روزنامه خاطرات عین السلطنه

روزنامه خاطرات (عين‌السلطنه) كه توسط ايرج افشار گردآورى شده است. عين السلطنه، دومين لقب (آجودان حضور) قهرمان ميرزا سالور (زاده 1288ق/ 1250ش - درگذشته 1364ق/ 1324ش) دومين فرزند ذكور شاهزاده عبدالصمد ميرزا عزّالدوله بن محمد شاه قاجار؛ يعنى برادرزاده ناصرالدين شاه بود كه البته طى عمر هفتاد و چند ساله خود مصدر شغل مهمى نشد. سواد ادبى مناسب و زبان انگليسى را به خوبى كسب كرد؛ و هم از يازده - دوازده سالگى (1299ه‍ ق) كه پدرش (عزّالدوله) حكمران همدان بود، آغاز به (روزنامه) نويسى (خاطرات روزانه) كرد و اين كار را به طور منظّم با پشتكارى مؤظّفانه، جز چند فترت لابدّىِ كوتاه مدت، تا آخر عمر ادامه داد.

روزنامه خاطرات عین السلطنه
روزنامه خاطرات عین السلطنه
پدیدآورانسالور، قهرمان میرزا (نويسنده)

افشار، ایرج (محقق)

سالور، مسعود (محقق)
عنوان‌های دیگرخاطرات عین السلطنه
ناشراساطير
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1374 ش
چاپ1
شابک964-331-191-0
موضوعایران - اوضاع اجتماعی - قرن 13ق.

ایران - تاریخ - قاجاریان، 1193 - 1344ق.

سالور، قهرمان میرزا، 1250 - 1324 - خاطرات
زبانفارسی
تعداد جلد10
کد کنگره
‏DSR‎‏ ‎‏1319‎‏ ‎‏/‎‏س‎‏2‎‏آ‎‏3

مجموعه عظيم خاطرات وى كه به گفته استاد ايرج افشار احتمالاً ده مجلّد خواهد شد، مالامال از اطلاعات عصرى است، هم از اخبار و وقايع كشورى، دولت و دربار و ولايات، امور ديوانى و ملكى و مدنى، هم حاوى دانستنى هايى كه در كتب و مآخذ ديگر ديده نمى‌شود.

ساختار

اين كتاب شامل 10 جلد است كه هر جلد حاوى مطالب روزنام خاطرات عين‌السلطنه در سال‌هاى مختلف مى‌باشد.

گزارش محتوا

فايدت عمده‌اى كه مجلّد اول (روزنامه) عين‌السلطنه دارد، همانا در تطبيق مندرجات آن با (روزنامه) مشهور خاطرات اعتمادالسلطنه است كه آن كتاب بزرگ نيز به كوشش استاد ايرج افشار حدود سى سال پيش طبع و نشر شده است. البته فوايد خاص و مزاياى بى‌نظير روزنامه اعتمادالسلطنه به لحاظ (تاريخنگارى) رسمى اصولاً به مراتب بيشتر است. اما هر چه بر سنين عمر عين‌السلطنه افزود مى‌شود، پختگى ادارى و اجتماعى و بينش او نسبت به امور و قضايا بيشتر مى‌گردد؛ معمولاً مى‌كوشد جوانب هر قضيه و علل و موجبات بروز و حدوث هر واقعه و حادثه‌اى را بيابد و بگويد، نوشته‌هاى دوران كمال او تا حدود جنبه تحليلى دارد. چنان كه مثلاً در خصوص قتل ناصرالدين شاه، عزل امين‌السلطان و جز اين‌ها خواننده از پيش با علل و اسباب اقتصادى - اجتماعىِ وقوع حوادث سياسى مزبور كمابيش آشنايى و آگاهى پيدا مى‌كند، چيزى كه در روزنامه اعتمادالسلطنه بدان بر نمى‌خورد.

عين‌السلطنه ظاهراً خود دفترهاى خاطراتش را حسب مورد يا اقتضا به بخش‌هاى نابرابرى تقسيم نموده كه بر هر يك از آن‌ها عنوان (روزنامه) نهاده؛ فوايد تاريخى - رجالى، اجتماعى و جغرافيايى كتاب بسيار است كه مى‌توان از جمله آن‌ها فقرات مهم و درباره خوانين ظالم و مشهور (قراگزلو) همدان را ياد كرد.

عين‌السلطنه از طفوليت خاطرات ايام را روزبه‌روز به رشته تحرير درآورده و بعضى از صحنه‌ها و رويدادها را كه خود حضور داشته، چنان روشن تشريح كرده است كه خواندن آن صرف‌نظر از كسب اطلاعات تاريخى و اجتماعى زمان دلپذير و سرگرم‌كننده است.

روزنامه خاطرات عين‌السلطنه (قهرمان ميرزا سالور) مفصل‌ترين خاطراتى است كه شايد مى‌توان ادعا كرد كه در زبان فارسى تاكنون خاطراتى بدين تفصيل نوشته نشده است.

