نسوی، محمد بن احمد
شهابالدين محمد بن احمد بن على بن محمد منشى، و آن گونه كه خود مىگويد، شهابالدين محمد خرندزى؛ معروف به نسوى، از خانوادههاى اعيانى خراسان بود و خاندان او در خراسان قلعهاى به نام خرندز داشتند. اين قلعه در مجاورت شهر زيدر از توابع نسا در نزديكى عشقآباد كنونى بود. از دو اثرى كه از نسوى در دست است و نيز با شناختى كه از دوستان و معاشران او داريم، اين گونه استنباط مىشود كه وى از علوم عصر خود آگاهى داشته و علوم متعارف معاصر خود را كسب كرده، و در ادبيات فارسى و عربى و مقدمات علوم اسلامى تبحر داشته است. از ميان معاشران و كسانى كه با آنان مراوده داشته، مىتوان از نصرهالدين حمزه بن محمد، برادرزاده عمادالدين محمد، نام برد. به نوشته نسوى، نصرهالدين با علوم مختلف آشنا بود. بيشتر از آن مىدانيم كه نسوى حداقل تا 616.ق در خرندز در نزد پدر مىزيست.
نام | نسوی، محمد بن احمد |
---|---|
نامهای دیگر | خراسانی، نورالدین محمد
خرندزی نسوی زیدری، شهابالدین محمد بن احمد زیدری خراسانی زیدری خرندزی نسوی، شهابالدین زیدری نسوی، نورالدین محمد بن احمد شهاب زیدری، محمد بن احمد منشی نسوی، محمد بن احمد |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 647 ق |
اساتید | |
برخی آثار | سیرت جلالالدین منکبرنی |
کد مؤلف | AUTHORCODE04018AUTHORCODE |
پس از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه، عمادالدين محمد - عموى نصرهالدين كه در خوارزم تحت نظر بود - به نسا بازگشت و ولايت و حكمرانى آن جا را به دست گرفت. شهابالدين محمد نسوى نيز در نزد اختيارالدين زنگى، پسر عمادالدين، به خدمت مشغول شد. اين زمان مصادف با نبرد سلطان جلالالدين با مغولان در بيابان نسا بود و ظاهراً نسوى در اين زمان تازه از خرندز به نزد اختيارالدين رفته بود. پس از مرگ اختيارالدين، پسرعم او؛ يعنى نصرهالدين، جانشين او شد و نسوى را نايب خود ساخت. اختلافات نصرهالدين با غياثالدين پيرشاه، برادر سلطان جلالالدين خوارزمشاه، سبب شد كه نصرهالدين، نسوى را به سفارت به نزد غياثالدين فرستد. اين سفارت آغاز خروج نسوى از نسا و مقدم پيوستن او به درگاه سلطان جلالالدين خوارزمشاه بود. نسوى پس از وقايعى كه بر او حادث شد، در آذربايجان به خدمت سلطان جلالالدين پيوست و مدتى پس از آن در سالهاى 622 تا 624.ق ديوان كتابت و انشا به او تفويض شد.
به گزارش خود نسوى، وى، پس از انتصاب، در نزد سلطان مقامى رفيع يافت. از جمله يادآور مىشود، هنگامى كه سلطان جلالالدين براى بار دوم به فتح گرجستان رفت، در كنار رود ارس به بيمارى سختى دچار شد و از حركت بازماند. به اين لحاظ سلطان فرمان داد كه به همراه واليان «سرمارى» - در جنوب درياچ گوگچه - به سرمارى رود تا در آن جا مكتوبات سلطان را كه مىرسد با حضور او بگشايند و وى رسولانى را كه از «ملوك شام و روم و گُرج» مىرسد، بپذيرد. همچنين در ماموريتهاى مهم غالبا وى از سوى سلطان عهدهدار آن مىشد.
نسوى در آخرين روزهاى اقامت سلطان جلالالدين در نزديكى شهر آمد (ميافارقين) در كنار او بود. وى گزارش داده است: شبى كه سپاه سلطان گرفتار حمل مغولان شد، چون به كار كتابت مشغول بود، تا صبح بيدار مانده بود و در اواخر شب پس از اندكى خواب، غلامش او را بيدار كرد و فرياد برآورد كه «برخیز كه رستخيز برخاست». نسوى شرح واقع گريز خود و جان بدر بردنش را شرح داده است. وى سه روز در غارى پنهان گشته، بعد به شهر آمِد رفته است. به دليل شهربندان بودن شهر، دو ماه در آمِد سكونت گزيد. سپس به اربل رفت و پس از مشقات فراوان به آذربايجان بازگشت. به نوشت او، در اين ايام بليّات فراوان ديد و مدتى بعد به آمِد بازگشت و در اين جا از مرگ سلطان جلالالدين اطمينان يافت. نسوى در ميافارقين، در درگاه ملك مظفر ايوبى مقيم شد و در حدود 632 تا 639.ق در آن جا به نگارش كتاب «نفثهالمصدور» و بخشهايى از كتاب «سيرت جلالالدين» مشغول گرديد. مىدانيم كه وى در 639.ق فصول پايانى «سيرت جلالالدين» را مىنوشت. در حدود همين سالها به خدمت بركهخان خوارزمى درآمد و سمت وزارت او را يافت. حسامالدين بركهخان از امراى سلطان جلالالدين بود كه پس از مرگ سلطان، در بلاد روم كرّ و فرى نمود و از سوى سلطان كيقباد سلجوقى، آماسيه را به اقطاع گرفت.
مينوى، به نقل از حاشى مصطفى جواد بر شرح حال غياثالدين پيرشاه و به استناد نسخ خطى «الدرالمكنون»، گزارش دومى را نيز مبنى بر پيوستن نسوى پس از مرگ سلطان جلالالدين، به خدمت ملك مظفر غازى پسر ملك عادل صاحب آمِد، ارائه داده است. براساس اين گزارش، نسوى پس از مرگ بركهخان، به نزد الناصر الاصغر يوسف بن العزيز الايوبى، صاحب حلب، رفته و در آن جا مقامى بلند يافته است. او از جانب الناصر به سفارت به نزد مغولان نيز رفته است. بر اساس اين روايت، نسوى پس از بازگشت در 647.ق در حلب درگذشت.