علم الحديث
علم الحديث اثر كاظم مديرشانهچى، كتابى است پيرامون علم حديث، تشخيص احاديث مجعول و اصطلاحات رايج در حديثشناسى، كه به زبان فارسى نگارش شده است. نويسنده، اولين مقدمه را در سال 1344ش بر كتاب نوشته است.
علم الحدیث | |
---|---|
پدیدآوران | مدیرشانهچی، کاظم (نويسنده) |
ناشر | جماعة المدرسين في الحوزة العلمیة بقم، مؤسسة النشر الإسلامي |
مکان نشر | قم - ایران |
سال نشر | 1381 ش |
چاپ | 16 |
شابک | 964-470-197-6 |
موضوع | حدیث حدیث - تاریخ |
زبان | فارسی |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 109 /م4ع8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
ساختار
كتاب با دو مقدمه از نويسنده آغاز و مطالب بدون فصلبندى و تبويب خاصى، در عناوين مختلف و متنوعى ارائه شده است.
گزارش محتوا
در مقدمه، ابتدا اهميت حديث از نظر علوم اسلامى و سپس تأثير حديث در ادبيات فارسى، بررسى و گزارش از كتاب ارائه گرديده است[۱]
نويسنده در ابتداى مباحث كتاب، معناى حديث و روايت و مترادفات آن را بيان كرده و سپس به بررسى پيدايش و صدور حديث و تاريخ ضبط و تدوين آن در ميان فريقين پرداخته است[۲]
نويسنده بر اين باور است كه تدوين حديث، از زمان پيامبر(ص) معمول بوده است. به نظر وى، در عهد نبوت، بهويژه بعد از هجرت كه قوانين اسلام در احوال فردى و شئون اجتماعى راه توسعه مىپيمود، پيامبر(ص) ابتدا يا پس از سؤال مسلمين، بياناتى در عقايد، اخلاق، عبادات، قوانين اجتماعى، مدنى جنايى، كيفرى و اخلاق شخصى و آداب و عادات معاشرت و كيفيت تشكيل خانواده و سلوك عملى و ترغيب بر تحصيل فضايل مىفرمود كه برنامه مترقى مسلمين محسوب مىشد و لذا بدان اهميت داده و در فيض سماع، تحمل و ضبط آن، دقت و همت مىورزيدند[۳]
در ادامه، در سير تدوين حديث كه از جزوهها به مجموعهها و از آنها به مجموعههاى كلانتر انتقال يافته، به تفصيل سخن رانده شده و كارهايى كه پيرامون مجامع حديثى و شروع آن انجام شده، بازگو گرديده است[۴]
نويسنده معتقد است جمع حديث رسماً از قرن دوم هجرى، شروع شده[۵]و جمعى از پيشوايان علمى آن عصر، خود به جمع و تدوين حديث پرداختند و در نتيجه در بلاد اسلامى، به آن دانش معروف شدند. برخى از اين افراد عبارتند از: ابن جريج (متوفى 150ق)، محمد بن اسحاق (متوفى 151ق)، مالك بن انس (متوفى 169ق)، سعيد بن ابى عروبه (متوفى 156ق)، ربيع بن صبيح (متوفى 160ق)، سعيد بن ابى عوانه (متوفاى 156ق)، سفيان ثورى (متوفى 161ق) و اوزاعى (متوفى 156ق)[۶]
نويسنده آنگاه به مناسبت كثرت حديث در دورانهاى اخير، به اين نكته اشاره نموده است كه نمىتوان تمام منقولات را راست پنداشت. وى معتقد است كه حتى در زمان پيامبر(ص) جعل حديث رواج داشته و پس از آن حضرت، دواعى جعل نه تنها از بين نرفته، بلكه فزونتر گشته است[۷]
وى پس از بيان موجبات جعل حديث و ذكر مثالى براى هر يك، امورى كه در صحت حديث شرط است، بازگو نموده و براى تأييد سخن، به نمونهاى از احاديث موضوعه و نام جملهاى از مشاهير وضاعين حديث اشاره كرده و يادآور شده است كه بيشتر آنانكه حديث وضع مىكردند، مردمان ظاهرالصلاحى بودهاند و اين خود بر دشوارى تميز مجعولات، مىافزايد. وى همچنين به سبب ديگرى كه موجب سهلانگارى در امر حديث شده، اشاره نموده و آن موضوع تسامحى است كه در دليلهاى سنن و مستحبات به عمل مىآيد[۸]
از جمله مهمترين موجبات و اسباب جعل حديث كه نويسنده به توضيح آن پرداخته است، عبارتند از:
- موضوع خلافت و جانشينى پيامبر(ص) كه جمعى آن را به نص پيامبر و گروهى به حسب شورا مىدانستند.