اين خاطرات از سال 1299 (روزگار پادشاهى ناصرالدين شاه) آغاز مى‌شود و به چند روزى پيش از درگذشت نويسنده (نهم مهر 1324- شوال 1364 قمرى) پايان مى‌گيرد. بنابراين به حساب سال‌هاى قمرى روزنامه‌اى است كه شرح حوادث مملكتى، دربارى، شهرى، ولايتى، خانوادگى و حتى اهم و عمده وقايع جهانى را در مدت شصت و چهار سال دربرگرفته است.

نخستين سالى كه قهرمان ميرزا به نگارش خاطرات آغاز كرد (چهارم ذى‌قعده 1299) يازده ساله بود. او كه در همدان با پدرش مرحوم عز‌الدوله- در آن وقت حاكم آن شهر بود- زندگى مى‌كرد و بنا به طبيعت و تربيت و مرسوم فرزندان خاندان شاهى و اعيانى شوقى وافر به شكار داشت. تقريبا همه روز به بيابان و كوه و كناره‌اى از شهر همدان به تفرج و شكار مى‌رفت و به همين ملاحظه است كه نخستين دفتر خاطرات او مملوست از اطلاعات مربوط به شكار و شرح گردش‌هايى كه معتاد مردم آن روزگار بود.

هنوز قهرمان ميرزا بويى از چگونگى امور دربارى و ديوانى و حوادث شاذ و نادر مملكتى نمى‌برده است تا كتابچه خاطراتش از چنان وقايعى و جريان‌هايى بهره‌ور باشد.

اما همين مطالب مربوط به شكار، از لحاظ وقوف بر اصطلاحات آن فن و نام جانوران و مخصوصا از نظر شناخت آنچه امروزه به «محيط زيست» شهرت گرفته است، اهميت معنوى و تاريخى دارد و ما را متوجه مى‌سازد كه پرندگان و درندگان به چه مقدار زياد در سراسر ايران مى‌بوده و جسورانه به دست آدمى هر روز كشته مى‌شده است. اين بخش از خاطرات قهرمان ميرزا بهترين مرجع است، براى كسانى كه مى‌خواهند، در زمينه تاريخ شكار مطالعه كنند.

قهرمان ميرزا كوشيده است كه هر چه هر روز ديده و يا شنيده اگر چه شايعه نادرستى هم مى‌بوده است و پس از يكى دو روز نادرستى آن را درمى‌يافته است، همه را به رشته ثبت و ضبط برساند. جزين چون او روزنامه را براساس شوق و ذوق و احساس خويش مى‌نوشت، طبعا در مواردى كه نظرى در مسائل داشت و يا نقدى به نظرش مى‌رسيد، مطلب را دامنه داده و به قضاوت پرداخته است. چه‌بسا كه نظر و عقيده‌اش درست نباشد؛ اما از اين لحاظ كه مى‌تواند گوياى انتقادهاى روشنى از زمانه او باشد، امكان استفاده از آن‌ها به دور نيست.

هر مجلد از روزنامه خاطرات عين‌السلطنه در دفترى آمده است كه ممكن است، از نيمه سالى شروع شده و به يكى دو سال بعد كشيده باشد. براى آنكه صورت چاپى كه اينك در دست شماست با مجلدات مذكور همسانى داشته باشد، هر روزنامه (يعنى هر دفتر) به همان اسلوب و طرح از آغاز صفحه‌اى جديد در كتاب حاضر چاپ و آغاز سال‌هاى قمرى جدا جدا در ضمن مندرجات آن مجلد (روزنامه) با حروف درشت مشخص شده است. شماره‌گذارى دفترها توسط نويسنده با طرحى كه براى چاپ آن‌ها در نظر گرفته شده، بدين‌ترتيب است كه:

مجلد اول حاوى مطالب نخستين روزنامه (سال 1299) است تا كشته شدن ناصرالدين شاه كه به اواسط روزنامه نهم (نوشته صاحب خاطرات) منتهى مى‌شود.

جلد دوم كه شامل روزنامه وقايع دوران مظفرالدين شاه خواهد بود، از نيمه روزنامه نهم آغاز مى‌شود و به ميان روزنامه دوازدهم به درگذشت آن پادشاه و جلوس محمدعلى ميرزا بر سرير سلطنت مى‌رسد. درين جلد سفرنامه همدان و دو سفر ابهر و ايل دويرون و زنجان و خراسان و تركستان و تركستانى روس مندرج است.

جلد سوم كه شامل وقايع سلطنت محمدعلى شاه و به توپ بستن مجلس و دوران استبداد صغير و فتح تهران خواهد بود، از نيمه روزنامه دوازدهم (شماره‌گذارى قديم) تا اواسط روزنامه پنجم مربوط به مشروطيت (شماره‌گذارى جديد) را دربرمى‌گيرد.

عين‌السلطنه از آغاز مشروطيت شماره‌گذارى تازه (از شماره يك) به دفترها داده است.

جلد چهارم از روزنامه پنجم به بعد اخبار و حوادث و اطلاعات دوران سلطنت احمد شاه خواهد بود كه در چند مجلد منتشر خواهد شد.

جلد پنجم حاوى روزنامه از تغيير سلطنت قاجار خواهد بود تا مهرماه سال 1324 شمسى كه نويسنده درگذشته است.

