ابن ازرق، محمد بن علی
ابن ازرق، شمسالدين ابوعبدالله محمد بن على بن محمد اصبحى اندلسى مالكى (832 -896ق)، فقيه، قاضى، اديب و صاحب نظر در فلسفه تاريخ و جامعهشناسى است.
نام | ابن ازرق، محمد بن علی |
---|---|
نامهای دیگر | ابن ازرق، شمسالدین محمد
ابن ازرق، ابوعبدالله محمد حمیری اصبحی، ابیعبدالله محمد غرناطی، ابوعبدالله محمد بن علی |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 896 ق یا 1491 م |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE3105AUTHORCODE |
ظاهراً نخستين كسى كه زندگى وى را با تفصيل بيشتر نگاشته است، عبدالرحمان سخاوى است كه معاصر وى بوده است. پژوهشگران بعدى عمدتاًً در نقل زندگى و احوال او از نوشته سخاوى سود جستهاند. گويا شهرت او به ابن ازرق به سبب صفتى جسمانى بوده كه در خانواده وى وجود داشته و وى ارتباطى با تيره ازرقيان مشرق نداشته است.
بر اساس آنچه سخاوى و برخى ديگر نقل كردهاند، او در مالَقه، يكى از شهرهاى اندلس، زاده شد، در همانجا رشد و كمال يافت، قرآن را آموخت و حافظ آن شد. آنگاه مقدمات علوم، ادبيات، منطق، حساب و فقه را از عالمان آن روزگار، مانند ابواسحاق ابراهيم بن احمد بدوى، ابوعبدالله محمد بن ابوطاهر فهروى، ابراهيم بن احمد بن فتوح و ديگران آموخت. با عالمان ديگرى نيز در فاس، تلمسان و تونس ديدار كرد و از آنها بهره جست. او در آغاز در مالقه به مقام قضا گمارده شد، ولى پس از آن قاضى وادياش گرديد و سرانجام قاضى غرناطه شد و اين مقام را تا افتادن اندلس به دست غربيان حفظ كرد، اما پس از چندى ناگزير به تلمسان رفت و از آنجا به مصر كوچ كرد. در مصر از قايتباى، سلطان مصر خواست تا به يارى مردم اندلس بشتابد، اما بىفايده بود.
وى از عالمان و قاضيان مالكى بنام روزگار خود بود كه به دانش، پارسايى و ادب ستوده شده است. سخاوى او را ديده و درباره او نوشته است: «من او را از مردان روزگار يافتم». برخى از عالمان آن روزگار مانند ابوعبدالله محمد بن حداد وادياشى و حافظ ابن داوود از او دانش و فقه آموختهاند.
وى افزون بر فقاهت، در تاريخ و تحليل تاريخ و انديشههاى سياسى و اجتماعى نيز صاحبنظر بوده است. در نقد و تحليل تاريخى از ابن خلدون اندلسى اثر پذيرفته و شيوه او را دنبال كرده است. ظاهراً وى نخستين كسى است كه در جهان اسلام راه و روش فكرى و تحليل تاريخى ابن خلدون را دنبال كرده و اهميت چنان ديدگاه نقادانهاى را درك كرده است. ابن ازرق مانند سلف خود ابن خلدون «عصبيت» را شالوده دولت و بنياد حكومت مىداند، اما آن را خاص حكومتهاى شرعى مىشمارد. به نظر وى در حكومتهاى غير دينى، قوميت و نژادگرايى و امثال اينها شالوده حكومت است.
به گفته وى در اسلام سياست شرعى و عرفى با هم تلفيق يافته و خليفه حاكم و سلطان، مسلمان متعهدى است كه به پيروى از سنت رسول، هر دوى آنها را يكجا اعمال كند. در عين حال او خليفه را خليفه الله نمىداند، بلكه خليفه يا امام ناميده مىشود. به گمان او اطاعت از فرمانرواى مسلمان از بزرگترين واجبات است؛ حتى اگر او مستبد و ستم پيشه باشد.
وى در 895ق به سفر حج رفت و از مدينه ديدار كرد و بار ديگر به مصر بازگشت. او براى جلوگيرى از سقوط اندلس از سلطان تقاضاى كمك كرد، ولى پاسخى نشنيد. در 896ق به قضاوت در قدس گمارده شد، اما پس از 61 روز زندگى و تصدى قضا در قدس، درگذشت و در همانجا مدفون شد.
تأليفات
- بدائع السلك في طبائع الملك؛
- الابريز المسبوك في كيفيه آداب الملوك؛
- شفاء الغليل في شرح مختصر خليل؛
- روضة الاعلام بمنزلة العربية من علوم الاسلام[۱].
پانویس
- ↑ فکرت، محمدآصف، ج3، ص1
منابع مقاله
فکرت، محمدآصف، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374