تاريخ الملك الظاهر
تاريخ الملك الظاهر، اثر عزالدين محمد بن على بن ابراهيم بن شداد، با تحقيق و تصحيح احمد حطيط، گوشهاى از تاريخ مماليك بحريه در دوران حكومت سلطان ملك الظاهر بيبرس در مصر مىباشد كه به زبان عربى و در نيمه دوم قرن هفتم هجرى، نوشته شده است.
تاریخ الملک الظاهر | |
---|---|
پدیدآوران | ابن شداد، محمد بن علی (نويسنده) حطیط، احمد (محقق) |
عنوانهای دیگر | سیره الملک الظاهر |
ناشر | مؤسسة الريان |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 2009 م |
چاپ | 1 |
شابک | 978-9953-550-97-8 |
موضوع | بیبرس اول، سلطان مملوک، 620؟ - 676ق. مصر - تاریخ - 647 - 923ق. |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | DT 96/4 /الف2س9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
آنچه باعث اهميت اين اثر شده است، پرداختن نويسنده به حوادث مرحله مهمى از تاريخ حيات دولت مماليك بحريه مصر در عهد «الظاهر بيبرس» و روشن كردن زاويهها و ابعادى از اين دوران مهم تاريخى است.[۱]
ساختار
كتاب، با مقدمهاى مفصل از محقق در پرداختن به زندگىنامه نويسنده و توضيحاتى پيرامون اثر وى آغاز شده است.
نويسنده در ابتدا، وقايعى از اواسط سال دوازدهم حكومت سلطان ملك الظاهر را تعريف كرده و سپس به ذكر تاريخ كامل سالهاى سيزدهم تا هجدهم حكومت وى پرداخته است.
مصادر و منابعى كه وى از آنها استفاده نموده، مشاهدات و معلومات خود او، بدون توسل به روايات مورخين مختلف مىباشد كه بدين وسيله مىتوان به كشف حوادث مهمى كه در دوران زندگانى سياسى، حكومتى و اجتماعى ملك ظاهر اتفاق افتاده، رسيد؛ حوادث و وقايعى كه در هيچيك از مصادر تاريخى ديگر نمىتوان يافت. نويسنده، نسبت به حوادثى كه شاهد آنها نبوده، از مصادر و منابع ديگر استفاده كرده است.[۲]
اسلوبى كه ابن شداد در كتاب خود از آن بهره برده، همان روش و اسلوب متداول و شايع عصر خود بوده، بدين صورت كه وى در غالب موارد، از سجع سهل و طبيعى استفاده كرده است؛ هرچند در مواردى، از سجع متكلف نيز بهره برده است؛ بهگونهاى كه در پارهاى مواقع، سيطره محسنات لفظيه بر بعضى از جمل، آنها را غير طبيعى جلوه داده و فهم معانى آن را، با كمى مشكل مواجه كرده است.[۳]
كتابت تاريخ در شام، در زمان مؤلف، به دو روش صورت مىگرفته است: نگارش تاريخ بر حسب سالها (تاريخ حولى) و تاريخنويسى بر حسب موضوعات و حوادث، اما آنچه ابن شداد از آن استفاده كرده، تلفيقى است همزمان، از اين دو روش. وى سلطان را موضوع تاريخ خويش قرار داده و حوادث را بر حسب تاريخ حولى، بهگونهاى مرتب نموده كه حوادث و وقايع هر سالى، تحت همان سال، گزارش شده و اين روش، تا سال وفات سلطان در سال 676ق، ادامه يافته است.[۴]
نويسنده براى حوادث و وقايع مهمى كه در صدد گزارش آنها بوده، براى سهولت كار خواننده، عنوان خاصى را اختصاص داده و وقايع هر سال را با ذكر وفيات مشاهير آن سال، از جمله علما، امرا، حاكمان و اعيان، به پايان برده است.[۵]
اين كتاب، دربردارنده معلومات مهم و مفيد تاريخى است كه مستحق وقوف و تأمل در آن مىباشد؛ همان كارى كه مورخين معاصر نويسنده، در مورد آن انجام داده و در بيشتر كتب و آثار خويش، براى يافتن حقايق تاريخ اين دوره، از آن بهرهها بردهاند.[۶]
گزارش محتوا
گويى مطالب كتاب، بهصورت ناقص در دست مىباشد، زيرا وقايع، از حوادث اواسط سال دوازدهم حكومت سلطان ملك الظاهر ضبط شده است. نويسنده، مطالب را از ذكر نحوه و علت بازداشت قاضى شمسالدين حنبلى آغاز و پس از تشريح چگونگى توجه و رفتن سلطان ملك الظاهر به سمت شام، وقايع زير را تعريف نموده است:
اعمالى كه تاتارها در حران انجام دادند؛
رسيدن پيك تاتارها به خدمت سلطان ملك الظاهر در دمشق؛
رسيدن سفيران بيت بركه به پيش ملك الظاهر؛
لشكركشى ملك الظاهر به حصن الاكراد و نحوه تسخير آن.
