الإمام و الأخلاق و السياسة
الإمام و الأخلاق و السياسة، تعریبی است از کتاب «امام، اخلاق، سیاست» اثر سید حسن اسلامی، که توسط مهدی خورشا صورت گرفته است.
الإمام و الأخلاق و السياسة | |
---|---|
پدیدآوران | اسلامی، حسن (نويسنده)
خورشا، صادق (مترجم) امامي زنبيلي، کامل (مصحح) سرحدي، مهدي (مصحح) |
عنوانهای دیگر | امام، اخلاق، سياست. عربي
الإمام الأخلاق و السياسة امام، اخلاق، سياست |
ناشر | مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س) |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | مجلد1: 2008م , 1429ق, |
شابک | 964-335-624-8 |
موضوع | خميني، روح الله، رهبر انقلاب و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، 1279 - 1368 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DSR 1576 /الف5 الف8043 |
موضوع کتاب درباره رابطه اخلاق با سیاست از منظر امام خمینی است. نویسنده با بهرهگیری از کتابهای اخلاقی و عرفانی امام خمینی، به مبانی و اصول اخلاقی از دیدگاه ایشان پرداخته و با توجه به کمالخواهی انسان از یکسو و داشتن غرایز مختلف از سوی دیگر، معتقد است که از منظر حضرت امام، انسان آمیزهای از فطرت الهی و غرایز خاکی است که میتواند بر اثر خودسازی و مبارزه با غرایز نفسانی به قلههای کمال برسد. وی، همچنین به رابطه سیاست با اخلاق میپردازد و با توجه به تعریف امام خمینی از اخلاق، معتقد است که سیاست نیز امتداد همان مبانی و اصول اخلاقی است و صداقت، انتقادپذیری و سادهزیستی از ارکان مهم آن بشمار میآید[۱].
ساختار
کتاب از مقدمه و سه باب و یک خاتمه تشکیل شده است. نویسنده در «پیشگفتار» (که مترجم عربی از آن با عنوان «المقدمة» یاد کرده است) میگوید: بحثهای این نوشته در سه بخش (باب) فراهم آمده است: بخش نخست، نگاهی است به اصول اخلاق نظری اسلامی امام خمینی(ره) و آموزههای اساسی ایشان در باب اخلاق. بخش دوم، تأملی است در باب رابطه اخلاق و سیاست و در بخش سوم، از سیاست اخلاقی و عناصر اخلاقی در سیاست سخن میرود[۲].
گزارش محتوا
محور کتاب، اخلاق و نسبت آن با سیاست از دیدگاه امام خمینی(ره) است. مؤلف با این باور که اخلاق، جایگاه خاص در نظام فکری امام خمینی دارد، بحث خود را آغاز کرده و نشان داده که امام به سیاست بهمثابه امتداد اخلاق مینگریسته و آن را از منظری اخلاقی میدیده و معتقد بوده که سیاست با همه پیچیدگیهایی که دارد میتواند و باید اخلاقی باشد؛ چراکه اخلاق ازنظر ایشان، منحصر به آموزه و توصیههای فردی و فرعی نیست، بلکه زیرساز زندگی فردی و اجتماعی و اساس سعادت دو جهان است. اخلاق نه یک مسئله حاشیهای که اساس حرکت و رشد جامعه است و همه مظاهر اجتماعی را میپوشاند؛ لذا نمیتوان سیاست را از آن برکنار دانست[۳].
از نظر امام خمینی(ره) به استناد حدیثی از رسول خدا(ص)، همه دانشها در سه مقوله کلی جای میگیرند؛ چراکه انسان دارای سه ساحت وجودی و سه نشئه است: یکی، نشئه ظاهری و حسی و دیگری، نشئه مثالی و سوم نشئه عقلی. علم معاشرت و احکام فقه و معاملات، ناظر به ساحت نخست است و علوم عقلی، ناظر به ساحت سوم؛ اما آنچه متناظر به ساحت دوم و مکمل آن است، اخلاق نامیده میشود. انسان اگر بخواهد از منطق و قانون غرایز فراتر برود، نیازمند اخلاق به معنای وسیع آن است. اخلاق در این نگرش به تعدادی دستورات اخلاقی صرف، منحصر نمیشود، بلکه در حقیقت دانشی است که عمیقترین زوایای وجودی انسان را میکاود و میشکافد و بر دملهای چرکین او نیشتر میزند و او را درمان میکند. این اخلاق، در حقیقت گونهای انسانشناسی نظری - عملی است. آگاهی به اصولی پایدار و بهکار بستن آنهاست. از اینجاست که میتوان این دانش را شریفترین دانشها و غایت بعثت پیامبران دانست. سخن رسول خدا نیز ناظر به اینگونه اخلاق بود که آن را هدف بعثت خود معرفی نمود. بدین معنا، انسان میتواند از بسیاری از دانشها بینیاز باشد، اما نمیتواند خود را از اخلاق بینیاز شمارد[۴].
