المقنع في الغيبة
المقنع في الغيبة، اثر على بن حسین، علمالهدى معروف به شريف (سيد) مرتضى (متوفاى 436ق)، درباره امامت و به زبان عربى است.
المقنع في الغیبة | |
---|---|
پدیدآوران | علمالهدی، علی بن الحسین (نویسنده) حکیم، محمد علی (محقق) |
عنوانهای دیگر | الزیاده المکمل بها کتاب "المقنع" الزیاده المکمله له |
ناشر | موسسة آل البیت علیهمالسلام لإحیاء التراث |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1419 ق |
چاپ | 1 |
موضوع | محمد بن حسن(عج)، امام دوازدهم، 255ق. - غیبت مهدویت - انتظار |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 224/4 /ع8م7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
اين كتاب كه توسط سيدمحمدعلى حكيم مورد تحقيق قرار گرفته، علىرغم حجم كمش از بهترين و نفيسترين كتابهایى است كه در دوران غيبت، پيرامون امامت و حكمتهاى غيبت نگاشته شده است.
ارزش و اهميت والاى اين كتاب زمانى بيشتر فهميده مىشود كه بدانيم شيخ طوسى كه خود يكى از نامدارترين و تواناترين علماى شيعى، در مباحث كلامى است، مقاطعى مهم از اين كتاب را گاهى بهصورت نقل صريح و گاهى با اندكى تصرّف و اختصار در كتاب «غيبت» و نيز در «فصل في الكلام في الغيبة» آورده و در جاىجاى اين دو كتاب، مطالب مختلفى از كتاب «مقنع» را با تصريح به نام سيدمرتضى، مورد استناد قرار داده است.[۱]
همينطور، مفسّر و دانشمند بزرگ اسلام مرحوم شيخ طبرسى (متوفى به سال 548ق) قسمتهایى از همين كتاب را بهصورت نقل صريح يا بهاختصار در كتاب ارزشمند خود «إعلام الوری بأعلام الهدی»، طى مسائل اول تا پنجم باب پنجم ذكر نموده است. او اگرچه به نام سيدشريف مرتضى بهعنوان مستند اين اقوال تصريح نموده، لكن اسم كتاب «مقنع» را بهعنوان مدرك آنها ذكر نفرموده است.[۲]
سيدمرتضى درباره انگيزه تأليف خود، در ابتداى اين كتاب چنين مرقوم مىكند كه: «در مجلس وزير سيد- كه خدا عمرش را به عزّت زياد گرداند و بدخواهان و دشمنانش را خوار نمايد - كلامى درباره غيبت امام زمان(ع) پيش آمد... اين امر مرا بر آن داشت كه سخنى مختصر آورم...».
مرحوم علامه شيخ «آقابزرگ طهرانى»، درباره وزير مذكور مىگويد: «و آن وزير مغربى، شخصى به نام ابوالحسن على بن الحسين بن على بن هارون بن عبدالعزيز اراجنى بوده است.[۳]
ساختار
كتاب با دو مقدمه از محقق و مؤلف آغاز شده و در ادامه، متن و در پایان، مصادر تحقيق و فهرست مطالب ذكر شده است.
سيدمرتضى براى اولين بار، اين روش كتابت و اسلوب خاص در طرح مسائل و شبهات را به طريقه سؤال و جواب (فإن قيل... قلنا...) به كار برد و در آن با برهانى قوى و منطقى متين، اشكالات مخالفين را جواب داده، استدلالهاى آنان را باطل ساخته و غيبت امام زمان، حضرت مهدى(عج) و اسباب و علّتها و حكمتهاى الهى موجود در آن را، اثبات نموده است.[۴]
سپس در نوشتارى تكميلى كه بعد از اتمام «المقنع» بر آن افزوده است، مطالب آن را تكميل نموده و در آن از كيفيت ارتباط امام غايب(ع) با اوليا و دوستان خود در طى دوران غيبت و نيز از چگونگى رفتار شیعیان با او بحث نموده و به همه پرسشهایى كه در اثناى اين مباحث ممكن است مطرح شود، پاسخ گفته است.[۵]
گزارش محتوا
مقدمه محقق، شامل اهميت و جايگاه كتاب، انگيزه و زمان تأليف، نسخ مورد استفاده و شيوه تحقيق مىباشد.