اين وقايع، در سال ششصد و هفتاد قمرى، اتفاق افتادهاند.[۷]
در پايان اين بخش، اعيان و بزرگانى كه در اين سال وفات نمودهاند، نام برده شده است. برخى از اين افراد عبارتند از: ازدمر العزيزى الدوادار، زامل بن على بن حذيفه، سنقر الاقرع، سلار بن الحسن الاربلى، عبدالرحيم بن عبدالرحيم بن العجمى، على الامير نورالدين الصوابى، الملك الامجد صلاحالدين داود ايوبى، على بن عثمان اربلى، على بن محمد بن محمد بن جعفر، محمد بن على تكريتى و.[۸]
در بخش بعدى، حوادث سال سيزدهم از حكومت سلطان ملك الظاهر كه مصادف با سال ششصد و هفتاد و يك قمرى است، بيان شده است. از جمله حوادثى كه در اين سال اتفاق افتاده است، عبارتند از:
بازگشت سلطان ملك الظاهر به مصر؛
غارت شدن بلاد نوبه؛
رفتن لشكريان سلطان از مصر به سمت شام؛
وفات امير سيفالدين صاحب صيهون؛
پيروزى سلطان ملك الظاهر بر تاتارها و تصرف فرات؛
بازداشت شيخ خضر؛
استيلاى سلطان ملك الظاهر بر بازماندگان اسماعيليه؛
جنگ ابن مخلول؛
عزل وزير؛
و.[۹]
از جمله اعيانى كه در اين سال، وفات يافتهاند و نويسنده به ذكر نام آنها پرداخته است، عبارتند از: احمد بن عثمان خلاطى، ابوبكر بن على بن حذيفه، بوربا امير جمالالدين، حسن بن محمدحسینى، عبيدالله بن عمر بن عجمى، عبدالرحيم بن محمد موصلى، عبدالقاهر بن عبدالغنى حرانى، الملك المغيث عمر صاحب كرك، محمد بن عبدالمنعم حرانى، محمد بن احمد خزرجى، هاشم بن سعيد حلبى، يحيى بن محمد حبوبى و يحيى بن محمد خشاب.[۱۰]
بخش بعدى، به ذكر حوادثى كه در سال چهاردهم حكومت ملك الظاهر، مصادف با سال ششصد و هفتاد و دو قمرى اتفاق افتاده است، اختصاص يافته است. برخى از اين حوادث، عبارتند از:
توجه سلطان ملك الظاهر به شام؛
تصرف ملك الكرج توسط سلطان؛
بازگشتن سلطان به قاهره؛
اهتمام و توجه به اعتذار ملك خضر؛
بازگشت ملك سعيد به مصر؛
دستگيرى و بازداشت قاآن بن ملك المعز؛
وفات سلطان عزالدين صاحب بلاد روم؛
مراسلات و نامهنگارىهايى كه بين سلطان ملك ظاهر و معينالدين برواناه صورت گرفت.[۱۱]
ابراهيم بن محمد قضاعى واعظ، احمد بن على بن حنا، امام احمد بن محمد بن قرطبى، اسعد بن مظفر تميمى، اسماعيل بن ابراهيم بن ابى يسر، ايبك الكردى الظاهرى، حسن بن على موصلى، حسن شعرانى اسماعيلى، خليل بن يعقوب بزاعى، عبداللطيف بن عبدالمنعم حرانى، عمر بن بندار تفليسى، كيكلدى سكر ظاهرى، محمد بن احمد بن عجمى، محمد بن محمد بن علوان اسدى، محمد بن بسطامى، ابن مالك جيانى، محمد بن عمر اسفراينى، محمد بن سليمان شاطبى، محمد بن حسن طوسى، مظفر بن محمد منبجى و يحيى بن عبدالرحمن حنبلى، از جمله اعيان و بزرگانى مىباشند كه در اين سال وفات يافته و نويسنده از آنها نام برده است.[۱۲]