- روى كار آمدن معاويه، به دستآويز خونخواهى از كشندگان خليفه سوم؛ وى براى استحكام فرمانروايى خود، اقدام به دو امر نمود:
- الف- تبليغات و جعل حديث در فضايل بنىاميه و مظلوميت عثمان و قلمداد نمودن على(ع) از مسببين قتل وى.
- ب- سركوبى و نابودى مخالفين بنىاميه و اخفا و اضمحلال فضايل بنىهاشم و خاصه على(ع) و تبديل فضايل آن جناب به بديها.
- موضوع خوارج و تشكيل اصول اعتقادى به خلاف مبانى عامه كه براى تشييد مبانى اعتقادى خويش، دست به جعل حديث زده و احياناً كسانى نيز عليه آنان حديث جعل مىكردند؛ چنانكه مهلب بن ابى صفره، براى تضعيف ساختن خوارج، به جعل حديث عليه آنان دست زد.
- تشعبات مذهبى و آرا و معتقدات فرق منشعبه از قبيل زيديه، معتزله، حنابله، ظاهريه و همچنين پيدايش مذاهب مختلف فقهى.
- ظهور بنىعباس و اشغال دستگاه خلافت اسلامى توسط آنان كه همانند امويان و به پيروى آنان، براى تشييد اركان دولت خود، دست به تبليغات دو پهلو (عليه خلفاى اموى و معارضبن خود از يك طرف و جعل فضايل براى بنىعباس از سوى ديگر) زدند.
- تماس نزدیک و مستقيم عدهاى از زنادقه با اسلام و تلبس به زى و لباس مسلمين و در نتيجه جعل و دسّ احاديث براى بىپايه نشان دادن مبانى و احكام اسلام.
- داخل كردن اسرائيليات در ميان احاديث كه عدهاى از حس تمايل مردم به افسانهها و سرگذشت ايام گذشته، سوء استفاده نموده و قصصى كه در ميان قوم يهود شهرت داشت، با پر و بال بيشترى در مجامع نقل كردند.
- افتخارات قبايل و بلاد اسلامى بر يكديگر كه دامنه آنها به جهل احاديث درباره نيكى و بدى شهرها و مردمان كشيده شد.
- جعل احاديث از ناحيه متشرعين براى تحريص و ترغيب مردم به اعمال دينى و پيروى از كتاب و سنت.
- احترام فوقالعادهاى كه عموم، نسبت به ناقلين و محدثين مرعى مىداشتند كه همين جهت، خود باعث اكثار بعضى صحابه و تابعين در نقل حديث شد[۹]
نويسنده آنگاه وسايل تشخيص احاديث صحيح را از مجعول ياد نموده و چون مبلغ ناچار از ترجمه حديث است، سخنى چند نيز در كيفيت ترجمه و آنچه در آن بايسته است، بازگفته است و سپس به اجمال، از رشتههاى مختلف علم الحديث سخن رانده است[۱۰]
وى معتقد است كه جعل روايات، گروهى را به نقادى حديث و وضع قواعدى براى تشخيص حديث صحيح از سقيم واداشت. اين قواعد كه «مصطلح الحديث» نام گرفت، به ضميمه علم «معرفة الرجال»، مفتاح نقد روايات و دانستن آن، اولين شرط تميز احاديث صادره از مجعولات، محسوب مىشود. البته دو ركن ديگر در اين فن جزو قواعد اساسى علم الحديث مىباشد:
- آشنايى نسبتاً كامل به لغت و قواعد زبان عربى كه لسان صدور اخبار است.
- دانستن تاريخ اسلام، سيره پيامبر(ص) و ائمه(ع)، تاريخ مذاهب و فرق اسلامى و اجمالى از آرا و متعقدات ملل و نحل[۱۱]
نويسنده بر اين باور است كه اطلاع بر اين فنون، فقط جنبه اعدادى داشته و اصل الاصول آن، ذوق سليم و تخليه ذهن از تعصبات است و اين فنون، پيمودن اين مرحله را تسهيل مىكند[۱۲]
مصطلاحات حديث به عنوان يك بخش الحاقى به كتاب افزوده شده و در آن توضيح مختصرى پيرامون هر يك از اصطلاحات حديثى ذكر شده است[۱۳]
نويسنده در خاتمه كتاب لازم ديده است كه علائم اختصارى كه نسبت به اسامى اساتيد و كتب مشهور علم حديث و نيز علم رجال (به عنوان شاخهاى از علم حديث) متداول و معمول است را ذكر كند[۱۴]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب و منابع مورد استفاده نويسنده، به همراه فهرست اعلام و كتب مذكور در متن و نيز فهرست گراورها (تصاوير صفحاتى از نسخههاى خطى) در انتهاى كتاب آمده است.
منابع مطالب و توضيحات نويسنده پيرامون برخى الفاظ و عبارات كتاب در پاورقىها ذكر شده است.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.