معارج الفهم في شرح النظم

معارج الفهم فى شرح النظم در علم كلام، نوشته علامۀ حلّى در واقع شرح نظم البراهين فى اصول‌الدين از خود مؤلف است كه در قرن هشتم به زبان عربى نوشته شده است.

معارج الفهم في شرح النظم
معارج الفهم في شرح النظم
پدیدآورانمکتبة العلامة المجلسي (اشراف)

علامه حلی، حسن بن یوسف (نويسنده)

حلی، عبدالحلیم (محقق)
عنوان‌های دیگرنظم البراهین فی اصول الدین. شرح
ناشردليل ما
مکان نشرقم - ایران
سال نشر1386 ش
چاپ1
شابک978-964-397-218-3
موضوعشیعه امامیه - اصول دین

شیعه امامیه - عقاید

علامه حلی، حسن بن یوسف، 648 - 726ق. نظم البراهین فی اصول الدین - نقد و تفسیر

کلام شیعه امامیه - قرن 8ق.
زبانعربی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏210‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏ع‎‏8‎‏ ‎‏ن‎‏6027
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار و گزارش محتوا

نظر:

علامه در اين كتاب قبل از ورود در مباحث اصول دين دو باب مبسوطا در مسئله نظر و حدوث باز نموده است. ايشان اول نظر را به هو ترتيب امور ذهنيه يتوصل بها إلى اخر تعريف مى‌كند. ايشان در همين باب اول، دليل را نيز به اين صورت تعريف مى‌كند: الدليل هو الذى يلزم من العلم به العلم بوجود الشىء و يطلق على النصّ و الامارة الظنيّة. علامه سپس دليل فقهى را مفيد علم دانسته و اين قول كه دليل نقلى متوقف بر ظنيّات عشر مى‌باشد را باطل مى‌داند. وى در همين جا ضابطۀ ادلۀ نقلى و عقلى را نيز بيان مى‌نمايد. ايشان طرق استدلال را به طريق قياس، استقرا و تمثيل مى‌داند. وى در مبحث قياس وارد مسائل منطقى شده و انواع قياس را با توضيحات لازم بيان مى‌نمايد.

حدوث:

باب دوم، معارج الفهم فى شرح النظم، همان طور كه گفته شد، در مورد حدوث است.ايشان در اين باب براهين حدوث عالم را ذكر كرده و به شبهات مطرح شده، در اين زمينه پاسخ مى‌دهد. وى به حدوث، حركت و سكون پرداخته و قدم سكون را ابطال مى‌نمايد. علامۀ حلّى تعاريف جسم، حركت و سكون را ذكر نموده، معنى زمان و احكام حركت و بحثى در مكان، تقدم و بداهت تصور وجود عنوان مى‌نمايد.

برهان وجود صانع:

مؤلف كتاب كه از علماى بزرگ اسلام و صاحب‌نظر در علوم مختلف اسلامى اعم از فقه، فلسفه و كلام و حديث مى‌باشد. بعد از مطالبى كه مقدمتا بيان فرمود، وارد مباحث اصلى كتاب مى‌شود. وى اصول دين را از مسئله توحيد آغاز مى‌كند و دو برهان براى وجود صانع ذكر مى‌كند.

برهان اولى كه ذكر مى‌كند، برهان حدوث است به اين صورت كه مى‌فرمايد عالم محدث است و هر محدثى نياز به محدث دارد. پس عالم نياز به محدث دارد. دوّمين برهانى نيز كه اوثق از برهان اول مى‌داند، به اين صورت است كه موجودات عالم يا واجبند يا ممكن. واجب نيستند، چون مركّبند و هر ممكنى نياز به مؤثر دارد، پس موجودات عالم نياز به مؤثرى دارند كه ممكن نباشد. ايشان سپس قول به اشتراك وجود را ابطال نموده قائل به زيادى وجود بر ماهيت مى‌شود.

قدرت خداوند:

علاّمه حلّى احكام قدرت را بيان نموده و براهين اثبات قدرت خدا را متذكر مى‌گردد، سپس رد پنج مذهبى كه باطل مى‌داند، را ذكر مى‌كند.

