شناخت سلفی‌ها (وهابیان)

شناخت سلفی‌ها (وهابیان)، از آثار مؤلف معاصر، على‌اصغر رضوانى به زبان فارسى است.

شناخت سلفی‌ها (وهابیان)
شناخت سلفی‌ها (وهابیان)
پدیدآورانرضوانی، علی‌اصغر (نويسنده)
ناشرمسجد مقدس جمکران
مکان نشرقم - ایران
سال نشر1388 ش
چاپ5
شابک978-964-973-048-6
موضوعسلفیه - دفاعیه‌‏ها و ردیه‌‏ها

شیعه - دفاعیه‎ها و ردیه‎ها

وهابیه - دفاعیه‎ها و ردیه‎ها
زبانفارسی
تعداد جلد1
کد کنگره
‏BP‎‏ ‎‏207‎‏/‎‏6‎‏ ‎‏/‎‏ر‎‏56‎‏ ‎‏ش‎‏59‎‏
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

كتاب از دو بخش «سلفى‌گرى» و «شناخت وهابيان» تشكيل شده است.

«سلف» در لغت به معناى تقدم زمانى است؛ لذا هر زمانى نسبت به زمان آينده سلف و نسبت به زمان گذشته خلف است.

در اصطلاح، براى اين واژه معانى متفاوتى ذكر شده است كه برخى از آنها از اين قبيل است:

  1. كسانى كه در سه قرن اول اسلام مى‌زيسته‌اند؛
  2. سلف يعنى صحابه، تابعين و تابعين تابعين؛
  3. سلف يعنى كسانى كه در قرن چهارم ظاهر شدند و از تابعين احمد بن حنبل بودند[۱]

احمد بن حنبل را مى‌توان از رؤسا و احياكنندگان سلفى‌گرى دانست. او اولين كسى بود كه هنگامى كه با هجوم فلسفه‌ها و فرهنگ‌هاى بيگانه؛ از قبيل هند، يونان و ايران به حوزه‌هاى اسلامى و مخلوط شدن آن با عقايد اسلامى مواجه شد، به اين فكر افتاد كه حديث را از اين هجمه نجات دهد؛ لذا به تفريط شديدى گرفتار شد و به‌طور كلى عقل‌گرايى و عقلانيت را انكار كرد و راه ورود آن را به احاديث بست[۲]و به‌تبع او ابن تيميه نيز چنين تفكرى را در بين مردم رواج داد.

بسيارى از علما با اين تفكر مقابله كردند و عقل را راهى براى كشف حقيقت مى‌دانستند.

به‌طور كلى درباره عقل، ديدگاه‌هاى گوناگونى است:

  1. ديدگاه ايجابى: در مسائل اعتقادى، اعتماد بر عقل است. اين نظر شيعه و معتزله است.
  2. ديدگاه سلبى: حكم عقل به‌طور كلى بى‌اعتبار است. اين همان نظريه حنابله و اخباريين شيعه است.
  3. ديدگاه تجزيه‌اى: اين گروه در برخى از مسائل اعتقادى مثل اثبات وجود خدا به عقل اعتماد مى‌كنند و در برخى ديگر مثل عدل، شناخت صفات و افعال خدا به عقل اعتمادى ندارند و حسن و قبح عقلى را انكار مى‌نمايند. اين تفكر اشاعره است.

در اين بين، نظر اول، نظريه صحيح بشمار مى‌رود و مطابق با مكتب اهل‌بيت(ع) است. قرآن درباره كسانى كه از عقل بهره نمى‌برند، مى‌گويد: «إن شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون»[۳]، «و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون»[۴]و[۵]

با توجه به اينكه بسيارى از روايات، توسط جاعلين حديث جعل شده است، بنابراین وظيفه علماى اسلامى است كه احاديث را از راه‌هاى مختلف مورد بررسى قرار دهند. از جمله آن راه‌ها عبارت است از: عرض حديث بر كتاب خدا، عرض آن بر سنت متواتر و ارائه حديث به عقل بديهى كه خالى از هرگونه پيش‌فرض تطبيقى و شائبه وهمی‌باشد[۶]

بين سلفيه و وهابيون فرقى نيست و آنان دو روى يك سكه‌اند. سلفيون معاصر همان پيروان ابن تيميه و بزرگان حنابله‌اند كه آنان را امام و مرجع خود به حساب مى‌آورند. آنان دوست ندارند كه خود را وهابى بنامند و از اين نام ناخشنودند و لذا ادعا مى‌كنند كه پيرو مذهب سلف صالحند و قصدشان از سلف صالح، همان محدثين مجسم از قبيل ابن تيميه و ابن قيم جوزيه و امثال آنان است[۷]

منشأ پيدايش افكار سلفيه، اعتماد بر ادله نقلى، خصوصا احاديث است؛ احاديثى كه از برخى صحابه نقل شده و به پيامبر(ص) نسبت داده شده است؛ احاديثى كه ظهور در تجسيم، تشبيه و رؤيت بارى تعالى دارد. آنان اين احاديث را بر ظاهر خود حمل كرده و بدون اينكه براى آن تأويلى داشته باشند كه با عقل و نصوصات قرآن و آيات محكمات مطابقت پيدا كند، آنها را به خداوند نسبت مى‌دهند[۸]

به‌طور كلى افكار سلفيان وهابى را در چند نقطه مى‌توان خلاصه كرد:

  1. اعتقاد به جسمانيت خداوند و تشبيه او به خلق؛
  2. بى‌احترامى و دشمنى نسبت به اهل‌بيت پيامبر(ص)؛
  3. نسبت دادن شرك و كفر و بدعت‌گذارى به مخالفين خود؛
  4. دشمنى با فرقه‌هاى ديگر اسلامى و مخالفت با تقريب بين مذاهب و اديان؛
  5. تمايل به استدلال به حديث و دورى و تنفر از استدلال به قرآن؛
  6. بى‌اعتنايى به مفسران و كتاب‌هاى تفسيرى؛
  7. مخالفت با زيارت قبور اوليا؛

و..[۹]

بخش دوم كتاب درباره شناخت وهابيان است كه در آن، به زندگى و تفكر بنيان‌گذار فرقه وهابيت، محمد بن عبدالوهاب اشاره شده است. در اين بخش به قتل عام مسلمانان، اعم از شيعه و سنى، تخريب اماكن مذهبى و فرهنگى و... توسط اين فرقه منحرف اشاره مى‌شود، سپس در موضوع روش‌هاى دعوت وهابيان، تشابه اين فرقه با خوارج، فعاليت‌هاى تبليغى آنان، تأليفات بر ضد وهابيان و... مطالب مفيدى بيان شده است.

پانويس

  1. ر.ک: متن كتاب، ص11-13
  2. ر.ک: همان، ص13
  3. انفال: 22
  4. يونس: 100
  5. ر.ک: همان، ص22
  6. ر.ک: همان، ص25
  7. ر.ک: همان، ص27
  8. همان ص27 و 28
  9. ر.ک: همان، ص31 و 32

منابع مقاله

متن كتاب.