حوادثى كه در سال پانزدهم حكومت سلطان ملك الظاهر، مصادف با سال ششصد و هفتاد و سه قمرى اتفاق افتاده و نويسنده در اين بخش كتاب، در صدد بيان آنها مىباشد، عبارت است از:
رسيدن ملك منصور صاحب حماه به مصر؛
رفتن سلطان ملك الظاهر به كرك؛
توجه و اقبال سلطان ملك الظاهر به امير شهابالدين قيمرى؛
گريختن رئيس اسكندريه و همراهان وى از عكا؛
تصرف طلميثه از شهرهاى برقه توسط سلطان ملك الظاهر؛
دستگير شدن عدهاى از تاتارها توسط سلطان؛
رفتن مجدد سلطان به شام؛
و...
از جمله اعيانى كه در اين سال وفات يافتهاند، مىتوان از افراد زير نام برد:
احمد بن موسى حسنى؛
احمد بن موسى بن يغمور؛
اسماعيل بن احمد، معروف به ابن تيتى؛
آق سنقر بن كرايا تترى؛
عبدالله بن عطا حنفى؛
على بن سالم مجلى؛
و.[۱۳]
در ادامه، به ترتيب، حوادث مهمى كه در سالهاى شانزدهم، هفدهم و هجدهم حكومت سلطان ملك الظاهر، مصادف با سال ششصد و هفتاد و چهار، پنج و شش قمرى اتفاق افتاده، بيان شده است.[۱۴]
نويسنده در پايان كتاب، به ذكر گوشههايى از سيره سلطان ملك الظاهر و نقاط درخشنده زندگى وى، در ضمن چهارده باب، پرداخته و به مواردى همچون محبت و تواضع وى نسبت به فقها و فقرا، عدل و انقياد وى از شرع، مواهب و عطايا، هيبت و منزلت در قلوب و... اشاره كرده است.[۱۵]
با تمام محسنات و فوايدى كه اين اثر، در بر دارد، اشكالاتى به نويسنده آن، در موارد زير، وارد است:
- عدم تبعيت از قاعدهاى خاص در كتابت همزه، خصوصا در اواخر كلمات؛ بدين صورت كه همزه در كلمات زير، افتاده است: أمرا (أمراء)، بها (بهاء)، ضيا (ضياء)، علا (علاء) و...؛
- الف «ابن» در مواردى حذف شده و در مواردى نيز ذكر گرديده است؛
- «الف» در مواردى كه نبايد حذف مىشد، حذف شده است، از جمله در اعلامى مانند ابراهيم، اسحاق، سليمان، عثمان و در اعدادى مانند ثلاث و ثلاثون و در كلمه «الف»؛
- تردد اسماء مضاف، بهصورتهاى مختلف، مانند ستمايه، ستمئه و ستمايه؛
و.[۱۶]
وضعيت كتاب
فهرست «مطالب»، «اعلام»، «جماعات، قبايل و امم»، «اماكن»، «اهم مصطلحات تاريخى»، «قوافى» و «نام كتب مذكور در متن» به همراه مصادر و مراجع مورد استفاده نويسنده، در پايان كتاب آمده است.[۱۷]
در پاورقىها، علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون عبارات و كلمات، از جمله اعلام مذكور در متن، ارائه شده است.[۱۸]
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.