التنديد بمن عدد التوحيد
التنديد بمن عدد التوحيد، اثر حسن بن علی سقاف، کتابی است کوچک و مختصر در ابطال تثلیث در تقسیم توحید به توحید در الوهیت، توحید در ربوبیت و توحید در اسماء و صفات.
التنديد بمن عدد التوحيد | |
---|---|
پدیدآوران | حسيني شافعي، حسن بن علي (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | ابطال محاولة التثليث في التوحيد و العقيدة الإسلامية |
ناشر | دار الامام النووي |
مکان نشر | اردن - عمان |
سال نشر | مجلد1: 1992م , 1413ق , |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | |
ساختار
کتاب با مقدمه نویسنده آغاز و مطالب در ذیل عناوین متعدد و متنوع، همچون: «تمهید»، «تنبیه»، «فصل هام»، «فصل» و «فرع»، تنظیم شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، پس از معرفی موضوع کتاب، به بیان این نکته پرداخته شده است که تقسیم توحید به سه قسم یادشده، تقسیمی اشتباه و غلط است که از سوی برخی از متأخرین صورت گرفته است که از جمله آنها، صاحب شرح «العقيدة الطحاوية» میباشد[۱]. در تمهید، به بیان این موضوع پرداخته شده است که خداوند، پیامبر(ص) را با کلمه توحید (لا إله إلا الله، محمد رسول الله)، مبعوث فرموده و به قائل آن، وعده بهشت را داده است و بر این موضوع، آیات و اخبار فراوانی دلالت دارند، از جمله آیه شریفه 19 سوره محمد: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلٰهَ إِلاَّ اللَّهُ (پس بدان که هیچ معبودى جز خدا نیست) و آیه شریفه 13 سوره فتح: وَ مَنْ لَمْ يؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيراً (و هرکس به خدا و پیامبر او ایمان نیاورده است [بداند که] ما براى کافران آتشى سوزان آماده کردهایم) که با ملاحظه این آیات و اخبار، بهروشنی میتوان دریافت که خداوند، توحید را با «لا إله إلا الله، محمد رسول الله» تبیین نموده است. در کتاب خداوند و در سنت پیامبر(ص) حرفی از تقسیم توحید به توحید ربوبی و الوهی و اسماء و صفات، وجود ندارد و هیچیک از صحابه، تابعین و سلف صالح، قائل به آن نبودهاند، بلکه این تقسیم، بدعتی است مذموم که از قرن هشتم هجری به بعد اتفاق افتاده و هدف از آن، تشبیه برخی از مؤمنین به کفار است با این استدلال که ایشان نیز مانند کفار، قائل به توحید ربوبی هستند اما توحید الوهی نداشته و به همین دلیل، متوسلین به انبیا و اولیا را کافر و مشرک میدانند[۲].
نویسنده در ادامه به مجادله با تفکر تثلیث توحید پرداخته و موضوع اعتراف به وجود خداوند و موحد نبودن و در نتیجه کافر بودن را، مورد بحث و بررسی قرار داده[۳] و سپس، به اقوال ابن تیمیه پیرامون توحید در اسما و صفات اشاره نموده و به مناقشه در آن و بیان اشکالات آن پرداخته است[۴].
وی در بخشی از کلام خویش تحت عنوان «فصل في...»، با استفاده از ادله قرآنی و روایی، به ابطال تقسیم توحید به توحید در الوهیت و ربوبیت پرداخته شده و به این نکته اشاره شده است که عبادت در شرع، عبارت است از نهایت خضوع و تذلل در برابر کسی که خاضع به وجود اوصاف ربوبیت در او، اعتقاد قلبی دارد، اما در لغت، عبادت همان اطاعت و عبودیت، همان خضوع است، ولذا عبادت شرعی با عبادت لغوی، متفاوت است؛ به همین منظور، به خضوع انسان در مقابل انسان دیگر، شرعا عبادت گفته نمیشود و بنابراین، به کسی که در برابر قبر پیامبر(ص) تواضع و خضوع کرده، نمیتوان گفت که پیامبر(ص) را پرستیده است؛ زیرا مجرد ندا، استغاثه و خوف و رجا، عبادت شرعی نامیده نمیشود؛ به دلیل اینکه مثلا «صلات» در لغت، به معنای تضرع و دعا میباشد، اما شرعا و اصطلاحا، عبارت است از اقوال و افعال خاصی که با تکبیرةالاحرام آغاز و با سلام، پایان میپذیرد و بنابراین، هر دعایی صلات نیست و در مورد کسی که دیگری را میخواند و چیزی از وی میخواهد، گفته نمیشود برای او صلات (نماز) بهجا میآورد؛ عبادت نیز چنین است[۵].