كه آن پنج مذهب عبارتند از: 1- قول فلاسفه در قاعدۀ الواحد 2-دومين مذهبى كه باطل مى‌داند، قول معتزله است، در عدم قدرت خداوند بر انجام افعال قبيح 3-قول نظام(از رئوس معتزله) که مى‌گويد فعل قبيح به خاطر سفه است يا حاجت كه هر دو بر خداوند محال‌اند.

4-قول عباد بن سليمان كه مى‌گويد يا علم عدمه غير مقدور الوجود و الاّ لزم الجهل. يعنى وقتى چيزى نيامده ممكن نبوده كه بوجود بيايد و الاّ لازم مى‌آيد، علم خدا به جهل منقلب شود.

5-مذهب پنجمى را هم كه باطل شمرده، سئوالاتى است از بلخى مثل اين كه گفته است، خداوند به چيزى كه براى بنده مقدور است، قدرت ندارد و الاّ تواضع يا عبث بودن لازم مى‌آيد كه علاّمه با قاعده عدم استحالۀ اجتماع قادرين على مقدور واحد پاسخش را مى‌دهد.

سپس مسائل ديگرى را در قدرت خداوند مطرح مى‌نمايد تا برسد به علم الهى، وى براى علم الهى اولين دليلى كه مى‌آورد، اين است كه خداوند داراى افعال محكمه‌اى است و هركس داراى افعال محكمه باشد، عالم است.

اراده الهى:

وى بعد از طرح مباحثى در اين زمينه و بيان احكام علم وارد بحث از ارادۀ الهى گرديده، مى‌فرمايد مسلمين اختلاف در معانى مريد دارند با اين كه ارادۀ الهى به آنها با توجه به وصف حق تعالى نفس خود را به مريد ثابت است.

كلام الهى:

علامۀ حلّى در كلام الهى نيز به قول اشاعره و معتزله و حنابله در حدوث و قدم كلام اشاره مى‌كند و مى‌فرمايد: اشاعره قائل به حدوث كلام الهى‌اند و معتزله مى‌گويند، كلام حادث است و معنا قديم، اما حنابله سخيف‌ترين قول را دارند كه مى‌گويند: كلام الهى قديم است. ايشان حيات الهى را اين چنين معنا مى‌كند كه چون خداوند عالم و قادر است، پس حيات الهى ثابت مى‌گردد. هكذا در سميع بودن خداوند مى‌گويد: سميع و بصير بودن خداوند بدين معناست كه يعنى او عالم به سمع و بصر است.

مؤلف در اين بخش كتاب خود وارد بيان صفات سلبيۀ الهى شده، نخست استمالۀ رؤيت خداوند را ثابت كرده، سپس جسمانیت خداوند را ردّ مى‌نمايد.

وى در بحث از وجودى و غير وجودى بودن صفات الهى وجودى بودنشان را با توجه به اين كه در صورت وجودى نبودن حملشان بر معدوم جايز مى‌گرديد، ثابت مى‌كند.

علامۀ حلى (ره) زيادت صفات الهى بر ذاتش را از عالم عقل مى‌پذيرد؛ ولى زياد صفت بر ذات را در خارج منكر مى‌شود. ايشان در آخرين بخش اين باب خواص واجب‌الوجود را مطرح نموده و در مورد آنها به طور مفصّل مهمّاتى را متذكر مى‌گردد.

عدل الهى:

باب بعدى كتاب را مؤلف به بحث از عدل الهى اختصاص داده است. ايشان اول به عقلى بودن حسن و قبح پرداخته و قول اشاعره در شرعى بودن حسن و قبح را رد مى‌كند.

سپس مباحثى را در مورد تكليف، لطف و عوض عنوان مى‌نمايد.