عزالدوله از برادرهاى باسواد و ادب‌دوست ناصرالدين شاه بود. خود سفرنامه‌اى دارد كه در نشريه «راه و بار» (781:1 به بعد) به چاپ رسيده است. جزين نامه‌ها و اسنادى كه ازو در كتابخانه‌ها هست (از جمله كتابخانه مركزى دانشگاه تهران) حكايت از توانائى او در نويسندگى دارد. ادبا و شعرا بدو علاقه‌مندى مى‌داشته‌اند و ديده‌ام نسخه‌هاى خطى كه به دستور او يا براى او كتاب مى‌شده است.

به جز عين‌السلطنه كه عادت به روزنامه‌نويسى داشت، فرزند ديگر عزالدوله موسوم به حسينقلى ميرزا و ملقب به عمادالسلطنه هم بنا به گفته جناب مسعود سالور خاطراتى منظم و روزانه نوشته است كه بايد اميد داشت، بازماندگانش موجبات چاپ آن را فراهم كنند.

عين‌السلطنه در نگارش روزنامه سريع القلم و منظم‌نويس بود.

استنساخ سراسر يادداشت‌ها را آقاى مسعود سالور انجام داده و چون روزنامه‌ها نوشته، پدر ايشان و در تملك ايشان است، صلاحيت و حقانيت آن را داشته است كه مطالب خانوادگى و احتمالا خصوصى يا گاهى اطناب‌ها و موارد ديگر را از كتابت خويش بردارد. همان‌طور كه نويسنده خاطرات خود در بعضى جاها مسائلى را كه نمى‌خواسته است، ناگفته گذاشته يا لزومى به تطويل مطلبى نديده است. عين‌السلطنه در اين موارد دنباله عبارت را با نقطه‌چين رها كرده است و ما طبعا همه نقطه‌چين‌هاى او را در متن آورده و مورد به مورد در پاورقى متذكر شده كه نقطه‌چين در اصل است تا با نقطه‌چين‌هاى ديگر كه كار ويرايش‌گران است و بدون اشارتى آمده (و آن مواضعى است كه از نسخه اصل به هر ملاحظه‌اى فروگذاشته شده)، بازشناخته شود.

اين خاطرات گنجينه‌اى است، مالامال از اطلاعات عصر وى. هم اخبار و وقايع مملكتى و دربارى (در خانه) و امور ديوانى و ملكى و مدنى و اجتماعى در آن آمده است و هم حاوى دانستنى‌هايى است كه در كتب و مآخذ ديگر ديده نمى‌شود. مثلاًتغييرات آب و هوائى و نزول باران و برف از مطالبى است كه عين‌السلطنه بدان علاقه‌مند بوده و در كتاب آورده است و چون امروزه توجه به تغييرات جوى مطرح است، اين نوع اطلاعات دقيق از نظر مطالعات دانشمندان بهره‌بخش خواهد بود. از همين نوع نوشته‌هاست كه ما خواهيم توانست زندگى روزانه ايرانى را آينه‌وار نشان بدهيم و بدانيم پدرانمان چه مى‌خورده‌اند، چه مى‌پوشيده‌اند، بيمارى‌ها و درمان‌هاشان چگونه بوده، چه‌گونه تفريحاتى داشته‌اند، هر گردشى مربوط به چه‌گونه طبقاتى بوده، رفت و آمدهاى دوستانه و خانوادگى با هم چه تفاوت‌هايى داشته، بهاى اجناس چه مى‌بوده، ساختمان و تعميرات آن چه‌گونه انجام مى‌شده، ملك‌دارى و مشكلات آن و طرز رفتار با دهقان چه بوده، رسوم و پيشكش و مستمرى و مواجب و حقوق و تمسك و تنخواه چه معنائى داشته است. بالاخره ايرانيان، با چه روحيه و مقدماتى با تمدن جديد و آداب فرنگى‌مآبى آشنايى يافته‌اند. اگر بخواهم به همه دقايق ظريف و فوايد متصور مندرج در اين كتاب عظيم و پرمطلب اشاره كنم، اين گزارش از حد مقدمه تجاوز خواهد كرد.

عين‌السلطنه از مردانى است كه اوقات زيادى از دوران جوانى او به سفر گذشت، خواه به همراه ناصرالدين شاه و يا پدرش، خواه به عنوان مأمور دولتى، و خواه براى رسيدگى به امور ملكى و زراعتى خودشان. به همين مناسبت بخش‌هايى از اين كتاب سفرنامه است و طبيعه در سفرنامه مطالب متنوع وجود دارد. از جمله وصف راه و بنه و وسايل حمل و نقل و وضع محيط و طبيعت (كوه و جنگل و رود و دشت و...) و طرز چادر زدن و زندگى در آن و بسيارى فوائد از اين قبيل.

فايدت عمده‌اى كه از اين جلد روزنامه برگرفته مى‌شود، تطبيق ميان مندرجاتى از آن با خاطرات روزنامه اعتمادالسلطنه است، بدين منظور كه دانسته شود، صحت و درستى ضبط وقايع در هر يك بر چه پايه است و در جزئيات كدام از دو منبع مى‌تواند معتبر باشد.