اولين بحثى كه مؤلف به آن مىپردازد «امامت و عصمت، دو اصل مبنايى براى غيبت» است. ايشان بعد از ثابت نمودن دو اصل امامت و عصمت (هيچيك از زمانهاى تكليف از امام خالى نيست؛ چون خالى بودن، نوعى اخلال به تمكين آنان و مضر به حسن تكليف آنهاست. امام مزبور به حكم عقل مىبايست از خطا و لغزش و انجام هر ناپسندى معصوم باشد)، به دنبال مصداقى براى امام غايب مىرود و ثابت مىكند كه امام دوازدهم شیعیان همان امام غايب است.[۶]
مؤلف در ادامه به توضيح بيشتر اصل امامت و اصل عصمت مىپردازد، سپس ديدگاه فرقههایى همچون كيسانيه، ناووسيه و واقفه را درباره امامت و مصداق آن بررسى مىكند.[۷]
ايشان درباره علت غيبت مىگويد: ما علم دقيق و تفصيلى به سبب غيبت و وجه عدم ظهور حضرت را لازم نداريم و چنين علمى برایمان ضرورت ندارد، بلكه همان علم اجمالى (خداوند حكيم كار عبث انجام نمىدهد) كه ذكر شد در اين باره كفايت مىكند. حال اگر خود را به زحمت انداختيم و علىرغم عدم لزومش در آن تحقيق و تدقيق كرده و وجوهى را ذكر كرديم، از فضل ما محسوب مىگردد.[۸]
مؤلف در قسمتى از كتاب خود مىگويد:
اگر گفته شود درصورتىكه ترس از دشمن، او را به غيبت و پنهان شدن واداشت، چرا پدرانش كه امامان پيش از او بودند، غيبت نكردند؛ بااينكه همه آنان در حالت تقيّه و ترس از دشمنانشان بهسرمىبردند؟
گوييم: بر پدران بزرگوار او(ع) هيچ ترسى از دشمنانشان نبود؛ زيرا همواره تقيّه میكردند و از تظاهر به امام بودن سربازمىزدند و امامت و پيشوايى را از خود نفى میكردند.
بنابراین همه خوف و ترس متوجه امام زمان(ع) است؛ بهخاطر اينكه ظهور و قيامش با شمشير خواهد بود و همه را به خويش و امامت خود فرامىخواند و با هركس كه با او مخالفت نمايد به جهاد برمىخيزد. پس چه نسبتى بين خوف و ترس او از دشمنان، با خوف و ترس پدران بزرگوارش(ع) از آنان مىتواند باشد؟ كسى نمىتواند قائل به تساوى اين دو خوف باشد يا حتى نسبتى بين آن دو برقرار سازد، مگر از روى بىدقّتى و كمتوجّهى.[۹]
ايشان در فرق بين غيبت با عدم وجود چنين مىگويد:
اگر امام معدوم مىبود، هر مقدار از مصلحتها را كه مردم از دست مىدادند و هرچه از هدايتها و كمالات آنان كه از بين مىرفت و هر اندازه از الطاف و منفعتهاى او محروم مىماندند، همگى به خداى تعالى نسبت داده مىشد و در ممنوع و محروم ماندن مردم از اين همه خيرات، هيچ اعتراضى بر بندگان وارد نبود و هيچ سرزنش و نكوهشى بر آنان روا نبود؛ درحالىكه اگر موجود باشد و بهخاطر ايجاد خوف و خطر از ناحيه مردم، به غيبت و نهانزيستى گرفتار آمده باشد، هرچه از اين مصالح از بين برود و هرچه بهرهها و منافع حضور او از مردم سلب شود، همگى به خود مردم نسبت داده مىشود و هم آنان هستند كه مورد ملامت و مؤاخذه قرار مىگيرند.[۱۰]
