل ملاحظه بوده است. اقبال به برتری اسلام به‎عنوان یک آرمان اخلاقی و معنوی معتقد بود و در صدد برآمد از این آرمان و کمال مطلوب در کتاب مشهورش به نام احیا (بازسازی) اندیشه دینی در اسلام دفاع کند. به دید اقبال، دین برخلاف نظر غزالی (۴۵۰-۵۰۵)، ابن‎ تیمیه و برخی دیگر، مخالف فلسفه نیست، بلکه قلب آن تجربه تام و تمامی است که فلسفه باید به تأمل و غور در آن بپردازد. ماجد فخری، درباره دیدگاه اقبال راجع به واکنش مسلمانان در مورد فلسفه یونان می‌نویسد: به عقیده اقبال، واکنش فکر اسلامی در برابر فلسفه یونان، متأثر از گرایش به بیان مجدد واقعیت عینی هم در وجوه تجربی و مادی و هم در وجوه معنوی و روحانی آن بوده است. این عکس‎العمل در برابر تفکر نظری و دور از تجربه یونانیان، به روش استقرایی انجامید که اساساً ظهور علم مدرن اروپایی را امکان‎پذیر ساخت؛ زیرا این راجر بیکن (۱۲۱۴-۱۲۹۴) بود که روش استقرایی را به غرب معرفی کرد؛ آن‎هم پس از آنکه از طریق فلاسفه مسلمان با آن آشنایی پیدا کرد... مع‎الوصف اقبال با برخی از جنبه‎های متافیزیکی اندیشه مدرن اروپایی همدلی بسیار داشت، مثل نیروی حیاتی برگسون (۱۸۹۵-۱۹۴۱)، روح مطلق هگل (۱۷۷۰-‎۱۸۳۱) و فلسفه پویشی (process) وایتهد (۱۸۶۱-۱۹۴۷) که چندان جنبه استقرایی یا تجربی نداشتند. اقبال در تفسیرش از دیدگاه قرآن راجع به واقعیت و ماهیت آن از این اندیشه‎ها بهره می‎گرفت. ماجد فخری در یک ارزیابی کلی می‌نویسد: «صرف نظر از اینکه کسی با این تفسیر اقبال موافق باشد یا نه، این نکته حائز اهمیت است که اقبال یکی از معدود فیلسوفان مسلمان در دوره معاصر است که خواسته است مقولات فلسفی غربی را در تفسیر قرآن به‎کار بندد. به‎رغم معلومات وسیعش، اندیشه اقبال باز تا حدودی التقاطی (eclectic) است و تفسیر کلی او از جهان‎‎بینی قرآنی همیشه هم مطابق با تفسیرهای سنتی مفسران کلاسیک نیست»[۶].

محمد نقیب العطاس مالزیایی، محمد رشید رضا، سید قطب، ابوالعلاء مودودی و حسن البنا از جمله دیگر اشخاصی هستند که ماجد فخری به تجزیه و تحلیل آرای آنان پرداخته است[۷]

پانویس

  1. آفتاب آنلاین
  2. ر.ک: همان
  3. ر.ک: پایگاه مجلات تخصصی نور (نورمگز)
  4. ر.ک: پرتال جامع علوم انسانی، اخلاق دینی
  5. ر.ک: آفتاب آنلاین
  6. ر.ک: همان
  7. ر.ک: همان

منابع مقاله

  1. پایگاه اینترنتی آفتاب آنلاین
  2. پایگاه مجلات تخصصی نور
  3. پرتال جامع علوم انسانی

وابسته‌ها