عين‌السلطنه ذوق نقاشى هم داشت به مانند عمويش (ناصرالدين شاه) و به همان اسلوب‌ها. بعضى نقاشى‌ها در روزنامه خود آورده است كه عينا در چاپ آورده شده است.

در جلدهاى مربوط به مشروطيت و پس از آن شمّ و كنجكاوى عين‌السلطنه موجب مى‌شود كه روزنامه جنبه سياسى به خود مى‌گيرد و او نظريات خود را نسبت به هر واقعه‌اى عيان و بى‌پرده‌پوشى مى‌نويسد. از كارهاى مفيدش آن است كه اصل بعضى از شب‌نامه‌ها و فوق العاده‌ها را در كتابچه چسبانيده و گاهى متن مقاله‌ها و اشعار را از روى روزنامه‌ها نقل و ضبط كرده است.

جلد دوم

دومين مجلد از سلسله خاطرات دامنه‌ور شصت و پنج ساله قهرمان ميرزا سالور (عين‌السلطنه) فرزند عبدالصمد ميرزا عزالدوله كه مربوط مى‌شود به روزگار پادشاهى مظفرالدين شاه قاجار (از هنگام ورود او به تهران و جلوسش بر سرير سلطنت تا به گاه مرگش كه ده روزى پس از توشيح فرمان مشروطيت روى داد).

هر چه بر سنين عمر عين‌السلطنه مى‌گذرد و پختگى ادارى و اجتماعى او را حاصل شود، بينش نسبت به جريان‌ها و قضايا دقيق‌تر مى‌شود و معمولا مى‌كوشد، جوانب هر قضيه و علل و موجبات بروز و حدوث هر واقعه و حادثه‌اى را بيابد و بگويد. به اصطلاح نوشته‌ها تاحدودى جنبه تحليلى مى‌يابد.

در مواردى مثل قتل ناصرالدين شاه، عزل امين‌السلطان و امين‌الدّوله تنها به گزارش‌نويسى كه احيانا ممكن است، دربرگيرنده چيزى نادرست و شايعه‌اى نادرست‌تر مى‌بوده، اكتفا نكرده است. نكته‌هايى كه درباره اخلاق و عادات ناصرالدين شاه، از جمله پرخورى، گرايش دوستى، مضحكه‌پردازى او جاى جاى آورده است و يا آنچه درباره بخشش‌ها و حاتم‌بخشى‌هاى بيجا و بى‌قاعده مظفرالدين شاه گفته و اطلاعاتى كه از عده و حالات زنان ناصرالدين شاه و وضح حرم و سرنوشت آن‌ها و همچنين قدرت و اعمال خواجه‌ها و عمله خلوت نوشته است، همه مطالبى است كه بدين‌روشنى و شايد وثوق در خاطرات ديگر نيست.

ديگر اينكه در اين جلد آنچه درباره ورود مظفرالدين شاه از كرسى‌نشين وليعهدى (تبريز) به پاى‌تخت كشور و طرز قبضه كردن امور ادارى و سياسى كشور توسط اطرافيان او كه همه را با خود از تبريز حركت داده و آورده بود، مى‌خوانيم متضمن جزئياتى است كه ما را به وضع آن روزگار و نحوه انتقال قدرت آگاه مى‌سازد و خوب دريافته مى‌شود كه چگونه و با چه مهارتى امين‌السلطان در اين ماجرا خود را از برخورد شديد با مردمانى كه از تبريز آمده و داعيه تصدى امور را داشتند، محفوظ نگاه دارد و هر يك را بر سر كارى كه مناسب مى‌بود و مزاحمت ايجاد نمى‌كرد، بگمارد.

ديگر اينكه آگاهى‌هاى مفيدى از طرز گرفتارى ميرزا رضا کرمانى و كشتن او، طرز نخستين سلام دربار مظفرالدين شاه و مهمانى امين‌السلطان، قروض نايب‌السلطنه كامران ميرزا و جزئياتى مانند احوال همسر حكيم قاآنى و حساب‌رسى آن و اغتشاش‌هاى مملكتى و فوت ملك‌آرا و چوب خوردن عزيزخان در اين جلد مندرج است كه هم خواندنى است و هم مفيد فايده تاريخى.

ديگر اينكه اطلاعات بسيار خوبى درباره رجال و افراد سرشناس، مخصوصا آن‌ها كه در دوره مظفرالدين شاه مصدر امور شده بودند، از ميان نوشته‌هاى اين جلد به دست مى‌آيد كه بسيارى از موارد آن در كتب ديگر مذكور نيست، مانند مطالب مربوط به حكيم‌الملك، عين‌الدوله، مستشارالملك، سهم‌الملك، نصرت‌السلطنه، شعاع‌السلطنه، سالارالدّوله، صديق ديوان، عميدالدّوله، نظم‌السلطنه، نظام‌الدوله، سعدالسلطنه، نيرالدوله، عضدالدوله، فخرالملك اردلان، فخرالملك كفرى، نصرالسلطنه، آصف‌الدوله، فرمانفرما و ديگران.