وی در فصلی دیگر از کتاب خود، به ابطال قسم سوم از تقسیمات توحید، که عبارت است از توحید اسماء و صفات، پرداخته است. نویسنده در ابتدای این فصل، خاطرنشان کرده است که اهل سنت و جماعت تنها صفاتی را که خداوند با آن خویش را توصیف نموده، برای او، ثابت میدانند، از جمله علم، قدرت، اراده، مشیت، رحمت، حیات، سمع، بصر، کلام و... و خداوند را از صفاتی که سزاوار او نیست، منزه میدانند و برخی از الفاظ و اضافاتی که در برخی از آیات و روایات وارد شده و مراد از آن، حقیقت آن صفات نیست را بر خداوند، اطلاق نمیکنند؛ زیرا نفس قواعدی که آیات قرآن و احادیث نبوی، آنها را بنیان نهادهاند، مخالف آن است؛ بهعنوان مثال، صفت «نسیان» را باآنکه در قرآن کریم، در آیه شریفه 67 توبه: نسوا الله فنسيهم (خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم] فراموششان کرد)، مضاف به لفظ جلاله «الله» آمده است؛ ولی بااینوجود خداوند را با صفت نسیان، توصیف نمیکنند؛ زیرا خداوند در آیه شریفه 64 سوره مریم، فرموده است: و ما كان ربك نسيا (پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است). وی با این استدلال، به اثبات این امر پرداخته است که هیچ عاقلی الفاظ دیگری مانند هروله، ضحک، مرض، جوع و... را که در احادیث وارد شده است، در معنای حقیقی خود برای خداوند استعمال نکرده و خداوند سبحان را با این صفات، توصیف نمیکند. بنابراین، بهعنوان مثال، در روایت صحیحی که آمده است: «و من أتاني ماشيا أتيته هرولة»، صفت هروله در معنای حقیقی لغوی آن، که عبارت است از مشی سریع و دویدن، درباره خداوند، استفاده نمیشود، بلکه تمامی عقلا، چنین درک میکنند که مراد از آن، معنای مجازی آن میباشد که چنین است: «هرکس اطاعتم کند و به من تقرب جسته و به من نزدیک شود، من با اکرام او و انعام بر وی بیشتر و سریعتر، به او نزدیک میشوم»[۶].
نویسنده پس از توضیح برخی از این صفات که هنگام اتصاف خداوند سبحان به آنها، بر معنای مجازی، حمل میشوند، به روش سلف به تأویل آنها پرداخته و به این امر اشاره نموده است که فرقه مجسمه و مشبهه، چنین پنداشتهاند که مذهب سلف، عدم تأویل نصوص و اعتقاد به حقیقت ظواهر الفاظ بوده است[۷]. در ادامه، به توضیح و تشریح و سپس مناقشه در این گفته ابن تیمیه پرداخته که گفته است: «لا نصف الله إلا بما وصف به نفسه و نثبت لله ما أثبت لنفسه» (خداوند را توصیف نمیکنیم مگر به آنچه وی خود را به آن توصیف نموده و برای او، چیزی را ثابت میکنیم که او برای خود، ثابت کرده است) [۸].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب، در انتهای کتاب آمده و در پاورقیها، علاوه بر ذکر منابع[۹]، به توضیح برخی از مطالب و موضوعات کتاب، پرداخته شده است[۱۰].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.