تاريخ الأزمنة
تاريخ الأزمنة اثر اسطفان الدويهي، از تأليفات قرن يازدهم هجرى به زبان عربى است. موضوع كتاب بيان اخبار و حوادث تاريخ صدر اسلام و برخى از سرزمينها و بلاد ديگر مىباشد.
تاریخ الأزمنة | |
---|---|
پدیدآوران | فهد، بطرس (محقق) دویهی، اسطفان بن میخائیل (نويسنده) |
ناشر | دار لحد خاطر |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
چاپ | 3 |
موضوع | کشورهای عربی - تاریخ |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | D 117 /د9 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب، مشتمل بر يك مقدمه از محقق كتاب «الأباتي بطرس فهد» و متن كتاب است كه حاوى دوازده فصل و 50 حاشيه است.
گزارش محتوا
بطرس فهد در مقدمهاش بر كتاب مطالب و توضيحات ارزشمندى پيرامون موضوع و نسخههاى خطى كتاب ارائه كرده است.[۱]
متن كتاب بدون مقدمه آغاز شده كه جهت آشنايى با مطالب و مباحث آن مختصرى از فصول كتاب ارائه مىگردد:
نويسنده در فصل اول، پيرامون ظهور و پيدايش و دعوت اسلام، به صورت بسيار مختصر، تاريخ اسلام را از ابتداى ظهور تا زمان وفات پيامبر اسلام(ص) بيان نموده است.
مطلب اول اين فصل در مورد پيامبر اسلام(ص) است كه در سن 40 سالگى به نبوت منصوب گرديد. پس از آن در مورد دستورات دين اسلام، مقاومت قريش در مقابل پيامبر اسلام(ص)، هجرت، غزوه بدر و احد، وفات پيامبر اسلام(ص) مطالبى را بيان شده است.[۲]آخرين مطلب اين فصل نيز در مورد جمع نمودن قرآن است.[۳]
فصل دوم، در مورد فتح سوريه است. نويسنده، در ابتدا شرح داده است كه براى بيان اين مطلب بايد در آغاز مطالبى در مورد فلسطين، عراق، لبنان نقل كرد و سپس در مورد فتح سوريه توضيح داد.[۴]
مؤلف، در اين فصل مطالبى در مورد حمله به سوريه، پيروزى مسلمانان، فتح غزه و لبنان، فتح دمشق، فتح طرابلس، فتح حمص، فتح اورشليم، فتح انطاكيه و پايان جنگ با روم و قصد به سرزمين مصر بيان نموده و شرح و توضيح داده است.[۵]
فصل سوم، در مورد فتوحات مصر از سال 18 تا 40ق است. مؤلف، در اين فصل از فتوحات لشكر اسلام سخن گفته است.
يكى از مطالب اين فصل درباره فتح اسكندريه در سال 20ق است كه سپاه مسلمين چهارده ماه آن شهر را تحت محاصره داشتند. اين پيروزى در اول ماه محرم بعد از نماز جمعه حاصل شد. در اين جنگ تعداد زيادى از مسلمانان كشته شدند.[۶]
فصل چهارم، با مطلبى در مورد ظهور قرامطه شروع شده است. نويسنده، برخى از حوادث و اخبار مهم را در اين فصل بيان نموده است.
برخى از اين حوادث به اين ترتيب است:
در سال 300ق يكى از كنيسههاى معروف اسكندريه در آتش سوخت و نابود شد (متن، ص41)؛ در همان سال ملك اندلس «عبدالله بن منذر» از دنيا رفت و برادرش جانشين او شد.[۷]؛ «ابوسعيد قرطمى» در سال 301 هجرى به قتل رسيد و پسرش جانشين وى شد.[۸]
يكى از مطالب اين فصل كشتن «حسن بن منصور حلاج» به جرم عقايدش است كه نويسنده به صورت بسيار مختصر توضيح داده است.[۹]
مؤلف، در فصل پنجم در مورد صاحب قيروان «معز لدين الله»، ماجراى ورود او به مصر، دمشق و بغداد و برخورد او با مسلمانان و تركها مطالبى را به اختصار ذكر نموده است.[۱۰]
فصل ششم، در مورد جنگهاى صليبى است و حوادث و اتفاقاتى كه در اين سالها رخ داده است. اين فصل مطلبى پيرامون جنگ «أفضل ابن أمير» است. اين پيكار در سال 489ق رخ داد. «أفضل بن أمير» سپاه خود را به سوى قدس حركت داد. «سقمان بن ارتق» در آن شهر بود، افضل شهر را به مدت چهل شبانه روز محاصره كرد و با منجنيق به آن حمله نمود. دروازه شهر را فتح كرد اما «سقمان بن ارتق» از دروازه ديگر شهر فرار كرد.[۱۱]
از جمله مطالب و اخبار ديگر اين فصل عبارت است از:
جنگ اورپاييان با اعراب در سرزمين قدس؛ فرنگىها در انطاكيه؛ رسيدن سپاه افضل مصرى به بيتالمقدس و عسقلان؛ مرگ مستعلى بالله؛ جنگ بين شرق و غرب در شام؛ نابود شدن مسلمانان در عسقلان.