مؤلف در جاى ديگر در پاسخ به چنين اشكالى: «اگر گفته شود با فرض غيبت امام، چه راهى براى رسيدن به حق وجود دارد؟ شما اگر پاسخ دهيد هيچ راهى وجود ندارد، كه مردم را در ساير امورشان در حيرت و ضلالت و شك قرار دادهايد و اگر بگوييد: به كمك ادله حق، به حق دسترسى پيدا مىشود، خود با اين سخن تصريح كردهايد به عدم احتياج به امام»، مىنويسد: «حق بر دو گونه است: عقلى و سمعى. عقلى با ادله آن و با تفكر دريافت مىشود و سمعى، با اقوال پيامبر و ائمه، ولى از آنجا كه امكان دارد ناقلين از نقل تمام اقوال پيامبر و ائمه عدول كرده باشند، حال يا از روى اعتماد يا از روى اشتباه، در نتيجه نقل قطع گردد يا در ميان كسانى كه نقلشان حجت نيست بماند، بنابراین نياز به امامى است كه آن را توضيح دهد و موضع تقصير را آشكار گرداند».[۱۱]
مؤلف درباره علّت عدم ظهور امام(ع) براى دوستان خود چنين مىگويد: «بزرگان شيعه از اين سؤال جواب دادهاند به اينكه مانعى ندارد و بعيد نيست كه علّت غيبت امام از اوليا و دوستان خويش اين باشد كه مىترسد بعد از ديدار، آنان خبرش را فاش كنند و از روى خوشحالى درباره ديدار و همنشينى او با ايشان سخن گويند و اين امر - اگرچه به شكل غير عمدى - منجر به ترس از دشمنان شود».[۱۲]
سپس، پاسخ مزبور را نقد مىكند و در ادامه مىنويسد: «اولا ما قطع و يقين نداريم كه او براى همه اولياى خويش غايب و مستور باشد؛ زيرا كه خود اين مطلب نيز بر ما پوشيده است و هريك از ما فقط حال خودش را مىداند، نه حال ديگران را.
و زمانى كه ظهور آن حضرت را براى آنان ممكن شماريم، همان طور كه احتمال عدم ظهور نيز هست، بايد علّتى را براى غايب ماندن احتمالى آن حضرت از ايشان ذكر نماييم.
و بهترين و نزدیک ترين دليل به حق اين است كه بگوييم: بايد علّت غيبت از اوليا و دوستان، مشابه و همانند علت غيبت از دشمنان باشد... علاوه بر اين دانستيم كه علم به امام زمان(ع) بهنحو تعيين و جدا كردن او از مدّعيان دروغين، جز بهوسيله معجزه صورت نمىگيرد؛ زيرا نصّ و روايت صحيح - درباره امامت خصوص اين امام - براى معيّن شدن و مشخّص گشتن او كفايت نمىكند، بلكه بايد معجزهاى آشكار، به دست او صورت گيرد، تا تصديق كنيم كه وى فرزند امام حسن عسکری(ع) است.
و علم به معجزه و دلالت كردن آن بر ظهور، راهش، استدلالى است كه ممكن است مورد شبهه قرار گيرد و هركس درباره كسى كه معجزه به دست او ظهور يافته شبههاى پيدا كرد و معتقد شد كه اين معجزه، باطل و نوعى تصرّف خارقالعاده در اشياست و قائل شد كه انجامدهنده اين معجزه دروغگو است، چنين كسى ملحق به اعدا و از زمره دشمنان محسوب مىشود، از جهت اينكه بايد از او ترسيد.[۱۳]
ايشان در ادامه، شبهاتى درباره دوستان امام مطرح مىكند و خود نيز پاسخ مىدهد.
در انتهاى كتاب، «كتاب الزيادة المكمل بها كتاب المقنع» آمده كه حاوى مطالبى است از قبيل: الهامگيرى اوليا از امام غايب و عدم فرق بين امام غايب و امام حاضر، عدم ضرورت ظهور براى اوليا، چگونگى آگاهى امام غايب از امور و كيفيت اگاهى امام به زمان ظهور و...
وضعيت كتاب
در ابتداى كتاب، چند تصوير از نسخ خطى و در انتهاى كتاب، مصادر تحقيق و فهرست مطالب آمده است.
پاورقىها بهصورت مسلسلوار ذكر شده، بهگونهاى كه شماره پاورقى در هر صفحه، ادامه صفحه قبل مىباشد. محتواى پاورقىها بيشتر اختلاف نسخهها و در بعضى از جاها نيز درج ارجاعات مىباشد.
پانويس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- واحد تحقيقات مسجد مقدس جمكران، امامت و غيبت، ترجمه كتاب المقنع في الغيبة، مسجد مقدس جمكران، قم، 1383ش.