نبوت:

پنجمين باب كتاب در مورد نبوت است. ايشان در تعريف نبى معتقدند النبى هو الانسان المخبر عن اللّه تعالى بغير واسطة احد من البشر؛ يعنى پيغمبر انسانى است كه بدون وساطت هيچ انسانى از جانب خداوند خبردار مى‌شود. و در تعريف معجزه مى‌گويد و المعجز هو خارق العادة مقرون بالتحدّى مع عدم المعارضة؛ يعنى معجزه آن در خارق العاده‌اى است كه با تحدّى و مبارزه‌طلبى همراه بوده و كسى توان معارفه با آن را نداشته باشد.

علامۀ حلى سپس ادله منكرين نبوت را آورده و آنها را رد مى‌كند و در عصمت انبياء مى‌فرمايد: عقيدۀ اماميّه برخلاف اشاعره، معتزله و حشويّه و ديگر مذاهب باطله‌اى است كه انبيا از گناه كبيره و صغيره عمدى و سهوى از اول تا آخر عمر خود برئ بوده و از ساحت قدسشان چنين مسائلى راه ندارد.

ايشان باب نبوت را با اين مبحث كه بعثت انبياء در چه زمانى لازم است و بنا به چه ضرورتى انبيا مبعوث شده‌اند به پايان مى‌رساند.

امامت:

در باب امامت، علامّه نخست امامت را از طريق قاعده لطف لازم شمرده، امامت را به اين صورت تعريف مى‌نمايد كه الامامة رئاسة عامّة فى امورالدين و الدنيا شخص من الاشخاص، بعد اعتراضات نسبت به امامت را آورده و ردّشان مى‌نمايد. آنگاه عصمت امام را ثابت كرده، مى‌فرمايد امامت بايد بالنصّ باشد، زيرا عصمت از امور باطنى است كه غير خداوند از آن‌مطّلع نيست. ايشان در نهايت براى اثبات امامت امام على بن ابى‌طالب(ع) مبحث جداگانۀ مفصّلى را باز مى‌كنند. ابتدائا مذاهب گوناگون در مورد جانشينى پيغمبر(ص) را بيان مى‌كند كه عبارتند از: 1-اماميّه و زيديّه كه قائلند على(ع) بعد از پيغمبر(ص) جانشين ايشان است.

2-كسانى كه قائلند ابوبكر جانشين پيغبر(ص) است.

3-كسانى كه قائلند عباس جانشين آن حضرت است.

سپس ادلۀ امامت و خلافت بلا فصل على(ع) را بيان مى‌نمايد.

معاد:

آخرين باب كتاب، معارج الفهم فى شرح النظم علامۀ حلّى در مورد معاد است. ايشان در اين باب بحثى پيرامون خلاء دارند و نيز بحثى در نفس ايشان از مرحوم مفيد(ره) و بنى نوبخت و جمهور فلاسفه نقل مى‌كند كه قائلند كه نفس جوهر مجرد است و از معتزله نقل مى‌كند كه قائل به هيكل بودن نفس شده‌اند. پس دلائل هر كدام را ذكر كرده، به جواب هر كدام مى‌پردازد. ايشان از جمله مطالبى كه در اين باب ذكر كرده‌اند، مبحثى است در نفوس بهائم و مبحثى كوتاه در مورد جنّ از ديگر موارد مورد بحث واقع شده، در اين بخش مى‌توان موارد زير را نام برد.

امكان خراب عالم - تناسخ - عذاب قبر - خلود در جهنم - توبه.

معرفى نسخه

نسخۀ حاضر را انتشارات دليل ما در قم و در سال 1386ش براى اولين بار در يك جلد وزيرى به شابك 3-218-397-964-978 و با تحقيق عبدالحليم عوض الحلّى چاپ نموده است.

فهرست‌هاى آخر كتاب عبارتند از:

1-فهرست آيات قرآنى.

2-فهرست احاديث.

3-فهرست آثار.

4-فهرست اعلام.

5-فهرست قبائل و طوائف و فرق.

6-فهرست اماكن و بلاد.

7-فهرست وقائع و ايّام.

8-فهرست مصطلحات.

9-فهرست كتب وارده در متن.

10-فهرست مصادر تحقيق.

11-فهرست موضوعات.