ديگر اينكه در موارد متعدد توانسته است، وضع بى‌پولى مملكت و مردم و اوضاع بى‌نظام قشون و لشكر را ترسيم كند و با اشارات نسبه روشن طرز حكومت‌دارى واليان و حاكمان ولايات را عرضه دارد. مخصوصا آنچه درباره واليگرى نظام‌الملك در فارس (كه خود از اعضاى آن حكومت مى‌بود) و سفرهاى مأموريتى خود در كرسف و ابهر و ايل دويرون نوشته است، همه نوشته‌هايى است قابل توجه و دقت نظر.

ديگر اين كه قسمت‌هاى كلى از اين مجلّد به متن چند سفرنامه اختصاص دارد و آن‌ها شرح مسافرت‌هاى عين‌السلطنه به قزوين- فارس- زنجان (كرسف و ابهر و طارم و دويرون)- همدان- مشهد- الموت است. همچنين شرح مسافرت به تركستان روس از راه خراسان حاوى مطالب خواندنى است و از اين حيث كه اين سفر مقارن صدور فرمان مشروطيت و انعكاس اخبار تهران در آن بلاد دوردست مى‌بوده است، مورد اعتنا تواند بود. عين‌السلطنه در اين سفرنامه‌ها اطلاعات مفيدى از وضع عشاير و قبايل، راه‌ها و آبادى‌ها، محصول‌ها، قيمت‌ها، ماليات‌ها، مجازات‌ها، نحوه مسافرت با اسب و طرز حمل و نقل و احوال خدم و حشمى كه با افراد دولتى حركت مى‌كرده‌اند، به دست داده است.

در اين‌كه از جاى جاى اين مجلد مى‌توان، بر ميزان تسلط و قدرت و تدبير و مردمدارى و سلوك ميرزا على‌اصغر خان امين‌السلطان و نيز از ناتوانى سياسى و كم‌تدبيرى امين‌الدوله در اداره امور مملكت كه منجر به افتادن او از كار شد، وقوف يافت و دريافت كه اصولا ايران در حكومت هر دو چه روزگار خفت و بى‌حاصلى را مى‌گذرانيده است.

روزنامه‌نويسى عين‌السلطنه در دوره مظفرالدين شاه چندان منظم نيست. گاه آن را رها مى‌كرده است و خود اغلب بدان موارد توجه داده است؛ (مانند، ص 1167) و ما در حاشيه صفحات متذكر آن‌ها شده‌ايم. جز اين در صفحه 1014 به بعد يادداشتى دارد، درباره كيفيات روزنامه‌نويسى خود و دفاع از رويه‌هاى كه درآوردن جزئيات داشته است و به خوبى توانسته است، خواننده را با هدفى كه در نگارش دارد، آشنا كند. چون نقل آن قسمت را در اين مقدمه خالى از لطف و فايدت نمى‌بيند، سطورى از آن را باهم بخوانيم.

جلد سوم

اين جلد مشتمل است، بر حوادث و وقايع مربوط به دو سال و هفت ماه؛ يعنى از روزهاى درگذشت مظفرالدين شاه (24 ذى‌القعده 1324) و بر سرير سلطنت‌نشستن محمدعلى شاه تا فتح تهران و پناهنده‌شدن او به سفارت روس و بالاخره خلع او از پادشاهى (26 جمادى الثانيه 1327). در اين دوران سى و يك ماهه اتفاقات سياسى مهم در ايران روى داد. ميان شاه و مجلس اول اختلافات متعدد پيش آمد. به شاه سوء قصد شد. تبريز بر دولت شوريد و حاكم منصوب مملكت را به خود راه نداد. در گيلان تجمعى از مبارزان داخلى و جمعى مهاجر قفقازى و ارمنى و گرجى تشكل گرفت و عاقبت سپهدار تنكابنى به سركردگى آنان قد علم كرد و به قزوين تاخت و همان اوقات گروهى از نيروهاى ايلى بختيارى به سركردگى سردار اسعد و صمصام‌السلطنه و چند تن ديگر چون در اصفهان بهم پيوستند، به سوى تهران فراز آمدند. عاقبت با فتح طهران روزگار بر محمدعلى شاه قاجار سياه شد و چون به روس‌ها پناهنده شد، از تخت به زير كشيده شد و به سرزمين آن‌ها رفت و مملكت به دست عضدالملك ايلخانى قاجار، كه به نايب‌السلطنگى انتخاب شد، سپرده شد.

در اين مجلّد هر گونه مطلبى از نطق و اعظان، سخنان وكلاى مجلس، عقايد علماى دين، متن شب‌نامه‌هاى ژلاتينى، اعلاميه‌هاى چاپى، مقالات جرايد، حرفهاى درگوشى، شايعات رايج در كوچه و بازار، دروغ‌هاى پرداخته شده ميان مردم، بعضى گفته‌هاى شاه و رجال ضبط است و ظاهرا يكى از دست‌نخورده‌ترين متون خاطراتى است كه به دسترس ماست. نويسنده‌اش خواسته است كه ناقل همه مطالب براى آيندگان باشد تا ناقدان تاريخ هر نكته‌اى را فراچنگ داشته باشند.