در دیدگاه اخلاقی امام، کوشش در جهت ارائه تعریف مشخص و قاطعی از انسان، شدنی نیست و تنها پس از تحقیق همه امکانات و استعدادهای آدمی میتوان از او تعریف کاملی به دست داد. از این اصل مسلم فلسفی، امام سه نتیجه اخلاقی به دست میآورد: امکان تربیت در همه حال؛ همزیستی بیم و امید؛ تعلیق قضاوت.
از نظرگاه امام، تردید در امکان تربیت، ناشی از وسوسههای شیطان و نفس اماره است و این دو هستند که راهزن طریق کمال آدمی میشوند و با آوردن بهانههایی همچون «دیگر از ما گذشته است» او را از اصلاح نفس بازمیدارند: «گمان مکن که رذایل نفسانی و اخلاقی روحی ممکن الزوال نیست. اینها خیال خامی است که نفس اماره و شیطان القا میکند. میخواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس بازدارد. انسان تا در این دار تغیر و نشئه تبدل است، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند»[۵].
نویسنده با ذکر کلام امام درباره پرهیز از قضاوت درباره خود و دیگران، سه دیدگاه را درباره ذات انسان مورد بررسی قرار داده است. در ابتدا دیدگاه توماس هابز (1588-1679م) را مورد توجه قرار میدهد[۶]، سپس نظریه ژان ژآک روسو (1712-1778م) را در اینباره نقل میکند. روسو نظریهای در مقابل نظریه هابز دارد و معتقد است که انسان در وضع طبیعی، نجیب، سربهراه و آزاده و صلحطلب است. این جامعه است که او را فاسد میکند[۷]. نویسنده، میگوید: این دو دیدگاه، مدافعان و مخالفانی دارند و بارها آزموده شده و کاستیهای خود را نشان دادهاند. بیگمان هریک از این دو نظریه، پارهای از حقیقت را در خود دارند. آنچه مسلم است انسان دارای فطرت است. حل این مشکل را میتوان در فطرت یافت. امام بهتفصیل نقش فطرت و جایگاه آن را در سرشت آدمی و برخی از جلوههای آن را در شرح حدیث یازدهم، از جهل حدیث خویش بیان میکند. مهمترین اصل فطری آدمی، سرشت توحیدگرای اوست و دومی، اعتقاد به معاد و سومی، قبول اصل نبوت است. یکی دیگر از احکام فطری انسان فطرت عشق به کمال است که اگر در تمام دورههای زندگانی بشر قدم زنی و هریک از افراد، هریک از طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیره او مییابی و قلب او را متوجه کمال میبینی... همین فطرت کمالجویی و کمالطلبی است که کاروان تمدن و دانش را پیش میبرد و از انسانهای اولیه که از حیوانات درنده بیمناک بودند، امیران و حاکمان سیارات میسازد... اگر این اصل نبود، هیچ قرارداد اجتماعی - چه در عالم فرض و چه در عالم واقع – صورت نمیبست و هرگز آدمها حاضر نبودند، از منافع خود بگذرند و یکدیگر را تحمل کنند. پس هم هابز درست میگوید که انسان گرگ انسان است و هم روسو برحق است که فطرت آدمی، پاک و صلحجوست. هریک جنبهای از وجود او را دیدهاند[۸].
از نظر امام، انسان در وضع طبیعی، موجودی است خونریز و خودمحور و دارای حب ذات شدید و به تعبیر امام پیرو منطق و «شریعت حیوانات»؛ لیکن فطرت توحیدی و کمالطلبش، درصورتیکه زمینه بروز و رشد پیدا کند، او را بر آن میدارد تا بر خود و منطق حیوانیاش چیره شود و راه کمالات بپیماید...[۹].
نویسنده، معتقد است که انسان عرصه نبرد خیر و شر است. او دارای سرشتی دوگانه است. موجودی است آسمانی و زمینی. این موجود، ریشه در زمین دارد و دستان خو را بهسوی آسمان برکشیده است. نگاهی به این جهان گذرا دارد و چشمی به آن جهان پایدار دوخته است. این موجود، برزخ میان حیوان و فرشته است[۱۰].
به عقیده نویسنده، از این اصل و واقعیت، آموزههای فراوان و ارجمندی به دست میآید که مهمترین آنها، حق انتخاب و گزینش، ضرورت خودشناسی و جهاد با نفس (جهاد اکبر) است[۱۱].
ایشان در ادامه مباحث این باب، مباحثی چون غرایز، دنیا و آخرت، فلسفه رنج و علم را مورد بحث و بررسی قرار داده است.
