عبدالوهاب، حسن حسنی

حسن حسنى عبدالوهاب، مورخ و پژوهشگر معاصر تونسى است. او در شعبان 1262/1301ش، در خانواده‌اى صاحب‌نام و مرفه، در شهر تونس به دنيا آمد. پدر و پدربزرگش از صاحب‌منصبان حكومتى بودند. مادرش، حنيفه، دختر على بن مصطفى آغا قيصرلى (يكى از درباريان بانفوذ تونس) بود[۱]

عبدالوهاب، حسن حسنی
نام عبدالوهاب، حسن حسنی
نام‌های دیگر
نام پدر
متولد
محل تولد
رحلت
اساتید
برخی آثار العمر في المصنفات و المؤلفين التونسيين
کد مؤلف AUTHORCODE00456AUTHORCODE


تحصیلات

وى تحصيلات ابتدايى را در مكتب‌خانه‌اى در تونس و سپس در شهر مهديه گذراند و با زبان فرانسه آشنا شد. هنگامى كه پدرش از مهديه به تونس بازگشت، او نيز وارد يك مدرسه فرانسوى شد، سپس به مدرسه اسلامى صادقيه رفت و بعد در پاريس وارد مدرسه علوم سياسى شد. پس از مرگ پدرش در 1322ق، ناگزير به تونس بازگشت. در 1323ق در اداره كشاورزى و بازرگانى (إدارة الفلاحة و التجارة) مشغول به كار شد و در 1328ق، به رياست بخش جنگل‌هاى زيتون در شمال تونس رسيد[۲]

فعالیت‌ها

حسن حسنى از حدود 1326ق تا 1328ق در مدرسه خلدونيه و از 1331 تا 1342ق در مدرسه عالى زبان و ادبيات عربى تونس به تدريس تاريخ پرداخت. وى هم‌زمان، در 1334ق و در بحبوحه جنگ جهانى اول، در اداره خدمات اقتصادى مشغول به كار گرديد و در 1299ش1920/م، رئيس كتابخانه نسخ خطى تونس (خزينة المخطوطات التونسية) شد. او در اين سمت با اسناد تاريخ تونس (از دوران تسلط ترك‌ها، از 942 تا 1251م) آشنا شد و دستور داد تمام اين اسناد و منابع را طبقه‌بندى كنند[۳]

مسئولیت‌ها

در 1304ش1925/م، فرماندار المثاليث (جبنيانه)، يكى از شهرهاى تابع استان صفاقس و سه سال بعد كارگزار شهر تاريخى مهديه و در 1314ش1935/م، حاكم نابل واقع در جنوب تونس شد. او در اين شهرها خدمات گسترده‌اى كرد. در 1318ش1939/م، به شهر تونس بازگشت و معاون امور داخلى كشور شد تا اينكه در اواخر 1321ش1942/م بازنشسته گرديد. پس از بازنشستگى، يك سال نيز رئيس اوقاف تونس بود و در 1322ش1943/م وزير قلم شد و علاوه بر آن، عهده‌دار بخشى از وظايف وزارت كشور بود[۴]

حسن حسنى پس از چهار سال وزارت در دوران حكومت محمد الامين، آخرين باىِ حسينى تونس، در 1326ش1947/م از سمت‌هاى دولتى و ادارى كناره گرفت و وقتش را به تحقيق و تأليف و سفر به كشورهاى ديگر اختصاص داد[۵]

او افزون بر كارهاى دولتى، به امور فرهنگى و علمى نيز پرداخت. او در 1323، حدود 21 سالگى، در اجلاس مستشرقان جهان در الجزاير شركت كرد و با بسيارى از دانشمندان بزرگ آن زمان، مثل شاويش، براون، آمدروز، نولدكه، كوديرا، ريوئيرا، آسين پالاسيوس، ماسينيون و ديگران آشنا شد. در اجلاس شرق‌شناسان جهان، كه در 1908/1326 در كپنهاگ برپا شد، او تنها دانشمند مسلمان بود و با شيخو، گولدتسيهر و لامنس، كه در اين اجلاس به اسلام و ساحت مقدس پيامبر(ص) اسائه ادب كرده و افترا زده بودند، به مخالفت و بحث و دفاع و مناظره پرداخت كه بازتاب وسيعى در جهان داشت. او در همايش‌هاى علمى و فرهنگى و هنرى جهانى در پاريس، رباط، كيمبريج، استانبول، مونيخ، ونيز، رم، قاهره و غيره، مشاركت فعال داشت[۶]

در 1311ش1932/م كه فرهنگستان زبان عربى (مجمع اللغة العربية) در قاهره تأسيس شد، حسن حسنى به فرمان ملك فؤاد، پادشاه مصر، به عضويت آن درآمد و بيش از 35 سال در جلسات آن شركت كرد. علاوه بر آن، وى در چندين مركز و مؤسسه علمى جهانى عضويت داشت؛ از جمله در مؤسسه تاريخ مصر، مركز تاريخى اسپانيا (المعهد التاريخي الإسباني)، فرهنگستان هنرهاى زيبا و نقاشى فرانسه (المجمع الفرنسي للنقائش و الفنون الجميلة)، فرهنگستان علمىِ عربى دمشق (المجمع العلمي العربي بدمشق) و فرهنگستان علمى عراق (المجمع العلمي العراقي).