اين مجلّد، چهار دفتر از دفاتر خطى خاطرات را دربرگرفته است و مؤلف به مناسبت ظهور مشروطيت و آغاز شدن دوره‌اى جديد در تاريخ شماره‌گذارى نوين بدان‌ها داده است. در نقل مطالب از خطى به چاپى رعايت آوردن آن شماره‌ها در هر بخش و مبحث شده است.

عين‌السلطنه در عين آنكه مى‌كوشيده است، هر مطلب و نكته‌اى، اعم از راست و درست، بيهوده و نادرست را بى‌پرده‌پوشى در روزنامه خود بياورد گاهى به مناسبت پيشامدهاى سياسى دچار دودلى مى‌شده و به وحشت مى‌افتاده است؛ از اين‌كه مبادا نوشته‌ها به دست حكومت بيفتد و دشوارى برايش پيش آيد. مى‌نويسد:

«اين روزنامه من يك وقتى اسباب زحمت خواهد شد؛ مثلاًاوايل آن را مشروطه‌طلب‌ها به خوانند تكه‌تكه‌ام مى‌كنند. اين ايام را شاه به خواند دارم مى‌زند.»

جلد چهارم و پنجم

جلد چهارم و پنجم از خاطرات كه در يك زمان در دسترس خوانندگان محترم قرار گرفته مربوط است، به دوران كودكى سلطان احمد شاه قاجار و نيابت سلطنت آقايان عضدالملك و ناصرالملك و تسلط بختيارى‌ها در تمام شئون مملكت و آشوب و هرج و مرج در كشور عزيز ما.

شاه مخلوع به اغواى روسيه در پى به دست آوردن سلطنت از دست رفته، به ايران حمله‌ور شده است. سالارالدوله و شعاع‌السلطنه در ظاهر به عنوان كمك به برادر شتافته‌اند و شايد هم در باطن خيالات ديگرى در سر داشته‌اند. در هر حال هر سه نفر با قوائى كه از ميان ايلات و عشاير جمع‌آورى كرده بودند، شمال و غرب كشور را عرصه تاخت و تاز و قتل و غارت قرار داده بودند.

يادداشت پنجم، پنجمين مجلّد از روزنامه خاطرات عين‌السلطنه را به يادداشت‌هاى دوران نيابت سلطنت ابوالقاسم ناصرالملك همدانى اختصاص داده است. در حقيقت عمده محتويات جلدهاى ششم تا نهم يادداشت‌هاى خطى در اين مجلّد به طبع رسيده است.

دوران نيابت سلطنت ناصرالملك از دوره‌هاى آشفته و پرآشوب ايام مشروطيت محسوب مى‌شود. او به علل نفسانى و آگاهى‌هاى سياسى كه از جريان امور داشت، بيشتر راغب بود كه از ايران به دور و در فرنگستان باشد. تحصيل كرده‌اى تن‌آسا بود. دوره فرمانروائى او اشدّ دوران نفوذ روس و انگليس در ايران بود. جنگ بين‌المللى ممدّ خرابى اوضاع و نابسامانى احوال مردم شده بود. بى‌پولى و كمى ارزاق همه جا را فرا گرفته بود. دسته‌بندى‌ها و شخصيت‌طلبى‌ها و خودسرى‌هاى شهرى و ايلياتى در سراسر ايران مشهود و رفتارى عادى بود. قشون روس گوشه‌اى و قشون عثمانى گوشه‌اى ديگر از كشور را اشغال كرده بودند. انگليس‌ها هم به وسيله ايلات و رجال متنفذ و مأمورين سياسى و نظامى خود آرام نمى‌نشستند. در اين هنگامه‌ها و كشمكش‌ها عين‌السلطنه به، مانند گذشته به ضبط اخبار علاقه‌مندى داشت و دنباله خاطرات خود را از دست نگذاشت. نحوه كارش همانندست با آنچه درباره مجلّد پيشين گفته شد.

قسمتى از اين مجلّد خاص شرح حوادث سه سفر عين‌السلطنه به قزوين است. يك بار از آن سه سفر تا تهران آمده است.

در همين مجلّد بخشى به كتابچه جغرافياى الموت اختصاص يافته است كه از نوشته‌هاى خوب در زمينه معرفى آبادى‌هاى يك منطقه است.

مطالب اين مجلّد را به اخبار مربوط به تاج‌گذارى احمد شاه (كه تا اواسط جلد نهم از دفترهاى پس از مشروطه نوشته عين‌السلطنه است) خاتمه داديم و قسمتى از جلد نهم را كه به روزگار پادشاهى احمد شاه مربوط مى‌شود در مجلّد ششم از دوره اين خاطرات خواهد آمد.

عين‌السلطنه در اين جلد، به مانند مجلّد پيشين اطلاعات زيادى درباره الموت جمع كرده است. از جمله چند بار مقدارى از واژه‌هاى الموتى (تاتى) را در دسترس قرار داده است. (مثلاًصفحه 3612). وصف خوبى از غذاهاى مرسوم الموت دارد.

