نفحات الأنس

نفحات الأنس، از آثار عارف مشهور قرن نهم هجری، عبدالرحمن بن احمد جامی است که در آن، تعدادی از شخصیت‌های صوفی و عارف را به زبان فارسی شناسانده است.

نفحات الأنس
نفحات الأنس
عنوان‌های دیگرنفحات الأنس من حضرات القدس طبقات الصوفيه
ناشرمطبعة‌ ليسي
مکان نشرهند - کلکته
چاپ1
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏278‎‏ ‎‏/‎‏ج‎‏2‎‏ن‎‏7

این اثر را آقایان عبدالحمید مولوی، ولیام ناسولیس و مولوی غلام عیسی تصحیح و تحقیق کرده‌اند. پیشنهاد نگارش کتاب حاضر به نویسنده در تاریخ 881ق، مطرح شده و او آن را پذیرفته و در تاریخ 883ق، به پایان رسانده است.

نام کامل کتاب عبارت است از: «نفحات الأنس من حضرات القدس».

ساختار

این کتاب از مقدمه نویسنده و متن اصلی (شامل دو بخش: 1. الرجال العارفون الواصلون، 584 نفر؛ 2. النّساء العارفات الواصلات إلی مراتب الرّجال، 34 نفر) تشکیل شده است.

گفتنی است که با توجه به آنکه نگرش اسلامی، نه مردسالار است و نه زن سالار، بلکه الهی و انسانی است و ارزش محور، شایسته آن بود که نویسنده محترم قید «إلی مراتب الرّجال» را در عنوان بخش دوم نمی‌آورد و یا به این صورت می‌نوشت: «إلی مراتب الکمال».

زبان و ادبیات این کتاب، برای نسل حاضر چندان رسا و شیوا نیست؛ زیرا به صورت فارسی - عربی و متعلق به قرن نهم هجری است.

گزارش محتوا

برای آشنایی با محتوای این اثر، توجه به چند مطلب مفید و جالب ذیل کافی است:

  1. در مقدمه نویسنده چنین آمده است: «... امّا بعد، می‌گوید پای شکسته زاویه خمول و گمنامی عبدالرّحمن بن احمد الجامی - ثبته اللّه علی منهج الصّدق و السّداد، فی العمل و القول و الاعتقاد - که: شیخ امام، عالم عارف، ابوعبدالرّحمن محمّد بن حسین السّلمی النّیسابوری - قدّس اللّه تعالی روحه - در بیان سیر و احوال مشایخ طریقت - قدّس اللّه تعالی أرواحهم - که کبرای دین و عظمای اهل یقینند و جامعند میان علوم ظاهر و علوم باطن، کتابی جمع کرده است و آن را «طبقات الصوفیة» نام نهاده و آن را پنج طبقه گردانیده و طبقه را عبارت از جماعتی داشته که در زمان واحد یا در ازمنه متقاربه انوار ولایت و آثار هدایت از ایشان نموده و سفر و رحلت مریدان و مستفیدان به ایشان بوده.
    و در هر طبقه بیست تن از مشایخ و ائمه و علمای این طایفه ذکر کرده و به حسب اقتضای وقت و مقام از کلمات قدسیه و شمایل مرضیه ایشان، آنچه دلالت می‌کند بر طریقت و علم و حال و سیرت ایشان، در بیان آورده.
    و حضرت شیخ‎الاسلام، کهف الانام، ناصر السنه، قامع البدعه، ابواسماعیل عبداللّه بن محمّد الانصاری الهروی - قدّس اللّه تعالی روحه - آن را در مجالس صحبت و مجامع تذکیر و موعظت املا می‌فرموده‌اند و سخنان دیگر بعضی از مشایخی که در آن کتاب مذکور نشده و بعضی از اذواق و مواجید خود بر آن می‌افزوده و یکی از محبّان و مریدان آن را جمع می‌کرده و در قید کتابت می‌آورده و الحق آن کتابی است لطیف و مجموعه ای است شریف مشتمل بر حقایق معارف صوفیه و دقایق لطائف این طایفه علّیه، اما چون به زبان هروی قدیم که در آن عهد معهود بوده وقوع یافته و به تصحیف و تحریف نویسندگان به جایی رسیده که در بسیاری از مواضع فهم مقصود به سهولت دست نمی‌دهد و ایضا مقتصر است بر ذکر بعض متقدّمان و از ذکر بعضی دیگر و از ذکر حضرت شیخ‎الاسلام و معاصران وی و متأخران از وی خالی است.
    بارها در خاطر این فقیر می‌گشت که به قدر وسع و طاقت در تحریر و تقریر آن کوشش نماید؛ آنچه معلوم شود به عبارتی که متعارف روزگار است در بیان آرد و آن را که مفهوم نشود در حجاب ستر و کتمان بگذارد و از کتب معتبره دیگر سخنان چیده و معارف سنجیده اضافه آن کرده بر لوح تبیان نگارد و شرح احوال و مقامات و معارف و کرامات و تاریخ ولادت و وفات جماعتی که در آن کتاب مذکور نشده با آن منضمّ گرداند؛ امّا به واسطه وفور علایق و هجوم عوایق میسّر نمی‌شد، تاآنکه در تاریخ سنه احدی و ثمانین و ثمانمائه محبّ درویشان و مُعتقِد مُعتقَد ایشان، آن از همه شغل سیر و بر فقر دلیر، امیر نظام الدین علی شیر - أعزّه اللّه تعالی بعزّ قبوله و وفّقه لسلوک طریق وصوله - که به طوع و اختیار از اعلی مراتب جاه و اعتبار اعراض نموده و به قدم تسلیم و رضا بر سلوک جادّه فقر و فنا اقبال فرموده، از این فقیر مثل آن صورتی که بر دل گذشته بود و در خاطر متمکن گشته، استدعا کرد، داعیه قدیم صورت تجدید یافت و دغدغه سابق سمت تقویت و تأکید پذیرفت، لاجرم به صدق همت و خلوص طویت در امضای آن نیت و استقصای آن امنیت شروع افتاد...
    این جمع و تألیف به جهت اشتمال بر نفحات انفاس طیبه مشایخ که از حظایر قدس رسیده، و بر مشامّ جان مشتاقان محاضر انس وزیده، مسمّی می‌گردد به نفحات الأنس من حضرات القدس...»[۱]
  2. ابوهاشم صوفی(قده)، به کنیت مشهور است. شیخ بوده به شام و در اصل کوفی است و با سفیان ثوری معاصر بوده و مات سفیان الثوری - رحمه اللّه - بالبصرة سنة إحدی و ستین و مائة.
    و سفیان ثوری گوید: «لو لا أبوهاشم الصّوفی ما عرفت دقیق الرّیاء» و هم وی گوید: «من ندانستم که صوفی چه بود تا بوهاشم صوفی را ندیدم» و پیش از وی بزرگان بودند در زهد و ورع و معاملت نیکو، در طریق توکل و طریق محبّت، لیکن اول کسی که وی را صوفی خواندند وی بود و پیش از وی کسی را به این نام نخوانده بودند..[۲]
  3. رابعه عدویه(ره) وی از اهل بصره بود. سفیان ثوری(رض) از وی مسائل می‌پرسید و به وی می‌رفت و به موعظت و دعای وی رغبت می‌نمود. روزی سفیان بر وی درآمد و دست برآورد و گفت: «اللّهم إنّی أسألک السّلامة». رابعه بگریست. سفیان پرسید که: «چه می‌گریاند تو را»؟ گفت: «تو مرا به معرض گریه درآوردی». سفیان گفت: «چون»؟ گفت: «ندانسته ای که سلامت از دنیا در ترک او است و تو به آن آلوده ای»؟..[۳]
  4. نویسنده، تصریح کرده که اثر حاضر را در تاریخ 883 به پایان برده است:

رباعیة فی تاریخ إتمامه:

این نسخه مقتبس ز انفاس کرامکز وی نفحات انست آید به مشام
از هجرت خیر بشر و فخر انام در هشتصد و هشتاد و سیم گشت تمام

و الحمد للَّه علی الإتمام..[۴] در این عبارت تعیین نشده که مقصود از این تاریخ، هجری شمسی است یا قمری، ولیکن با نظر به تاریخ وفات نویسنده مشخص می‌شود که منظور هجری قمری است.

وضعیت کتاب

برای اثر حاضر، فهرست تفصیلی مطالب در آغاز آن فراهم شده، ولی فهارس فنی و همچنین فهرست منابع مشاهده نشد.

پانویس

  1. ر.ک: مقدمه کتاب، ص1-2
  2. ر.ک: همان، ص35-36
  3. ر.ک: همان، ص716-717
  4. ر.ک: همان، ص740

منابع مقاله

مقدمه و متن کتاب.

وابسته‌ها