در 1329ش1950/م، دانشكده دارالعلوم دانشگاه قاهره و در 1339ش1960/م، دانشگاه الجزاير به وى دكترى افتخارى دادند. او از كشورهاى اروپايى و كشورهاى آسياى مركزى به‌ويژه شهرهاى تاشكند و سمرقند و بخارا و نيز كشورهاى شمال افريقا ديدن كرد و سه بار، در فاصله سال‌هاى 1314 تا 1323ش1935/ تا 1944م، حج گزارد و با عبدالعزيز آل‌سعود (پادشاه عربستان سعودى) و همچنين با عبدالله فيلبى، محقق، ملاقات كرد و از تجارب فيلبى بهره‌هاى فراوان برد. پس از استقلال تونس در 1336ش1957/م، دولت جمهورى او را به رياست مركز آثار و هنرهاى ملى (المعهد القومي للآثار و الفنون) منصوب كرد. او در دوران رياست پنج‌ساله‌اش بر اين سازمان، چهار موزه اسلامى در شهرهاى المنستير، سوسه و قيروان تونس و يك موزه آثار باستانى در قرطاجنه (كارتاژ) تأسيس كرد و مقالات بسيارى نوشت و در مجلات و روزنامه‌ها به چاپ رساند[۷]

وى در 1341ش1962/م، رسما از خدمات دولتى كناره‌گيرى كرد و در آبان /1347نوامبر 1968، دو روز پس از دريافت عالى‌ترين نشان فرهنگى تونس به نام جايزه قدرشناسى بورقيبه و حمايل افتخار، وفات يافت[۸]

فرزندان

فرزندان او چهار دختر و يك پسر به نام خالد عبدالوهاب بوده‌اند. وى پيش از مرگش، كتابخانه بسيار نفيس خود را، كه علاوه بر منابع ارزنده چاپى، شامل 951 نسخه خطى بود، به كتابخانه ملى تونس (دارالكتب الوطنية) اهدا كرد.


آثار

آثار عربى وى عبارتند از

  1. المنتخب المدرسي من الأدب التونسي (1908/1326) كه در چاپ‌هاى بعدى نام آن به «مجمل تاريخ الأدب التونسي» تغيير كرد؛
  2. بساط العقيق في حضارة القيروان و شاعرها ابن رشيق (1912/1330)؛
  3. خلاصة تاريخ تونس (1918/1336)؛
  4. الإرشاد إلى قواعد الاقتصاد (1919/1337)؛
  5. شهيرات التونسيات (1313ش1934/)؛
  6. الإمام المازري (1334ش1955/)؛
  7. ورقات عن الحضارة العربية بإفريقية التونسية، كه در واقع مجموعه مقالات وى بود در سه مجلد (1344-1345ش1965/-1966) كه جلد سوم آن را دوستان و شاگردانش پس از وفات او در 1351ش1972/ چاپ كردند؛
  8. العمر في المصنفات و المؤلفين التونسيين[۹]

كتاب «العمر» مشهورترين كتاب اوست كه حاوى سرگذشت بزرگان تونس از سده‌هاى نخستين اسلامى تا عصر حاضر مى‌باشد. اين كتاب را پس از مرگ مؤلف، محمد عروسى مطوى و بشير بكوش در چهار مجلد در 1369ش/ 1990م به چاپ رساندند. او تعدادى مقاله به زبان فرانسه نوشته است كه بيشتر آنها بعدا به عربى ترجمه شدند و در كتاب «ورقات» به چاپ رسيدند[۱۰]


كتاب‌هايى كه او مورد تحقيق قرار داد و همه آنها در تونس به چاپ رسيده‌اند عبارتند از:

  1. أعمال الأعلام (بخش مربوط به تاريخ افريقيه و صقليه)، اثر ابن‌خطيب اندلسى (1910/1328)؛
  2. رسائل الانتقاد، اثر محمد بن شرف قيروانى (1912/1330)؛
  3. مَلقى السبيل، اثر ابوالعلاء معرى (1912/1330)؛
  4. وصف إفريقية و الأندلس، اثر ابن فضل‌الله عمرى (1920/1338)؛
  5. كتاب يفعول، اثر صاغانى (1303ش1924/)؛
  6. التبصر بالتجارة، اثر جاحظ (1312ش1933/)؛
  7. آداب المعلمين، اثر محمد بن سحنون (1313ش1934/)؛
  8. الجمانة في إزالة الرطانة، اثر مؤلفى ناشناس (1332ش1953/)؛
  9. رحلة، اثر عبدالله تجانى (1337ش1958/)؛
  10. أحكام السوق، اثر يحيى بن عمر كه پس از مرگ حسنى، در 1354ش1975/م به چاپ رسيد[۱۱]

پانويس

  1. عودى، ج13، ص332
  2. ر.ک: همان
  3. همان
  4. همان، ص332-333
  5. همان، ص333
  6. ر.ک: همان
  7. همان
  8. همان
  9. ر.ک: همان
  10. ر.ک: همان، ص333-334
  11. همان، ص334

منابع مقاله

برگرفته از: عودى، ستار، «دانشنامه جهان اسلام»، زير نظر غلامعلى حداد عادل، چاپ اول، (1377)، تهران، بنياد دايرةالمعارف اسلامى، ج13، ص332-334.


وابسته‌ها