از خاطرات دوران بچگى و جوانى هم مقدارى در اين مجلّد مى‌بينيم. بخشى كه به طرز درس خواندن نزد معلم سرخانه و آداب مكتب و مدارس قديمى طى ده صفحه اختصاص داده است، بسيار خواندنى و پرمطلب است. آداب سلام نوروز ناصرالدين شاه و مراسم همان جشن نزد مردم را به مانند يك مردم‌شناس دقيق در صفحاتى چند با نظم گفته است.

به مانند جلدهاى پيشين درباره رجال و اشخاص به نام اطلاعات خوب دارد. مقدارى از اشعار مبتذل حاجى صدرالسلطنه را جاى جاى نقل كرده است كه خواندن آن‌ها براى آگاه شدن از حالات آن شخص مفيد است. سرگذشت خوبى از عباس ميرزا ملك‌آرا نوشته است كه دقايقى تازه دربر دارد. از احتساب الملك و مختار‌الدوله و سيد بحرينى و ديگران و ديگران ياد مى‌كند. كسانى كه در مآخذ ديگر اطلاعات زيادى راجع به آن‌ها نيست.

در زمينه مسائل سياسى و اجتماعى با هوشيارى، سراسر متن سخنان وثوق‌الدوله وزير امور خارجه در زمان التيماتوم روس را نقل كرده، همان طور كه با حسن تشخيص متن مصاحبه سيد ضياء مدير روزنامه رعد با سفير روس را به ضبط درآورده است و اين هر دو متضمن نكات باريك سياسى است.

يادداشت‌هاى متعددش درباره ماليات نمك و دشوارى‌هايى كه آن ترتيب در زندگى مردم پيش آورده بود، از زمره مطالب اجتماعى و مباحث روزانه است. همان طور كه الغاى ماليات قپان در آن عهد موضوع روز بوده است.

مطالب اين مجلّد را به اخبار مربوط به تاج‌گذارى احمد شاه (كه تا اواسط جلد نهم از دفترهاى خطى نوشته عين‌السلطنه است)، خاتمه داديم و قسمتى از محتويات جلد نهم را كه به روزگار پادشاهى مستقل احمد شاه مربوط مى‌شود، در مجلّد ششم خاطرات خواهيد خواند.

جلد ششم

ششمين مجلد از خاطرات قهرمان ميرزا عين‌السلطنه (برادرزاده ناصرالدين شاه) به اخبار و اطلاعات و بريده مطبوعات و مشاهدات و مسموعات و شايعات و نقل قول‌هايى اختصاص دارد كه مربوط مى‌شود، به ايام پادشاه شدن واقعى احمدشاه؛ (يعنى از روز تاج‌گذارى او در 28 شعبان 1332) تا آخر سال 1335 قمرى، تقريبا سه هفته پيش از استعفاى دولت علاءالسلطنه.

به يك ملاحظه مى‌توان گفت، اين مجلّد به كشف آدم‌كشى‌هاى كميته مجازات اختتام مى‌گيرد. چه آخرين اقدام و واقعه مهم در دولت علاءالسلطنه گرفتار شدن اعضاى آن كميته به وسيله نظميه بود.

مستشارالدوله كه در دولت مذكور وزير داخله بود، شرح ماجرا را در خاطرات خود نوشته است.

اين جلد از خاطرات به مرسوم و معتاد نويسنده ممزوج و آميخته است، به مسائل خانوادگى، حالات شخصى، مسائل ملكى و زراعى، اوضاع خاص الموت، اتفاقات قزوين، مسائل مملكتى، رويدادهاى جهانى (به تفصيل و به مناسبت بروز جنگ بين‌المللى)، معرفى رجال و اعيان و تجار و رعايا به مناسبت ذكرى كه از آنان شده باشد.

مؤلف درين چهار سال مقيم‌الموت بود. مگر ايام كوتاهى كه به قزوين يا تهران مسافرت كرد و سفر كوتاه‌ترى كه به بلوك افشاريه كرده بود.

مندرجات اين جلد مانند مجلدات پيشين، برگرفته است از، مشاهدات شخصى (نسبت به حوادث الموت)، مسموعات از كسانى كه به الموت يا قزوين مى‌آمده‌اند؛ (مخصوصا از طريق تنكابون به الموت)، مندرجات جرايدى كه از تهران به او مى‌رسيد، (براى اخبار ايران و خارجه)، مجله لندن نيوز كه خود آبونه بود، نامه‌هائى كه برادرانش عمادالسلطنه و افخم‌الدوله و اقوامش؛ مانند شعاع‌الدين ميرزا و پدرش عزالدوله و شيخ ابراهيم به او مى‌نوشته‌اند. عمادالسلطنه و افخم‌الدوله مرتبا و بى‌وقفه او را از اخبار سياسى تهران و جهان آگاه مى‌كرده‌اند. شايعات و نقل‌قول‌هاى كم اعتبار هم از چشم و قلم او دور نمى‌مانده است، آن‌ها را هم مى‌نوشته است.