فصل هفتم، اخبارى پيرامون دولت ايوبيه است. نويسنده در ابتدا ذكر نموده كه حكومت آنان در مصر و شام به مدت 81 سال بوده، اولين ملك آنان «الناصر صلاحالدين يوسف» و آخرين آنها «المعظم تورنشاس يوسف» بوده است.[۱۲]
فصل هشتم، با مطلبى در مورد جنگ بين فرنگىها و ملك عادل آغاز شده است. در سال 600ق اورپاييان قصد تصرف بيتالمقدس نمودند. «سلطان عادل» از دمشق لشكرى را مهيا نمود و آنان را نابود كرد.[۱۳]
از جمله مطالب اين فصل، وفات «ملك ظاهر و ملك عادل» است. در سال 615ق «ملك ظاهر ابن صلاحالدين يوسف» درگذشت و فرزندش «عزيز محمد» به جاى او نشست. به دليل كمى سن بلاد روم تحريك به حمله شدند. در همان سال ملك عادل كه حاكمى حليم، شجاع و مجاهد بود نيز از دنيا رفت.[۱۴]
فصل هشتم، در مورد انقراض دولت عباسى و ظهور تركها است كه با قتل مستعصم بالله صورت گرفت.[۱۵]يكى از مطالب اين فصل قلعههاى اسماعيليه، عسقلان و دمشق و غير اينها توسط ملك ظاهر در سال 668ق است. اين قلعهها كهف، قدموس، منيفه و قلعيه نام داشت. هم چنين در سال 669ق قلعه اكراه را تصرف نمود و آنجا را براى فتح قبرس مهيا نمود.[۱۶]
فصل نهم، در مورد حوادث سنه 700ق است؛ مطلب اول در مورد بازگشت تاتارها به شام و مقاومت و ايستادگى مسلمانان است.[۱۷]
در اين فصل بيان شده كه در سال 701ق خليفه «ابوالعباس احمد» ملقب به «حاكم بأمر الله» از دنيا رفت و پسرش «مستكفي بالله أبوالربيع سليمان» به جاى او نشست. مدت خلافت حاكم بأمرالله 40 سال بود.[۱۸]
فصل دهم و يازدهم، در مورد حوادث كائنه بين سالهاى 900 تا 1050م. است. مؤلف، وقايع اين سالها را بيان نموده و به صورت اختصار شرح و توضيح داده است.
برخى از حوادث اين دو فصل در مورد حاكمان و جنگهاى واقع شده و برخى در مورد حوادث طبيعى مانند بارش برف سنگين و هلاكت حيوانات است.
در فصل دوازدهم، حوادثى نقل شده كه از آن جمله است:
وفات سلطان محمد در سال 1012ق؛ شكستن پيمان صلح بين جنبلاط و سيفا؛ وفات بطرك يوسف رازى در سال 1017 هجرى؛ عزل حافظ باشا در سال 1023ق؛ اختلاف بين ابن علمالدين و احمد شاملى در سال 1046 هجرى و تبعات آن.
در پايان كتاب 50 حاشيه از ناشر بيان شده كه به شرح و توضيح برخى از اخبار و حوادث پرداخته است.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب و موضوعات در پايان كتاب بيان شده است. توضيحات و منابع در پاورقى ذكر شده است.
پانويس
منابع مقاله
دويهى، تاريخ الأزمنة، بيروت، انتشارات دار لحد خاطر، چاپ سوم.