باب دوم کتاب درباره اخلاق و سیاست است که حاوی دو فصل رابطه اخلاق و سیاست و امام و سیاست اخلاقی است. در طول تاریخ، داستان سیاست، داستانی تراژیک است و سرشار از پدرکشیها، برادرکشیها و فرزندکشیها. اگر سیاست چنین باشد، با اخلاق چه نسبتی خواهد داشت و آیا میتوان میان این دو پلی برقرار ساخت؟ نویسنده برای پاسخ به این سؤال، چهار آموزه «جدایی اخلاق از سیاست»، «تبعیت اخلاق از سیاست»، «دوگانگی اخلاق و سیاست» و «یگانگی اخلاق و سیاست» را مورد بررسی و نقد قرار داده است[۱۲] و نظر مختار خویش را آموزه یگانگی اخلاق و سیاست میداند و معتقد است که اخلاق و سیاست هر دو در پی تأمین سعادت انسانند[۱۳].
سپس با توجه به روایات و وقایع تاریخی صدر اسلام، نمونههایی از اخلاق ائمه، سیاستمداران و حاکمان را به معرض نمایش گذاشته است.
در فصل دوم این باب، به امام و سیاست اخلاقی ایشان اشاره شده است. نویسنده میگوید: امام بر این باور است که سیاست میتواند و باید اخلاقی باشد؛ چراکه سیاست، چیزی نیست جز امتداد اخلاق در عرصههای گستردهتر جامعه و تحقق آرمانها و اهداف دینی. بدین ترتیب، ایشان معتقد به آموزه یگانگی اخلاق و سیاست است و برای اثبات آن نکاتی را مطرح میکند که طی محورهای جامعیت اسلام، معنای سیاست و جایگاه قدرت، سیاست، لازمه تحقق اسلام و یگانگی اخلاق و سیاست در اسلام بیان میشود[۱۴].
در باب پایانی کتاب به سه رکن اخلاق سیاست، یعنی صداقت، انتقادپذیری و سادهزیستی اشاره میشود. از نظر امام، نهتنها سادهزیستی، استقلال مسئولان سیاسی را تأمین میکند، بلکه آینده سیاسی آنان را نیز تضمین مینماید و اگر روزی مسئولین از حالت سادهزیستی خارج شوند، مطرود مردم واقع خواهند شد[۱۵].
نویسنده در خاتمه میگوید: از نظر امام، نهتنها مصالح اخروی اقتضا میکند که سیاستمدار، پایبند اخلاق باشد، بلکه حتی عقل عملی و عقل سیاسی نیز این پایبندی به اخلاق را از او میخواهد. لذا ایشان در توصیه به قانونگذاران جامعه اسلامی میفرماید: «شما معلم اخلاق جامعه باشید و همه جامعه هم پشتیبان شما باشد... و اگر خداینخواسته انحرافات پیدا شود و اغراض شخصیه پیش بیاید... این اولاً انحطاط اخلاقی زیاد است و انحطاط در پیشگاه خداست و ثانیاً خوف این است که نتوانید این بار را به منزل برسانید»[۱۶].
وضعیت کتاب
پاورقیها، حاوی ذکر مستندات مطالب کتاب است.
با توجه به اینکه این اثر، تعریب کتابی فارسی است، مترجم سعی نموده ترجمهای روان و شیوا ارائه دهد و از خویش چیزی بر آن نیفزاید. ایشان اشعار فارسی را که نویسنده بهکرات از آنها استفاده برده، به عربی برگردانده و به اصل آنها در پاورقی اشاره کرده است[۱۷].
فهرست محتویات و مصادر در انتهای کتاب آمده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: بینام، 1387، ص48
- ↑ ر.ک: یوسف کنعانی، مژگان، ص133
- ↑ ر.ک: همان؛ بینام، 1381، ص117
- ↑ ر.ک: اسلامی، سید حسن، ص3-4؛ متن کتاب، ص7-8
- ↑ ر.ک: همان، ص11-14؛ همان، ص12-17
- ↑ ر.ک: همان، ص28-32؛ همان، ص30-34
- ↑ ر.ک: همان، ص32-36؛ همان، 34-37
- ↑ ر.ک: همان، ص40-41؛ همان، ص40-41
- ↑ ر.ک: همان، ص42-43؛ همان، ص42-43
- ↑ ر.ک: همان، ص45؛ همان، ص44
- ↑ ر.ک: همان، ص51؛ همان، ص50
- ↑ ر.ک: همان، ص172؛ همان، ص162
- ↑ ر.ک: همان، ص207؛ همان، ص193
- ↑ ر.ک: همان، ص219-220؛ همان، ص204-205
- ↑ ر.ک: همان، ص280؛ همان، ص258
- ↑ ر.ک: همان، ص284-285؛ همان، ص261-262
- ↑ ر.ک: ص45، 47، 195، 160، 161