جلد هشتم

اين مجلّد از خاطرات عين‌السلطنه دربرگيرنده وقايع و حوادث جهانى و مملكتى و شخصى ميان دو واقعه مشهور است. آغازش كودتاى 1299 است و پايانش ظهور زمزمه جمهورى (اوائل اسفند 1302)؛ يعنى دو سال تمام.

در اين مدت چند چهره سياسى در ايران دائر مدار امور اصلى بوده‌اند: احمد شاه، سيد ضياءالدين طباطبائى روزنامه‌نويس برجسته، قوام‌السلطنه رجل سياسى مبارز، ميرپنج رضاخان قزاق كهنه‌كار و نترس. در اين مدت مستوفى‌الممالك و فرمانفرما و مشيرالدوله و مؤتمن‌الملك و مخبرالسلطنه، مصدق‌السلطنه و تقى‌زاده و اقرانشان در كارها و مقام‌هاى مهم مى‌بوده‌اند؛ ولى به نفوذ و قدرت آن چند تن نبوده‌اند.

در اين دوره افراد به نامى وجود داشته‌اند كه هر يك از آنان در گوشه‌اى از مملكت آوازه مى‌يابد و هر يك به سرنوشتى عبرت‌انگيز دچار مى‌شود: ميرزا كوچك خان در گيلان، كلنل محمدتقى خان در خراسان، سميتقو در آذربايجان، كلنل لاهوتى خان در تبريز و بالاخره جهانشاه خان امير افشار در زنجان.

قسمتى مهم از خاطرات عين‌السلطنه در اين جلد به احوال جهانشاه خان شخص ارتباط دارد و از اين حيث گنجينه‌اى است، از اطلاعات كه شايد در مآخذ ديگر به اين تفصيل و ريزه‌كارى نيامده باشد.

قسمت‌هاى مفصلى از خاطرات اين مجلد- به طور پاره پاره- به وقايع جنگل و ميرزا كوچك‌خان و احمد كسمايى و خالو قربان اختصاص يافته است. مطالبى كه در اين باره هست، به مناسبت آن‌كه عده‌اى از الموتى‌ها در تشكيلات جنگل راه داشتند و به مناسبت آن‌كه الموت سر راه كوهستانى تنكابن بود و منظما اخبار جنگ و ستيز با جنگلى‌ها به الموت مى‌رسيد، مفصل‌تر و ريزه‌كارانه‌تر است از مباحث ديگر. ترس از بلشويك موجب مى‌شده است كه صاحبان املاك مواظب حركات جنگلى‌ها و مقاصد روس‌ها باشند. به اين ملاحظه است كه هر چند صفحه به چند صفحه ذكر اعمال افراد جنگل و مراودات و مرابطات آنان مورد طرح و نقد و نظرست و درست و نادرست آن مطالب به سنجش با منابع ديگر مشخص‌شدنى خواهد بود.

جلد دهم

با انتشار مجلّد دهم روزنامه خاطرات عين‌السلطنه دوره اين گنجينه بيش‌بها كه حاوى اطلاعات متنوع از اوضاع اجتماعى و مدنى و حوادث و اخبار مملكتى و همچنين ظرائف و نوادر ادبى مربوط به شصت و پنج سال است.

اين جلد ما را با بعضى از احوال و وقايع كشور در نيمه دوم پادشاهى رضا شاه و چهار سال آغاز سلطنت فرزندش آگاه مى‌كند. اگر چه در روزگار پايه‌گذار سلسله پهلوى زبان‌ها بسته و قلم‌ها شكسته بود و كسى را ياراى آن نبود كه سخنى بگويد، جز آنچه دولت مى‌پسندد. مع هذا عين‌السلطنه در نوشته‌هاى كوتاه و پراكنده خود اشاراتى روشن و گويا به بد و نيك اوضاع دارد.

اگر به ژرفائى در اين خاطرات گسترده دامن نگريسته شود، مندرجات اساسى و عمومى اين كتاب (بركنار از مطالب خانوادگى و شخصى) بازگوينده حوادثى است كه ميان دو واقعه مهم تاريخ يك صد و‌اند ساله ايران اتفاق افتاده است و آن دو واقعه يكى كشته شدن ناصرالدين شاه است، به تير ميرزا رضا کرمانى در سال 1313 هجرى قمرى و ديگرى كوتاه ساختن دست قدرت رضا شاه پهلوى است كه با اشغال ايران به وسيله قواى نظامى در نيمه سال 1320 (- 1360ق) حصول پذيرفت. كشته شدن ناصرالدين شاه شروع زمزمه آزادى بود و پس از سيزده سال نهضت مشروطيت را در پى داشت و استعفاى رضا شاه نهضت ملى شدن صنعت نفت را به دنبال. بنابرين همان طور كه در نوشته‌هاى ناظران و ناقدان اين كتاب آمده است، محتويات اين مجموعه از جهات متعدد سياسى، اجتماعى، مدنى و فرهنگى براى تاريخ عصر قاجارى فايدت‌بخش است.

منابع مقاله

1- متن و مقدمه كتاب

2- مجله آيينه پژوهش، مهر و آّبان 1376ش، شماره 46، عنوان مقاله: معرفى‌هاى اجمالى